روزنامه اعتماد
1401/10/21
حاكميت با قهر حاكميت با اقناع
اصلاح چند تفسير نادرست درباره قهر و اقناع و تذكر يك نكتهدر بحبوحه انقلاب، اين روايت منتسب به پيامبر، «الملك يبقي مع الكفر و لايبقي مع الظلم»، زبانزد عام و خاص شده بود. اين شهرت مديون ترانهاي بود كه مرحوم فرهاد مهراد روي شعري از سياوش كسرايي خوانده بود. با عنوان «وحدت»، اين شعر، كه در سال ۱۳۵۶ سروده شده بود، گوياي آن تب و شوري بود كه پايههاي ظلم شاهنشاهي را در آن زمان به لرزه انداخته بود. مرحوم سياوش كسرايي شاعري متعهد بود كه تمايلات سياسياش همگون با برنامهها و افكار حزب توده بود. روايتي كه او از پيامبر نقل ميكند استناد تاريخي ندارد. نزديكترين روايتي كه چنان مفهومي را تداعي ميكند، روايتي است كه محمد بن محمد شعيري در جامعالاخبار بدين شرح آورده است: «و قِيل: الْمُلْك يبْقى بِالْعدْلِ مع الْكفْرِ و لا يبْقى الْجوْرُ مع الْإِيمانِ» (فرمانروايي عادلانه كافران باقي ميماند، اما فرمانروايي ظالمانه مومنان برقرار نخواهد ماند). اين مفهوم برداشتي دقيق از مساله حكمراني است، مسالهاي كه متفكران معاصر به انحاي مختلف به آن پرداختهاند. حاكميتها در تمام طول تاريخ،
به خصوص در دوران حكومتهاي مدرن، بر پايه دو عنصر قهر و اقناع استوار بودهاند. اقناع آن چيزي است كه فيلسوف بزرگ ايتاليايي آنتونيو گرامشي آن را «هژموني» مينامد. اين بدان معناست كه حكومتي پابرجا خواهد بود كه قدرت اقناعي داشته باشد، قدرتي كه توسط آن بتواند ملت را متقاعد كند نماينده واقعي منافع و مصالح آنان است. حاكميت بايد توان آن را داشته باشد كه ملت را به اين باور برساند كه خيرخواه و متضمن عدالت اجتماعي و حقوق آنان است. هيچ حاكميتي به ابزار قهر رجوع نميكند مگر آنكه هژموني خود را در حال افول ببيند و احساس كند كه مشروعيتش تهديد و قدرت اقناعياش تحديد شده است. اين مفهوم را لوئي آلتوسر به يك تئوري جامع حكمراني مدرن براساس آنچه او «دستگاه ايدئولوژيك حاكميت» مينامد گسترش داد. البته او، مانند بسياري ديگر از فلاسفه سياسي، معتقد بود كه اين «دستگاه» (Apparatus) كارآمد است به دليل آنكه همواره يك «دستگاه قهري» در پسِ پشت آن حضور دارد. اين دو وجه حاكميت، قهر و اقناع، در كنار هم قدرت سياسي را تعريف ميكنند. هر چه وزنه اقناع سنگينتر باشد، حكومتها با ثباتتر و مشروعترند، هرچه از ابزار قهر بيشتر استفاده كنند، شكاف ميان دولتها و ملتها عميقتر و حاكميتشان شكنندهتر است. اينكه حاكميتي از طريق اقناعي بقا يابد لزوما بدان معنا نيست كه حكومتي عادلانه است. در دنياي امروز حكومتهاي زيادي هستند كه در جوامع خود هژمونيك هستند، يعني ملتشان معيارهاي زندگي و ارزشهايي را كه حاكميت مبلغ آن است را ميپذيرند، ولي اين بدان معنا نيست كه اين حكومتها عادلانه هستند. بقا دارند چون هژمونيك هستند، مثل حاكميت در امريكا. به قول نواُم چامسكي، اين پديده، يعني توان اقناعي حاكميتي غيرعادلانه، تنها زماني ميسر است كه ابزار «ساخت و توليد تمكين» (manufacturing consent) را دراختيار داشته باشند. مطبوعات، وسايل ارتباط جمعي و تمام نهادهايي كه به گونهاي فرد را قانع ميكند كه او به سيستم موجود وابسته است. فرد بقاي خود را در تداوم سيستم موجود و در نهادهاي آن ميبيند. دكتر شريعتي هم اين امر را به خوبي درك كرده بود. وي در تشيع علوي و تشيع صفوي
به صراحت ميگويد كه نظامهاي اجتماعي از طريق نهادهايي بههم پيوسته مثل «حكومت، خانواده، زبان، بيمه، بانك، بازنشستگي، صندوق پسانداز و بليت بختآزمايي» تداوم مييابند، ولي زماني كه اين «دستگاه توليد تمكين» بحرانزده ميشود و ارزشهايي كه نهادينه شدهاند با چالش روبهرو ميشوند، حكومتها به دستگاه قهري خود رجوع ميكنند و ماهيت غيرعادلانه بودن خود را عيان ميكنند. حكومتهاي اقناعي ميتوانند غيرعادلانه باشند ولي حكومتهاي عادلانه نميتوانند غيراقناعي و قهري باشند. اينگونه هم نيست كه اعمال قهر لزوما به عدم ثبات حاكميتها بينجامد. حكومتهاي زيادي در تاريخ بشر بوده و هستند كه سالهاي سال با اعمال زور و با ابزار قهري به حاكميت خويش تداوم بخشيدهاند..
اما برخي ميپندارند كه تداوم قدرت سياسي تجلي حقانيت آن است. حاكميت ظلم هم ميتواند پايدار باشد و هم مسلط، اما آيا اين پايداري به لحاظ اخلاقي، تاريخي، انساني، يا الهي موجه است؟ اين دقيقا همان موضوعي بود كه رهبر انقلاب در سخنراني ۲۵ آذر ۱۳۵۷ خطاب به حكومت شاه بدان پرداخت: «ما فرض ميكنيم كه شاه خيلي هم مرد سالمي است، خيلي هم آدم سليمي باشد، خيلي هم خدمتگزار به مردم باشد. خوب وقتي مردم خدمتگزاري را نخواستند، خوب او بايد كنار برود. ما فرض ميكنيم كه ايشان مصالح مملكت را ملاحظه كرده است، ايشان ميخواهد آزادي بدهد، ايشان ميخواهد مملكت را مستقل كند، ايشان ميخواهد مملكت را به تمدني نو برساند. همه اينها را ما فرض ميكنيم صحيح است، او ميخواهد چنين كارهايي را بكند، ليكن اهالي اين مملكت ميگويند كه ما نميخواهيم او سلطان ما باشد، سرنوشت اهالي مملكت با خودشان است. ما همچنين خدمتگزاري را نميخواهيم، ايشان بروند كنار ما خودمان يك خدمتگزار ديگر را جاي ايشان مينشانيم. ما فرض ميكنيم كه اگر او هم مثل انسانهاي ديگر انسانيتي داشت، باز هم مردم اين حق را داشتند كه بگويند ما اين خدمتگزار را، اين انسان بسيار صالح خوب را كه ميخواهد مملكت را بهشت برين بكند، ما نميخواهيم ايشان مملكت ما را بهشت برين بكند. آيا مردم حق ندارند اين را بگويند؟ آيا حقوق بشر اين نيست كه هر بشري بتواند سرنوشت خود را خودش تعيين كند؟ مردم ميخواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعيين كنند» (صحيفه نور، جلد ۵، ۲۴۴-۲۴۵). راه قهر براي حكومتها همواره آسانترين ولي پر هزينهترين گزينهها است. آسان است براي آنكه به سادگي محقق ميشود، ابزارش را در اختيار دارند و راه كاركرد آن را ميدانند. راه اقناع اما پر پيچ و تاب است و بيشتر با ترغيب سر و كار دارد تا تهديد. براي انتخاب اين گزينه، حكومتها بايد در وهله اول به مشروعيت و حقانيت حاكميت خود وثوق بلاشك داشته باشند، بدون آن به بردباري لازم براي رهبري و راهبري جامعه، و نه فقط سلطه بر آن، دست نخواهند يافت. پرهزينه است براي آنكه ما از جان انسانها سخن ميگوييم. هيچ هزينهاي بالاتر از اين وجود ندارد كه جاني گرفته شود و عمري كوتاه گردد تا ثبات سياسي به دستآيد. اين سخن را بايد بدون تبعيض گفت، هر جاني كه گرفته ميشود و هر نفسي كه به آخر ميرسد جراحتي است بر روح و جسم تمام جامعه. به جايي نرويم كه اين جراحات به زخمي لاعلاج مبدل گردند.
سایر اخبار این روزنامه
هشدارهاي مرد هميشه منتقد
موتورهاييكه نيامده پنچر شدند
نه اينترنت ملي داريم و نه اينترنت طبقاتي
عبور از بحران به سبك شيلي
نوحهخواني بچههاي خانيآباد براي تختي
پرونده جاسوسي و مالي ندارم
وقتي كورههاي جسدسوزي زبان باز ميكنند
من هم ميخواهم كارت مليام را اجاره دهم
نفي صفبندي، معياري براي سنجش سياستها
حاكميت با قهر حاكميت با اقناع
گفتوگوي تمدنها متاع ارزشمند گمشده دولت