عقب‌افتادگي از تحولات پرشتاب جهاني

 در اغلب مسائل حساس بين‌المللي كه ارتباط مستقيم با امنيت ملي كشور دارد، اجماع نداريم
ما در عصري واقع شده‌ايم كه به عصر انفجار اطلاعات، دهكده كوچك جهاني و عصر نوين حاكميت هوش مصنوعي معروف است. عصري كه در آن جنگ‌هاي شناختي و معرفتي جاي خود را به جنگ‌هاي كلاسيك و سنتي خواهند داد و اصولا در آن، قالب و شكل نظام بسيار متفاوتي از حال خواهيم داشت. عصري كه تحولات پرشتاب آن در عرصه‌هاي فناوري اطلاعات در حال تسخير بدون چون و چرا و خاموش اذهان و افكار است لذا قافله تمدن و پيشرفت به سرعت در حال تغيير است. بر همين اساس اخيرا محافل بين‌المللي و انديشكده‌ها مرحله گذار را براي دوران فعلي در نظام بين‌الملل تعريف و تحليل‌هاي متفاوتي را ارايه مي‌دهند. دوران گذار در عرصه جهاني شاهد تغييرات ژرف و بزرگي خواهد بود كه بيشترين آن در غرب يعني اروپا و امريكا و نظام ليبرال دموكراسي خواهد بود كه تاكنون پيشران تمدني نظام فعلي حاكم برجهان بودند.  در اين ميان ما به دليل گرفتاري‌هاي از پيش طراحي‌شده يا غفلت تاريخي كه طي ساليان دراز گذشته به آن دچار شده‌ايم در اغلب مسائل حساس بين‌المللي كه ارتباط مستقيم با امنيت ملي كشور دارد اجماع نخبگاني نداشته و درك مفهومي درستي از اين تحولات نداريم. چون طريقت گفتماني، مفاهمه و فرهنگ ديالوگ اصولي را به هر دليلي كه جاي اين بحث اينجا نيست، نتوانستيم بياموزيم يا در دستور كار نخبگاني قرار دهيم، با عدم رعايت خطوط قرمز و در يك بي‌مسووليتي كامل با اظهارات ضدونقيص خود طرف مقابل را با سيگنال‌ها و پالس‌هاي متفاوت و متناقض روبرو ساخته‌ايم و اغلب باعث شده‌ايم براي امنيت ملي كشور هزينه‌هاي سنگيني فاكتور شود. ما هنوز بعد از يك دهه كه سر آغاز تحول بزرگ در عرصه جهاني و منطقه‌اي است اجماع نظر واحد در مورد تحولات بزرگ جهاني و منطقه‌اي پيش‌رو نداريم و در كشور هر كسي به راه خود مي‌رود. ما هنوز نمي‌دانيم بايد در نظام بين‌الملل سنتي و كلاسيك تفكر و انديشه و تحليل و بر اساس آن تصميم‌گيري و نقشه راه ترسيم كنيم يا بايد ديد كه چگونه با جهان به‌شدت متحول و دگرگون‌شونده فعلي كار كنيم و بينديشيم كه در كجاي پازل جديد ايستاده‌ايم و نقش ما چيست و چه بايد باشد. هنوز به‌طور جدي فضاي نخبگاني و تصميم‌گيرنده نمي‌داند كه آيا ما در دوران‌گذاري هستيم كه تحولات آن دارد نظام جديدي را شكل مي‌دهد يا در دوران ايستاي سابق و نظام كلاسيك تك‌قطبي و هژمونيك ليبرال‌دموكراسي به رهبري امريكا به سر مي‌بريم و هنوز قدرت هژمونيك او را برتر و اصل مي‌دانيم. به نظر مي‌رسد كه در كليت نظام جمع‌بندي خاصي نسبت به تحولات ژرف و عميق پيش رو وجود ندارد تا بتوان براساس آن پازل جديد و نقشه راه را ترسيم كرد. لذا بر همين اساس دائم ذهن‌ها براساس نظم كلاسيك و بدون در نظرداشت تحولات جديد قالب‌گيري و در همان چارچوب تحليل و ارايه طريق مي‌شود و در نتيجه هميشه يا در راه‌حل‌ها به بن‌بست رسيده يا به بي‌راهه رفته و فرصت‌ها را از دست مي‌دهيم. 
بدون شناخت و معرفت از كنه اين تحولات مهم، خطاي محض است كه به تحولات پيراموني جزيي‌نگري شده و به آن پرداخته‌ شود. بر اساس داده‌هاي نادرست، تحليل غلط و تصميمات اشتباه اتخاد مي‌شود و بسياري از اوقات اقداماتي كاملا عليه منافع ملي در پيش گرفته ‌مي‌شود. در اين رابطه مثال‌هايي چون چگونگي مقابله با تكفيري‌ها، حضور مستشاري ايران در سوريه و عراق، بحران اول قره‌باغ، نحوه تعامل با بحران اوكراين و طالبان در افغانستان را مي‌توان ذكر كرد. 
براي عبور از اين وضعيت بايد به درستي و دقيق به كنه معرفتي تحولات بين‌المللي پي برده شود و اين همان گفتمان‌هاي ضروري و اجتناب‌ناپذيري است كه بايد در سطح نخبگاني صورت بگيرد و اجماع كامل حاصل شود. ايران با مزيت‌هاي ژئوپليتيكي، ژئواستراتژيكي، ژئواكونوميكي، تاريخي و فرهنگي و ديگر مزيت‌هايي كه در طول تاريخ داشته و دارد مي‌تواند و بايد جايگاه ويژه‌اي در عرصه‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي داشته باشد. ايران بالذات يك قدرت فرامنطقه‌اي است اما به دليل عدم تعيين تكليف ما بر سر چگونگي تعامل با نظام بين‌الملل و سرگرداني استراتژيك ناشي از آن در عرصه سياست خارجي و نداشتن چشم‌انداز روشن و واقع‌بينانه از تحولات دنيا به شكل روزافزوني در حال انزوا بوده و از قافله اين تحولات بزرگ عقب مانده و بيشتر خواهيم ماند و جايگاه استراتژيك و تاثيرگذار خود را از دست مي‌دهيم و درنهايت به يك كشور ضعيف و بدون تاثير تبديل خواهيم شد. 
اينها مفاهيم جدي است كه اگر به آن توجه كافي نشده يا كمافي‌السابق نسبت به آن تغافل داشته باشيم آيندگان و تاريخ قضاوت خوبي را نسبت به ما نخواهند داشت. به همين دليل است كه وقتي در همسايگي ما در شمال و جنوب اتفاقات به ظاهر غيرعادي رخ مي‌دهد براي ما شوك‌برانگيز و حيرت‌آور مي‌شود. هنگامي كه سفر شي جي پينگ به عربستان، با آن موضع‌گيري‌هاي غيرعادي و بي‌سابقه چين عليه ايران صورت مي‌پذيرد همه ما شوكه مي‌شويم و كاملا براي ما غيرمنتظره است. دليل اصلي اين سردرگمي‌ها شكسته نشدن نظام تفكر كلاسيك و قالبي در نخبگان ايران نسبت به تحولات جهاني و نظام بين‌الملل است. از آن مهم‌تر دستگاه ديپلماسي ما كه بايد هدايت‌كننده سياست خارجي در عصر پرتحول فعلي در دوران گذار باشد، به شكل فاحشي در ساليان اخير ضعيف و از مديريت هوشمند اين تحولات عميق و سنگين عاجز مانده و نتوانسته است خود را همگام با آن به روزرساني نمايد.  امروزه نظام تصميم‌گيري در عرصه ديپلماسي ما علاوه برنداشتن اختيارات كافي و فقدان جسارت لازم در يك چرخه معيوب و بسيار كند و در چنبره بروكراسي‌هاي بيهوده و پروتكل‌هاي زايد گير افتاده و نمي‌تواند سريع و آسان و روان از فرصت‌ها استفاده و بهره لازم را ببرد، در نتيجه ايران از حضور به موقع در عرصه‌هاي حياتي و مهم به دور مانده و نمي‌تواند ثمره و بهره لازم را از موقعيت‌ها ببرد.  دستگاه ديپلماسي در چنين شرايط حساسي بايد داراي اختيارات كافي بوده و نظام تصميم‌گيري رواني را ايجاد كند و چابك و چالاك در يك هماهنگي كامل با ساير اجزاي تصميم‌گيرنده و با دارا بودن نيروهاي طراح و خلاق و ورزيده براي ترسيم پازل‌هاي مختلف و اجراي به روز آن در شرايط متحول فعلي بوده و با جسارت و شجاعت آن را در عرصه بين‌المللي به پيش ببرد. براي بسياري از پيشكسوتان و سفراي سابق نظام اين سوال اساسي و جدي به وجود آمده است كه چگونه در اين شرايط بسيار حساس و شكننده فعلي از اين پتانسيل عظيم و با تجربه استفاده نشده و از آنان جهت ارايه راه‌حل براي برون‌رفت از چالش‌هاي فعلي در اين كلاف سردرگم و پيچيده جهاني درخواست مشورت نمي‌شود. بدون شك كشورهاي ديگر از چنين نيروهاي زبده براي مشورت و ارايه طريق بهترين و بالاترين بهره‌برداري را مي‌كنند، اما اكنون از اكثر سفرا و كارشناسان ارشد نظام در عرصه سياست خارجي كمترين استفاده لازم صورت مي‌پذيرد. تا آنجا كه ذهن ياري مي‌كند دولت آقاي رييسي براساس گفتمان ملي و استفاده از تجربيات خبرگان شكل گرفت و تعجب‌برانگيز است كه چگونه اين امر مهم و اساسي به بوته فراموشي سپرده شده است. ما شاهد هستيم كه چگونه بعضي كشورها چه روان و راحت در عرصه سياست خارجي به تصميم رسيده و بهترين استفاده را از شرايط مي‌كنند. به عنوان مثال اگر تركيه را به عنوان كشوري كه در همسايگي ما هست، بخواهيم در نظر بگيريم ملاحظه خواهيم نمود اگر مجموعه كادر رهبري به تصميمي رسيد كه در جهت منافع ملي كشور هست بلافاصله از رييس‌جمهور تا سلسله‌مراتب بعدي و بدون درنظر گرفتن پروتكل‌هاي مرسوم از سفر چند ساعته تا يكي، دو روزه براي تحقق آن هدف وقت و فرصت گذاشته و كار را به نتيجه مي‌رسانند. آيا اين امر در مورد ما صدق مي‌كند؟ اين سوالي است كه با بررسي‌هاي دقيق بايد به آن جواب داده و به نقاط ضعف و قوت آن رسيدگي شود.  بنابراين براي اينكه بتوانيم در اين عصر پرتلاطم و توفاني و دوران پرشتاب تحولات خود را دريابيم بايد اول به «تحليل واحد نخبگاني» از وضعيت جهاني و پيراموني برسيم و براساس آن نقشه راه ترسيم و با تكليف روشن پيرامون چگونگي تعامل با جهان دستگاه ديپلماسي متناسب با اين تحولات را پا به كار كنيم و در عرصه سياست خارجي حضوري مبتكر و خلاق و فعال داشته باشيم. در دولت جديد كه آقاي رييسي بر مسند آن تكيه زده‌اند انتظارات و اميد بالايي نسبت به چگونگي تعامل با اين رويدادهاي عظيم ايجاد شده ‌بود كه مع‌الاسف روز به روز اين اميدها در حال ضعيف‌تر شدن است و بايد جناب آقاي دكتر رييسي به عنوان رييس‌جمهور محترم در اين مورد شخصا دخالت و اوضاع را در عرصه سياست خارجي سر و سامان دهند والا فرصت‌ها بدون شك در آينده نزديك تبديل به تهديد و چالش براي كشور و مردم خواهد شد.
سفير سابق ايران در لبنان و اردن