دسیسه‌ای وحشتناک، تنها برای 150میلیون تومان!

  [سیما فراهانی ] دسیسه وحشتناکی بود، دسیسه‌ای که به جنایتی هولناک ختم شد، آن هم تنها به‌خاطر میراث خانوادگی. پسر جوان همراه با دوستش، دایی خود را به ویلایی اجاره‌ای کشاند، به او قرص برنج خوراند، دوستش ضربات قمه به گردنش وارد کرد و درنهایت جسدش را در همان ویلای اجاره‌ای دفن کردند، در گودالی که از روز قبل آن را کنده و آماده کرده بودند. خودروی مقتول را بردند و فروختند. قرار بود منتظر بمانند تا میراث خانوادگی تقسیم شود، اما پسر جوان طاقت نیاورد. او که به ترکیه گریخته بود، در تماسی با خانواده‌اش راز این جنایت و قتل دایی‌اش را فاش کرد. حالا همدستش دستگیر شده است و از فشار اقتصادی و درنهایت تصمیم به جنایت می‌گوید.

ماجرای این پرونده چندی پیش با اظهارات زنی میانسال کلید خورد. زمانی که این زن همراه شوهرش به پلیس آگاهی پایتخت مراجعه کردند و خبر از یک
 جنایت دادند.

اعتراف در ترکیه
زن میانسال درحالی‌که خودش نیز به‌شدت شوکه بود، به پلیس گفت: «شاهین پسرم چند وقت پیش ناگهان تصمیم گرفت برای کار به ترکیه برود. من مخالف بودم، ولی او اصرار داشت و گفت باید برود. خیلی سریع وسایلش را جمع کرد و راهی ترکیه شد. من و پدرش خیلی تعجب کردیم که چرا ناگهانی تصمیم به رفتن گرفت تا اینکه چند روز پیش از ترکیه تماس گرفت و رازی وحشتناک را فاش کرد. او گفت دایی‌اش را با همدستی دوست صمیمی‌اش کشته‌ و جسدش را در باغی دفن کرده‌اند. خیلی شوکه شدیم، چراکه برادرم از مرداد امسال ناپدید شده بود و هیچ خبری از او نداشتیم. برادرم در خانه پدرم در شمال‌شرق تهران ساکن بود. پدرم که فوت کرد تنها شد. برادرم 40سال داشت و بیشتر اوقاتش را با دوستانش سپری می‌کرد. گاهی هم به سفرهای طولانی می‌رفت، آن هم بی‌خبر. وقتی از او بی‌خبر شدیم تصور کردیم به سفر رفته است. اما این بار غیبتش طولانی شد و ما هم نگرانش شدیم تا اینکه پسرم تماس گرفت و خبر قتل او را داد. ‌گفت برای اینکه من ارثیه پدرم را بگیرم دست به این کار زده است. تا چند روز حال من و شوهرم بد بود و از شدت شوکی که به ما وارد شده بود، نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم. درنهایت تصمیم گرفتیم موضوع را به پلیس بگوییم.»

ناپدید شدن  مرموز
با این اظهارات بلافاصله پرونده‌ای تشکیل شد و کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت به دستور محمد وهابی، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران، مامور رسیدگی به این پرونده شدند. آنها در تحقیقات خود دریافتند که مرد 40ساله درست از مردادماه به طرز مشکوکی ناپدید شده و هیچ رد و نشانی از او وجود ندارد. همچنین شماره موبایل فرد ناپدیدشده را بررسی کردند و متوجه شدند که آخرین بار با شاهین خواهرزاده‌اش تماس گرفته و دیگر هیچ تماسی نداشته است، در نتیجه مشخص شد که اعترافات این پسر جوان واقعیت دارد. ماموران پلیس شناسایی و دستگیری همدست شاهین را که از دوستان صمیمی‌اش بود، آغاز کردند.

بازداشت مجرم پشیمان



کارآگاهان جنایی تهران، تحقیقات خود را برای شناسایی همکلاسی قدیمی شاهین آغاز کردند. تجسس‌های پلیسی منجر به شناسایی محل سکونت این مرد جوان شد. ماموران پلیس صبح دوشنبه نوزدهم دی‌ماه امسال او را در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کردند. بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفت و به جنایتی هولناک اعتراف کرد. او تعریف کرد که با هم‌کلاسی قدیمی‌اش دست به قتل دایی او زده، جسدش را هم در ویلایی اجاره‌ای دفن کرده‌اند. این مرد جوان انگیزه خود را از این جنایت هولناک، تامین پول پیش خانه‌اش اعلام کرد.
با این اعترافات به دستور قاضی، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت راهی باغی ویلایی در اطراف تهران شدند تا جسد را کشف کنند. متهم به قتل با قرار قانونی در اختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفت. تحقیقات برای دستگیری و تحویل همدست این متهم در ترکیه نیز ادامه دارد.

لحظه‌به‌لحظه جنایت
خیلی پشیمان است. سن و سال زیادی ندارد. 34ساله است و برای تهیه پول پیش خانه‌شان تصمیم گرفت دست به این قتل هولناک بزند، آن هم با وسوسه‌های دوست صمیمی‌اش. هنوز هم باور ندارد که چنین اقدام وحشتناکی را انجام داده است. این متهم که صبح دیروز برای اعترافاتش به دادسرای جنایی پایتخت منتقل شد، در گفت‌وگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای این قتل را روایت کرد:

مقتول را از قبل می‌شناختی؟
مقتول دایی دوست صمیمی‌ام شاهین بود. او را یکی دو بار فقط از دور یا دم در خانه شاهین دیدم. نمی‌شناختمش و تا به حال برخوردی با هم نداشتیم.
چرا تصمیم گرفتی او را به قتل برسانی؟
شاهین وسوسه‌ام کرد. 6ماه تمام در گوشم زمزمه کرد که دایی‌اش را از سر راه برداریم تا بتوانیم به پول میلیاردی برسیم. من مشکلات مالی زیادی داشتم و زندگی‌ام درست پیش نمی‌رفت. اشتباه کردم و حرف‌های شاهین را پذیرفتم.
با قتل این مرد چطور به شما پول میلیاردی می‌رسید؟
ماجرا از این قرار بود که شاهین می‌گفت دایی‌اش ارثیه پدربزرگش را بالا کشیده و نمی‌خواهد آن را بین وراث تقسیم کند. دایی‌اش قبلا با پدربزرگش زندگی می‌کرد. پدربزرگش مولتی‌میلیاردر بود و بعد از مرگش سهم ارثیه زیادی به فرزندانش می‌رسید. شاهین دو دایی دارد و مادرش تنها دختر خانواده است. می‌گفت پول خوبی به مادرش می‌رسد، اما دایی کوچک‌ترش مانع کارهای انحصار وراثت می‌شود، حتی کارت پدربزرگ‌شان را که 700میلیون تومان در آن بود، تصاحب و آن را خرج کرده است. شاهین گفت اگر دایی‌اش را از سر راه برداریم، تقسیم اموال صورت می‌گیرد و صاحب پول می‌شویم.
فکر نمی‌کردی که دستگیر می‌شوید؟
شاهین ‌گفت دایی‌اش مرد تنهایی است، عادت دارد ناگهانی به مسافرت برود و چندین ماه پیدایش نشود. بنابراین اگر او را بکشیم بعد از یک سال کسی سراغش را نمی‌گیرد، بقیه اعضای فامیل هم تصور می‌کنند او به خارج از کشور رفته است. درنهایت بدون حضور او تقسیم اموال صورت می‌گیرد، کسی هم متوجه قتل نمی‌شود و امکان ندارد که ما دستگیر شویم.
یعنی به‌خاطر پولی که قرار بود مثلا یک سال بعد به تو برسد دست به این جنایت زدی؟
من باید هرچه سریع‌تر پول پیش خانه‌مان را تامین می‌کردم. به‌خاطر گرانی‌ها صاحب‌خانه پول پیش را چندین برابر کرده بود. خیلی گرفتار بودم. شاهین ‌گفت علی‌الحساب می‌توانیم پس از قتل دایی‌اش خودروی مزدا 3 او را به مبلغ یک‌میلیارد تومان بفروشیم. 500میلیون تومان سهم هرکدام‌مان می‌شد. بعد از یک سال هم از سهم ارثیه‌ای که به مادرش می‌رسید، به من هم پولی پرداخت می‌کرد و مشکلاتم حل می‌شد، برای همین قبول کردم.
چطور او را به قتل رساندید؟
بیشتر کارها را شاهین انجام داد. او باغ ویلایی در اطراف تهران اجاره کرد. روز اول کارگری را استخدام کرد تا گوشه‌ای از حیاط را بکند و حفاری کند. روز دوم به دایی‌اش گفت که مهمانی مجردی داریم و او را به باغ دعوت کرد. مقتول با خودروی خودش و من با ماشین شاهین به آنجا رفتیم. خیلی استرس داشتیم. ظهر هنگام خوردن ناهار، دست و پایم می‌لرزید. اصلا نتوانستم چیزی بخورم. حدودا ساعت 4 بود که شاهین سه آبمیوه درست کرد و درون یکی از آنها قرص برنج ریخت، به من هم چشمک زد و گفت که کدام لیوان را برندارم. او لیوان مسموم را به دایی‌اش داد که پس از خوردن آبمیوه حالش بد شد. مرتب استفراغ می‌کرد و می‌گفت مرا به بیمارستان ببرید، ولی شاهین اهمیتی نداد. من هم حالم بد شده بود. تا اینکه او از هوش رفت.
یعنی با قرص برنج کشته شد؟
نمی‌دانم. او وقتی بیهوش و نیمه‌جان شد، شاهین قمه‌ای دستم داد. سر دایی‌اش را بالا آورد و گفت باید هرچه زودتر به او ضربه بزنیم و ویلا را خالی کنیم. آنقدر همه‌‌چیز ناگهانی بود که من اختیاری از خودم نداشتم. در مقابل عمل انجام‌شده قرار گرفتم و دو ضربه با قمه به او زدم، بعد هم جسد را در همان گودالی که روز قبل کنده شده بود، دفن کردیم.
بعد از آن کجا رفتید؟
من با خودروی مقتول و شاهین هم با خودروی خودش از باغ بیرون آمدیم. قبلش هم آنجا را تمیز کردیم تا ردی از خودمان به جا نگذاریم. من خودرو را برای فروش بردم، ولی آنطور که فکر می‌کردیم نشد.
چرا؟
 از ترسم خودرو را خیلی سریع فروختم و فرصت جعل سند نداشتم. آن را به شخصی به مبلغ 150میلیون تومان فروختم. آن فرد هم خودرو را به مبلغ 300میلیون تومان به جاعل فروخت. بعدا فهمیدم آن جاعل با جعل سند، خودروی مقتول را به مبلغ یک‌میلیارد تومان در بازار فروخته است، اما من فقط 150میلیون تومان گیرم آمد.
تو هم تصمیم داشتی به ترکیه فرار کنی؟
نه هیچ‌کدام‌مان قصد فرار نداشتیم. بعد از جنایت من حالم خیلی بد بود و عذاب وجدان داشتم. نه‌تنها مشکلاتم حل نشد، بلکه بدتر هم شد. همه‌‌چیز به‌هم ریخت و زندگی‌ام نابود شد. شوک بزرگ وقتی بود که فهمیدم شاهین فرار کرده است. نمی‌دانستم کجا رفته، ولی از طریق اینستاگرام با او در ارتباط بودم. من را که دستگیر کردند، فهمیدم او به ترکیه رفته است.