منطق مجازات در پوست شیر

گروه فرهنگ و هنر: یکی از سریال‌های خوب این روزهای نمایش خانگی که توانسته مخاطبان قابل توجهی را جذب کند، «پوست شیر» است؛ سریالی به تهیه‌کنندگی و کارگردانی برادران محمودی و با بازی‌های خوب بازیگرانی چون هادی حجازی‌فر، شهاب حسینی و علیرضا کمالی که توانسته در ژانر پلیسی و جنایی، متفاوت از کارهای دیگر به چشم بیاید. شهاب حسینی پلیس جوان 20 سال پیش حالا در نقش افسر برجسته اداره آگاهی ایفای نقش می‌کند. هادی حجازی‌فر نیز بخوبی از پس نقشی که دقیقا برای او نوشته شده، برآمده است. یکی دیگر از بازیگران خوب این کار علیرضا کمالی است که در این کار بخوبی دیده شد، اگرچه کلیت کار دارای نقص‌های جدی است. احتمالا به دلیل وجه اقتصادی اثر و تأمین هزینه‌های صرف شده در شبکه نمایش خانگی برای این سریال، برخی قسمت‌ها بشدت کند و با سرعت کم پیش می‌روند و هیچ قصه فرعی جذابی در حاشیه داستان اصلی شکل نمی‌گیرد. به عبارت دیگر حداقل فصل اول این سریال می‌توانست 2 قسمت کوتاه‌تر باشد اما این روزها در شبکه نمایش خانگی مسأله اقتصادی وجه مهمی است. از آن جهت است که سریال‌هایی مانند جیران و به تازگی سقوط نیز از سکانس‌های طولانی که به پیشرفت قصه نیز کمکی نمی‌کنند، استفاده کرده‌اند. از سوی دیگر حجم پیچیدگی‌های داستانی برای یک کار جنایی و معمایی، قابل توجه نیست. در واقع پای قصه از منظر رازآلودگی و معمایی کردن بیشتر سریال لنگ است.  در کنار این نکات منفی، یک نکته مهم دیگر درباره پوست شیر، توانایی استفاده غیرکلیشه‌ای از فضایی کلیشه‌ای است. به هر روی داستانی جنایی با این مختصات، نمونه‌های مشابه در فضای ادبیات و سینما داشته است ولی اینکه نویسندگان و کارگردان این کار توانسته‌اند به‌رغم این کلیشه، فضایی بسازند که مخاطبان، این روزها آن را به عنوان یک قصه جذاب دنبال کنند، قابل تامل است؛ آن هم در ژانری مانند جنایی و پلیسی.  با این همه، این اثر از جهات مهمی مناسب این روزهای فضای عمومی کشور است. در شرایطی که رسانه‌های متعدد با به کار گرفتن ذهن و رفتار چهره‌ها، نگاه فانتزی به مسأله امنیت عمومی دارند، این سریال توانسته با نمایشی درست «امنیت» را برجسته و مولفه‌ها و ملزومات حفظ آن را یادآوری کند. پلیس در این سریال، قدرتمند، قاطع و دقیق است و مهم‌ترین ماموریتش حفظ آسایش و امنیت عمومی است. در یکی از سکانس‌ها، وقتی افسر محبوب و موفق سریال به دنبال سرنخی از یک جنایتکار است، با «مردانی»، مربی و استاد ورزشی آن جنایتکار برای اینکه آدرس یا نشانه‌ای از او بیابد گفت‌وگو می‌کند. مربی می‌گوید: «اینها فقط شاگردان من نیستند، بلکه عزیزان و بچه‌های من هستند». پلیس قاطع قصه که شهاب حسینی نقشش را ایفا می‌کند، در دیالوگی مهم به منطق مجازات و محاکمه برای حفظ امنیت و آسایش عمومی تاکید می‌کند و می‌گوید: «شما فکر می‌کنی همه لاشخورهای جنایتکار و خلافکاری که راه میفتن وسط شهر از زیر بته به عمل اومدن؟ نه! همه‌شون عزیز یه خونواده‌ای‌اند. می‌خوای ببرمت سر قبر خواهر یه قاتل زنجیره‌ای که وقتی داداشش رو کشیدن بالای دار، تاب نیاورد و از غصه دِق کرد مرد؟ بله! امثال نریمان غلامی، عزیز یه خونواده‌اند ولی وقتی همین چشم و چراغ‌ها راه میفتن نور رو از زندگی مردم میگیرن، خونه رو رو سر خلق‌الله خراب می‌کنن، چون عزیزند ساکت وای میسیم تماشا می‌کنیم؟ عزیز بودن دلیل اینه که آدم چشمش رو روی خیلی چیزها ببنده؟ شما رو می‌فهمم، براتون هم احترام قائلم، دمت گرم پشت شاگردات وایسادی. خیلی وقت‌ها منم پشت همکارام وایمیستم ولی نه تا اونجا که بخوان با خودخواهی، زیاده‌خواهی، خودنمایی، یه اشتباه خودخواسته، رخت عزا بکنن تن یه خونواده بی‌گناه بدبخت. اونجا دیگه نمی‌تونم پشتشون وایسم. اونجا دیگه روبه‌روشون وایمیستم. احساس می‌کنم گرفتین چی میگم آقای مردانی!» گزاره‌های طرح شده در این دیالوگ به خوبی نشان می‌دهد نگاه برخی چهره‌ها که دست به واکنش‌های اعتراضی بی‌منطق می‌زنند، تا چه اندازه فانتزی و دور از واقعیت است و اگر قرار باشد فضای امنیتی کشور به میل آنها پیش برود، وضع به چه شکل پیش خواهد رفت.