روزنامه اعتماد
1401/10/19
جانِ شيفته مردم
شبنم كهنچي«بياييد همهجا را به دنبال حقيقت بگرديم؛ بياييد هركجا كه ميتوانيم شكوفه يا بذر آن را بيابيم، آنها را جمع كنيم. با يافتن دانه بياييد آن را در بادهاي بهشتي بپراكنيم. به هر كجا كه برده شود، جوانه خواهد زد. در اين كائنات عظيم فقدان روحهايي كه زندگي تازهاي را شكل دهند، وجود ندارد.»
- «جان شيفته» رومن رولان / ترجمه بهآذين
افسر نيروي دريايي اما شيفته ادبيات بود. وقتي جنگ جهاني دوم، دست چپش را در بندرانزلي گرفت، با دست ديگر دري گشود و قدم به جهان ادبيات گذاشت. وقتي ميگويم «جهان ادبيات»، بهواقع منظورم دنياي بزرگ ادبيات است از فرانسه گرفته تا روسيه، انگلستان و... او نه تنها خودش خالق دنياي داستاني خودش بود بلكه ترجمان دنياي داستاني نويسندگان بزرگي مانند رومن رولان، انوره دو بالزاك، شولوخف، شكسپير و برشت و گوته نيز بود. از محمود اعتمادزاده صحبت ميكنم، از بهآذين كه از جواني تا پايان عمر همنشين واقعي كلمات بود. در آستانه تولد او (بيستوسوم ديماه)، زندگي و آثارش را مرور كنيم.
دنياي تاليف
«كار هنرمند اين است كه در زمان قصور خورشيد، طلوع را بيافريند.» (جان شيفته)
محمود اعتمادزاده سال 1293 در رشت به دنيا آمد؛ آغاز جنگ جهاني اول، سالي كه ستارخان چشم بر جهان بست. او وقتي افسري جوان بود با نام مستعار «م.ا.بهآذين» در مطبوعات كار خودش را آغاز كرد. شهريور سال 1320، بيست و هفت سالش بود و افسر نيروي دريايي در بندرانزلي كه دست چپش را به خاطر جراحت در جنگ جهاني دوم از دست داد. چند سال بعد از نيروي دريايي خداحافظي كرد و وارد وزارت فرهنگ شد و در كنارش به كار در مطبوعات نيز ادامه داد و اولين مجموعه داستان خود به نام «پراكنده» را منتشر كرد (1323). هرچند داستانهاي اين مجموعه، آثاري درخشان نبودند اما نشاني از علاقه بهآذين به دنياي نويسندگي، يا همان «كشش دردناك هستي»اش داشت. شخصيتهاي داستانهاي اين مجموعه، افرادي ناكام و سرگردانند كه به عرفان پناه ميبرند.
چند سال بعد، رمان «دختر رعيت» را نوشت؛ رماني كه در بستر قيام جنگل ساخته و پرداخته شده بود. برخي معتقدند او با نوشتن اين رمان اولين گامها را در مسير نوشتن رمانهاي اجتماعي برداشت. از همان سال بود كه بهآذين در داستانهايش به مضامين اجتماعي و سياسي پرداخت. هر چند اولين داستان كوتاهش در اين فضا «به سوي مردم» (1327) چندان تاثيرگذار نبود و ساخت و پرداختي ضعيف داشت. چند سال بعد او سعي كرد به زبانش سر و ساماني دهد و با كلامي پرطمطراق داستاني تاثيرگذارتر بنويسد: «نقش پرند» (1355) اما باز مشكلات ساختاري و خام بودن عناصر داستان، او را ناكام گذاشت.
يكي از درخشانترين داستانهاي كوتاهش به نام مهره مار (1344) به همراه داستانهايي مانند شهر خدا و از آن سوي ديوار پيش از انقلاب منتشر شد. شايد بتوان گفت ويژگي مشترك آثار بهآذين استفاده از تمثيل و افسانه و خاطرهبازي است؛ داستانهايي مانند «مهره مار» (افسانه)، «مانگديم و خورشيد چهر» (افسانه)، «گره كور» (خاطره) و «خانه پدري» (خاطره)، رمان «از آن سوي ديوار» (خاطره) كه تم عاشقانه نيز دارد، يا مجموعه داستان «سايههاي باغ» (خاطره). حسن ميرعابديني در جلد اول از مجموعه «هشتاد سال داستان ايراني» درباره اين ويژگي بهآذين مينويسد: «او خواننده را از ملال ِ چارهناپذيرِ زندگي روزمره به شورِ اغراقآميزِ افسانهها و غم غربتِ موجود در خاطرات فرا ميخواند.»
از بهآذين نمايشنامه «كاوه» نيز سال 1355 منتشر شد. او همچنين آثار پژوهشي مانند «قالي ايران» (1344) و «گفتار در آزادي» (1347) را نيز نوشته است. بهآذين از زماني كه زندگي در زندان را تجربه كرد به مستندنگاري نيز روي آورد. حاصل زيست او در زندان كتاب «مهمان اين آقايان» (1351) است. پس از انقلاب نيز بزرگترين اثر مستند خود را نوشت: مجموعه پنج جلدي «از هر دري» كه زندگينامه سياسي و اجتماعي اوست و تا به حال فقط دو جلد از اين مجموعه اجازه چاپ گرفته است.
دنياي ترجمه
«هرچه باشد، زندگي جنگ است. آنكه غالب شود همه حقي دارد و مغلوب اگر بدان رضا دهد، لابد نفعي در آن ميبيند!» (همان)
بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 اجازه كار در وزارت فرهنگ به بهآذين داده نشد و او مجبور شد براي گذران زندگي به ترجمه پناه ببرد. بسته شدن درهاي وزارت فرهنگ، باعث شد بهآذين، دروازه ادبيات جهان را به روي علاقهمندان به فرهنگ و هنر باز كند. هرچند او از روي اجبار به ترجمه روي آورد اما نامش كنار بزرگترين مترجمان ايران نشست و آثار مهمي از نويسندگان بزرگ دنيا را به زبان فارسي برگرداند. آثاري مانند: بابا گوريو، زنبق دره و چرم ساغري (انوره دو بالزاك)، ژان كريستف، سفر دروني (رومن رولان)، دُنِ آرام (ميخاييل شولوخف)، شاه لير، هملت، اُتللو (ويليام شكسپير)، استثنا و قاعده (برتولت برشت)، چاپايف (دميتري فورمانُف) و فاوست (يوهان ولفگانگ فون گوته).
نثر بهآذين در ترجمه از نثري كه در داستانهايش دارد، پختهتر، موزونتر و خواندنيتر است. ميتوان گفت بيش از اينكه او را به عنوان يك داستاننويس بشناسند و ارج نهند، او را به عنوان يك مترجم موفق ميشناسند كه ماندگار است.
اولين كتابهايي كه با ترجمه بهآذين منتشر شد از بالزاك بود: «بابا گوريو» و «چرم ساغري» در سال 1335. «بابا گوريو» يكي از شاهكارهاي جهان، داستاني رئاليستي است كه داستان پدري مهربان و جواني روستايي را در پاريس قرن پانزدهم روايت ميكند. اين كتاب آينه جامعه فرانسوي در اين قرن است كه جاهطلبيها و ضعف و قوتش را نشان ميدهد. اما در مورد رمان كوتاه «چرم ساغري»؛ بالزاك اين كتاب را سال 1831 (1209 شمسي) نوشت. داستان جواني كه هنگام خودكشي يك قطعه جادويي از چرم را پديا كه تمام خواستههاي او را برآورده ميكند. براي هر آرزوي عطا شده، بخشي از انرژي بدني اين مرد جوان كم ميشود. «چرم ساغري» نخستين اثر از مجموعه آثار كمدي انساني بالزاك است. او در اين رمان، واقعيت و خيال را هنرمندانه به هم آميخته و بهآذين با چيرهدستي توانسته ترجمه روان و خواندني از اين اثر به خواننده ايراني تقديم كند .
يكسال بعد از ترجمه اين دو اثر، بهآذين «زنبق دره» بالزاك را منتشر كرد؛ ماجرايي عاشقانه و نامعمول. اين داستان در قالب دو نامه روايت ميشود: يكي اعترافنامه كنت فليكس خطاب به كنتس ناتالي و ديگري نامه كوتاهي كه ناتالي در پاسخ نوشته است.
تقريبا همزمان با «زنبق دره»، «ژان كريستف» نوشته رومن رولان نيز منتشر شد. درباره «ژان كريستف» كه يكي از شاهكارهاي قرن بيستم است زياد گفته شده. نگارش اين كتاب بيست سال طول كشيده، رولان شخصيتهايش را در اين سالها به بلوغ رسانده و اين امر در اثرش هويداست. رومن رولان به خاطر نگارش اين رمان، جايزه نوبل را دريافت كرد. گفته ميشود رولان در اين كتاب وقوع جنگ بين دو كشور آلمان و فرانسه را پيشبيني كرده و دو سال پس از اتمام اين كتاب، جنگ جهاني اول رخ داده است. پس از آن، بهآذين سمت شكسپير رفت. سال 1337 نمايشنامه اتللو را منتشر كرد. سال 1344 همزمان با نمايشنامه «هملت» از همين نويسنده، «دن آرام» نوشته ميخاييل شولوخوف را نيز منتشر كرد. رماني حماسي كه مهمترين اثر شولوخف و از شاهكارهاي قرن بيستم است و براي نويسندهاش جايزه نوبل را ارمغان آورد. گفته ميشود ترجمه اين رمان، يكي از جنجالبرانگيزترين ترجمهها در ايران است. پس از آنكه بهآذين اين كتاب را ترجمه كرد، احمد شاملو در دهه هشتاد، هفت سال پاي ترجمه دوباره اين كتاب گذاشت كه ابراهيم گلستان، انتقادات تندي نسبت به آن كرد. سه سال بعد از «دن آرام»، بهآذين يك اثر ديگر از همين نويسنده را به فارسي برگرداند و منتشر كرد: «زمين نوآباد».
ترجمه جان شيفته در زندان آغاز شد. بهآذين براي ترجمه اين اثر از جان مايه گذاشت و به قول خودش ترجمه جان شيفته پيرش كرد؛ «چه سالها كه قطره قطره آب شدم و فروريختم.» او اولين فصل اين رمان چهار جلدي را در زندان قصر ترجمه كرد، بيش از نيم قرن بعد از اينكه رومن رولان اين رمان را نوشت؛ نوشته شده در سال 1301، ترجمه شده در سال 1354. رولان در اين رمان كه شخصيت اصلي آن زني به نام «آنت» است، جنبش بيداري زنان را در قرن بيستم شرح ميدهد.
پس از كودتا تا ابتداي دهه پنجاه را شايد بتوان پركارترين دوره زندگي بهآذين دانست. پس از آن در نيمه دهه پنجاه با بهآذين با وجود دلمشغولياش يعني «كانون نويسندگان» در مسير ترجمه به آهستگي حركت كرد .
فعاليت صنفي
«مُردگاني وجود دارند كه از بعضي زندهها، زندهترند.» (همان)
نقش بهآذين در شكلگيري «كانون نويسندگان ايران» را نميتوان ناديده گرفت. بيانيهاي كه او به عنوان «درباره يك ضرورت» نوشت، با اندك اصلاحي تبديل به اولين مرامنامه كانون در سال 1347 شد. مرامنامهاي كه تاكيدش بر آزادي بيان و انديشه بود: «آزادي انديشه و بيان تحميل نيست، ضرورت است- ضرورت رشد آينده فرد و اجتماع.»
هرچند پاييز يازده سال بعد از نوشتن اين مرامنامه (1358) با راي مجمع عمومي كانون او به همراه پنج نفر ديگر (سياوش كسرايي، هوشنگ ابتهاج، فريدون تنكابني و برومند) اخراج شد. اما در تمام عمر فعاليت ادبي خود، طرفدار آزادي بيان و انديشه باقي ماند.
درست همان سالهايي كه بهآذين در امر ترجمه كمكار شده بود يعني اواخر دهه ۵۰ در جريان شبهاي شعر گوته، او در كنار ديگر اعضاي كانون نويسندگان ايران درخشيد. كانون نويسندگان ايران و بهطور كلي اهل قلم در جريان شبهاي شعر گوته، جامعه روشنفكري ايران را طي آن سالها تكان داد. بخشي از سخنراني بهآذين در آخرين شب از شبهاي شعر گوته، به صورت عريان نمادي از تاكيد اين جامعه بر آزادي بيان و انديشه در آن دوره است: «آزادي و مسووليت باهم است و نظم اجتماع، درون ِ مرزبندي اين دو جاي دارد. برتري آدمي، افتخار بزرگ آدمي، در همين است كه آزاد است و مسوول، نه در برابر اين يا آن قدرت دوروزه، بلكه دربرابر خود و در برابر اجتماع. چه اجتماع با آنان كه با نام او قدرت سخن و عمل يافتهاند يكي نيست... آزادي از خود ِهستي ِ اجتماع، از زندگي و پويايي ِ اجتماع سرچشمه ميگيرد و حقي است طبيعي.» (از كتاب 1348 نوشته سيامك مهاجري).
و آن نيمروز پاياني
بهآذين در 92 سالگي پيش از ظهر چهارشنبه 10 خرداد 1385 در بيمارستان آراد تهران درگذشت و روز بعد در ميان جمع كوچكي از دوستان و خانواده به خاك سپرده شد؛ اما گويي هنوز همراه با رومن رولان كنار «آنت» زندگي ميكند؛ آنجا كه اين زن در سوگ پسرش گفت: «... من زني هستم كه پسري داشت و اميدوار بود كه در او به زندگي ادامه دهد. پسرم مرد. من پس از او زندهام و يگانه چاره من و چاره او آن است كه او در من به زندگي ادامه دهد. من اين را با او عهد بستهام. آنكه از پا درآيد، ديگري او را تا مقصد خواهد برد. من حق ندارم در خاطرات خود، در اندوه خود، در اميد خود دراز بكشم. به پا! اين من نيستم، اوست كه راه ميرود. من تنم را به او ميدهم. ولي در تن من، او كه مرده است دورتر از آنچه در زنده بودن ميرفت راه خواهد رفت.»… (ص ۱۵۸۸ از رمان جان شيفته نوشته رومن رولان، ترجمه بهآذين). بهآذين نه در دنياي داستاننويسي كه در دنياي ترجمه، تنش را به كلمهها سپرد و حالا در تن كلمات، دورتر از آنچه در زنده بودن ميرفت، راه خواهد رفت.
نثر بهآذین در ترجمه از نثری که در داستانهایش دارد، پختهتر، موزونتر و خواندنیتر است. میتوان گفت بیش از اینکه او را به عنوان یک داستاننویس بشناسند و ارج نهند، او را به عنوان یک مترجم موفق میشناسند که ماندگار است.
یکی از درخشانترین داستانهای کوتاهش به نام مهره مار در سال 1344 به همراه داستانهایی مانند شهر خدا و از آن سوی دیوار پیش از انقلاب منتشر شد. شاید بتوان گفت ویژگی مشترک آثار بهآذین استفاده از تمثیل و افسانه و خاطرهبازی است... حسن میرعابدینی در جلد اول از مجموعه «هشتاد سال داستان ایرانی» درباره این ویژگی بهآذین مینویسد: «او خواننده را از ملالِ چارهناپذیرِ زندگی روزمره به شورِ اغراقآمیزِ افسانهها و غم غربتِ موجود در خاطرات فرا میخواند.