دشمنی اصلاح‌طلبان با حاج‌قاسم را جدی نگیرید!

خالی‌بودن صفحات اول چند روزنامه اصلاح‌طلب از حتی نشانه کوچکی درباره سالگرد شهادت شهید سلیمانی، پرسش‌هایی برای دوستان به‌وجود آورده است، به‌ویژه وقتی آن را با گزارش بی‌بی‌سی مقایسه می‌کنند که در ادعایی که مرغ‌پخته را به‌خنده می‌آورد، نوشته «چون مردم نماد‌های قاسم سلیمانی را به آتش می‌کشند، پس دشمن سلیمانی هستند»! پرسش این است: آیا اصلاح‌طلبان هم به‌همین‌خاطر یعنی مثل بی‌بی‌سی به‌خاطر «تصور دشمنی مردم با سلیمانی» از پرداختن به او اجتناب کرده‌اند یا قضیه چیز دیگری است؟! با چند مثال و مصداق به این پرسش پاسخ می‌دهم و می‌خواهم نشان دهم که دشمنی اصلاح‌طلبان با شهید سلیمانی درست نیست و اصولاً قاسم سلیمانی برای آدم‌هایی که به لحاظ روحی و به لحاظ وجدانی، بیدار و سالم‌اند، قابل دشمنی نیست.
در روز تشییع پیکر حاج‌قاسم بسیاری از شخصیت‌های مشهور اصلاح‌طلب در حساب‌های مجازی خود خبر و تصاویر حضور خود را در تشییع او منتشر کردند و برخی را شخصاً دیدم. حتی کسانی را از مردم عادی دیدم که در هیچ اجتماعی در چهل سال گذشته نمونه آن‌ها قابل رؤیت نبود و با خود گفتم بزرگ‌ترین دشمنان سلیمانی کسانی هستند که عملکردشان موجب شود روزگاری همین افراد حاضر در تشییع او مقابل نظام بایستند. کتمان نمی‌کنم که از میان ده‌ها اصلاح‌طلبی که در فضای مجازی با یکدیگر بحث داریم، یکی دو نفر هم از اینکه جمهوری اسلامی ضربه سنگینی خورده است، چیزی بین شادی و دلسوزی را در خود جمع کرده بودند! اما آن‌که در تشییع او شرکت می‌کند، وجدان خفته‌ای ندارد.
در موردی دیگر در همان زمان تشییع در کرمان که عده‌ای از تشییع‌کنندگان در ازدحام جمعیت، جان باختند، یکی از معروف‌ترین و پرکار‌ترین جامعه‌شناسان جناح اصلاح‌طلب چندین مطلب در این موضوع در حساب مجازی خود نوشت. به او پیام دادم که خوب بود به عنوان یک جامعه‌شناس، مطلبی هم درباره تشییع بی‌بدیل سلیمانی در عراق و اهواز و کرمان و مشهد و تهران می‌نوشتید! مگر می‌شود جامعه‌شناس بود و این را ندید و فقط درباره تلفات آن ازدحام مطلب نوشت؟! پاسخ‌هایی داد و، چون بحث بالا گرفت در نهایت نوشت که «برادر! من با شما اشتراکاتی ندارم که بحث را ادامه دهم»! از این واکنش او شوکه شدم. نوشتم شما که در کلاس‌های دانشگاه لفظ «پوپر» از دهانتان نمی‌افتد، چطور در مواجهه با منتقدان خود به این قاعده پوپر بی‌عنایت هستید که «برای گفت‌وگوکردن نیاز به وجود مشترکات نیست»؟! و ادامه دادم: «از دوستانم که در کارگاه‌های آموزشی شما شرکت می‌کنند، بعضاً شنیده‌ام حوصله گوش‌سپاری به حرف مخالف را ندارید. شما باید هنر متقاعدکردن منتقدان خود را تقویت کنید وگرنه با آن آخوندی که می‌گویید پای منبرش برایش صلوات می‌فرستند و فقط حرف می‌زند و نمی‌شنود، چه فرقی دارید»؟!
به‌نظرم آمد در اینجا برگ برنده خود را بیرون کشید تا از شرمساری پوپر و منبر یک‌طرفه خود بیرون بیاید: «برادر! شما بهتر است بدانید که من خود در تشییع سلیمانی شرکت کردم»!


مورد دیگر از بی‌بی‌سی است! مسعود بهنود فقط به‌خاطر یک بار استفاده از واژه «ترور» برای حاج‌قاسم، که واژه ممنوعه گایدلاین سردبیری بی‌بی‌سی برای شهادت حاج‌قاسم بود، بلافاصله برنامه‌اش از آنتن بی‌بی‌سی حذف شد و یک گل‌کاری به او سپردند تا بیکار نباشد! شخصاً مکاتبات برخی اعضای بی‌بی‌سی با برخی روزنامه‌نگاران ایرانی را در دایرکت توئیتر دیده‌ام که نشان می‌دهد حاج‌قاسم در رسانه انگلیسی هم زنده است و خاطرخواه دارد! شیوه گزارش دهی نفیسه کوهنورد، خبرنگار بی‌بی‌سی در عراق و ماجرای اخیر نگرانی رعنا رحیم‌پور از تجزیه‌طلبی شبکه اینترنشنال، نشان می‌دهد که هیچ ایرانی نمی‌تواند چشم به روی «حقیقت حاج‌قاسم» ببندد و حاج‌قاسم اتفاقاً همه جا زنده و پویا است! شخصاً برخی از اصلاح طلبان را با نشان‌دادن گپ و نوشته‌های خبرنگاران بی‌بی‌سی فارسی با برخی روزنامه‌نگاران ایرانی متقاعد کرده‌ام که پرچم قاسم همه‌جا بالا است!
از میان روزنامه‌های اصلاح‌طلبان فقط روزنامه سازندگی به سالگرد حاج‌قاسم پرداخت. چه پرداختنی؟! محسن هاشمی مطلبی بلند‌بالا نوشته است و فقط یک حرف زده: «پدر من سیاستمدار خوبی بود و دلیلش هم همین حمایت‌ها و همراهی‌های حاج قاسم با اوست». واضح است که «تأییدکننده» از «تأییدشده» باید سرتر و افضل باشد وگرنه معنی و توجیهی ندارد که از آن سخن بگوییم. این نگاه واقعی فرزند مرحوم هاشمی است، یعنی حاج‌قاسم در ذهن و قلب او چنان جایگاه والایی دارد که صد دلیل می‌آورد تا ثابت کند شهید بزرگوار همواره با پدر او از در تأیید و همراهی درمی‌آمده‌است.
بی‌توجهی برخی روزنامه‌های اصلاح‌طلب دیگر را هم می‌توان در موج بلند تشنگی مردم به مرام حاج‌قاسم، از مقابل چشم به سرعت عبور داد. مثلاً هم‌میهن که صفحه اول بدون حاج‌قاسم داشت، نشانه‌ای از برخی رندی‌ها و خوش‌مرامی‌های غلامحسین‌کرباسچی ندارد. من که خود گزارشگر دادگاه کرباسچی بودم که قاضی دادگاه آقای اژه‌ای بود، باورم نمی‌شد که همین آقای کرباسچی در یکی از سخنرانی‌های درون‌حزبی زبان به تمجید و تعریف از آقای اژه‌ای بگشاید. کسی با این رندی نمی‌تواند به حاج‌قاسم بی‌اعتنا باشد و فقط می‌توان تصور کرد که هم‌میهن را نمی‌خواند و نمی‌بیند و کار از دستش خارج شده است!
در سحرگاه شهادت حاج‌قاسم سلیمانی برخی اساتید دانشگاه که همگی اصلاح‌طلب بودند، در فضای مجازی برای من پیام تسلیت فرستادند. نخستین واکنشم ناراحتی بود،، چون می‌پنداشتم که آنان درخود تعلقی به شهید سلیمانی نمی‌بینند وگرنه عزادار به عزادار تسلیت نمی‌گوید. حقیقتاً غم این تسلیت گفتن برایم در آن لحظات سنگین بود. من با شنیدن خبر شهادت حاج‌قاسم، دچار گرفتگی عضله صورت شده بودم و نمی‌توانستم حرف بزنم و این ناراحتی موجب تشدید آن شده بود. اما تا چند روز بعد پیام‌ها و سخنانی از ایشان در تمجید و تجلیل از شهید بزرگوار شنیدم که احساس کردم خودم در حاشیه و ایشان در متن شهید سلیمانی هستند! و خدمات بزرگ شهید در دفع بزرگ‌ترین تهدید تاریخ ایران که از تهدید مغول هم سنگین‌تر بود (و در این‌باره قبلاً نوشته‌ام)، از چشم نخبگان دانشگاهی اصلاح‌طلب دور نمانده است.
این است که معتقدم اصولاً سلیمانی آن‌گونه زیست و آن‌گونه مرد که دشمنی با او آسان نیست و هرکس بهره‌ای هرچند اندک از روانی سالم و روحی آزاده داشته باشد، دوستدار سلیمانی است.