روزنامه آرمان امروز
1401/11/01
روايت نبش قبر فردوسي
آرمان امروز: «فردوسي را خودم دفن کردم»؛ اين را «مش قاسم» ميگفت، پيرمردي که سالها نگهبان آرامگاه فردوسي بود و 40 سال از عمرش را با فردوسي گذراند و به گفته خودش نبش قبر فردوسي را هم به عهده داشته است. او بعد از بازنشستگي مغازه کوچکي را براي خودش دست و پا کرد و داخل آن مشغول به کار شد تا به قول خودش کار مردم را راه بيندازد. حاج قاسم ارفع سالها پيش گفتوگويي را با «آرمان امروز» انجام داد که مجالي براي انتشار آن پيدا نشد و امروز به بهانه سالروز تولد حکيم ابوالقاسم فردوسي اين گفتوگو را منتشر ميکنيم که خالي از لطف نيست.از فردوسي و آرامگاهش چه ميدانيد؟
در سنه 1313 اين آرامگاه را بنا کردند. رضاشاه دستور ساخت مقبره فردوسي را داد. آن موقعها مقبره خيلي کوچک بود، اتاقي بود 3 در 4. اما سنه 43 (1343) محمدرضا دستور بازسازي آرامگاه را صادر کرد. آن موقع من اينجا سرکارگر بودم و قرار شد براي مرمت آرامگاه نبش قبر کنيم. البته يک سري مشکلات براي نبش قبر وجود داشت اما به هر حال اين کار صورت گرفت. گودبرداريها انجام شد و 7 متر زمين را کندند. کندن زمين خيلي سخت بود، چون آن زمان که مثل حالا دستگاههاي خاص براي کندن زمين وجود نداشت. سنگهاي چند تني بود و ما بايد با دقت آنها را بيرون ميآورديم.
زماني که ميخواستيد نبش قبر کنيد کسي هم حضور داشت؟
همه مسئولان دولتي به آرامگاه آمده بودند. فرماندار و استاندار و حتي عکاسها نيز حضور داشتند تا از اين مراسم عکاسي کنند. ميخواستند ببينند از قبر فردوسي چه چيزي بيرون ميآيد. قبر را شکافتم و رفتم داخل.
وقتي قبر باز شد با چه چيزي روبرو شديد؟
هيچي، فقط دو تا استخوان بود، دو جمجمه سر.
استخوان جمجمه؟ آن هم دوتا؟ چرا؟
نميدانم. (ميخندد) شايد فردوسي دو تا سر داشت. البته اين حرف را فرماندار آن زمان هم وقتي دو سر را بيرون آورديم گفت.
از مراحل ساخت آرامگاه بگوييد.
چوببستهاي آرامگاه را خودم بستم و بردم تا کاکل آرامگاه. بعد هم روي چوببست تخته انداختم و شروع کرديم به تخريب. اما از جنس ساروج بود و به اين راحتيها کنده نميشد. البته بايد سنگها سالم ميماندند. سنگها را با «قِرقِره» ميآورديم پايين. «شاهغلاممعمار» روي سنگها شماره ميزد و به ترتيب با فرغون ميبردند ميچيدند عقب باغ. بعد که ساخت آرامگاه تمام شد، دوباره سنگها را به ترتيب شماره از عقب باغ آوردند و بردند بالا چيدند.
چه مدت اين ساخت و ساز طول کشيد؟
4 سالي طول کشيد و در تمام اين مدت استخوانهاي به دست آمده از قبر فردوسي داخل پارچه قرار داشت. بعد از اينکه ساخت و ساز تمام شد، پارچه را برداشتم و استخوانها را داخل قبر گذاشتم و روي آن را هم سنگ مرمر سفيدي نصب کردم.
از کجا ميدانيد که استخوانها متعلق به فردوسي بوده است؟
سالها قبل اينجا باغ کوچکي بود که فردوسي در آن درس ميخواند. بعد از آن شد قبرستان بچهها، هر بچهاي که ميمرد، در اينجا دفن ميشد. زمان رضاشاه دو نفر باسواد ميآيند و ميپرسند قبر فردوسي کجاست؟ آنها حتي سراغ «دروازه رضوان» را هم ميگيرند که صد قدم با قبر فردوسي فاصله دارد. روي پرسوجوهاي آنها قبر فردوسي مشخص ميشود. از طرفي همه مردم ميدانند که فردوسي در اينجا دفن شده است. اين موضوع نسل به نسل و سينه به سينه گشته است.
شما شعرهاي فردوسي را هم بلد نيستيد؟ برايتان شاهنامه نخواندند؟
گفتم که چون سواد ندارم، شعر هم بلد نيستم. البته فقط يک بيت از شعر روي سنگ قبر را از حفظ هستم. کنار مقبره فردوسي، خط ششم يا هفتمش است. نوشته شده: «سرآمد کنون قصه يزدگرد/ به ماه سپندارمذ روز ارد».
حالا چرا از بين آن همه شعر فردوسي همين يک بيت را ياد گرفتيد؟
معمولا کساني که از مقبره بازديد ميکردند، متوجه معناي اين بيت نميشدند. به همين دليل به سراغ من ميآمدند و با خواندن اين بيت از من ميخواستند معني آن را بگويم. من هم که کلا بيسواد بودم به آنها ميگفتم، معنياش را بلد نيستم. اما آنقدر اين شعر برايم تکرار شد و آنقدر آن را شنيدم که ملکه ذهنم شد. حالا هم آن را از بر کردهام.
سایر اخبار این روزنامه
طعنه تند مهاجرانی به رضا پهلوی
جزئیات طرح مقابله با مصوبه بروکسل
کلید پاستور در جیب یاران احمدینژاد
چشم سفره کم درآمدها به معجزه کالابرگ
نکات عدم توسعهیافتگی ایران
رفیق ناباب ایران
روايت نبش قبر فردوسي
پشت پرده رانت 1000 میلیاردی زباله سوزی
بخت کورجهیزیه های 100 میلیونی
هرج و مرج اینترنت و کنکور برای مردم
تبریک عجیب آقای سفیر به جام جعلی
آیت الله مکارم شیرازی: معلوم نیست گرداننده بازار ارز کیست؟
آلودگی هوای تهران تا دوشنبه ادامه دارد
دیدار مالی و سفیر ایران در سازمان ملل
اظهارنظر جواد لاریجانی علیه منافع ملی