چه کسی ساپینتو را کُشت؟

امید مافی
«نیرنگِ خیانت» یا «خطابه‌های انتلکتوئل‌ها؟» کدامیک افق های خاموش را پیش روی ریکاردو ساپینتو قرار دادند تا پرونده ارتش رستگار فصل پیش در شانزدهین هفته نحس این فصل بسته شود. حقیقیت این است که این خود فرمانده پرتغالی بود که نقش اول را در روزگار سیاه تیمش ایفا کرد.
اگر فصل پیش نمایش های کسالت بارِ پسران فرهاد مجیدی منتج به فتح جام شد، این بار قشون آبی نه نمایش‌های چشم نوازی را عرضه کرد و نه حتی در نتیجه گیری به اهداف ترسیم شده‌اش رسید. اینگونه شد که پایان قصه مردی بدون سایه، زودتر از موعد فرا رسید و فاصله هشت امتیازی لاجوردی‌ها با صدر سیگنال هولناکی را برای دوآتشه‌ها فرستاد. 
حتی اگر ساپینتوی آنارشیست پس از هر جدال مدعی شود که قاضیان تیمش را ذبح کرده و لب‌های حقیقت را دوخته‌اند، اهالی انصاف واگویه‌های آقای کارت زرد را باور نخواهند کرد. کافی است نبرد استقلال و زردهای نصف جهان را در دو میدان رفت و برگشت مرور کنیم تا به این برداشت ساده دست یابیم که خزیدن زمستانی در دامنه‌های ناکامی را باید در پلن های موسیو ساپینتو جستجو کرد.
او که در دو نبرد برابر زردها زانو زد و در چکاچک شمشیرها، به طرز عجیبی غلاف کرد تا شش امتیاز شیرین تر از عسل را به حساب توپچی های زاینده رود واریز کند. بی مداهنه استقلال ساپینتو شیر بی‌یال و دمی است که غرش هایش پشت هیچ حریفی را نمی‌لرزاند و در بادها و کوره راه‌ها به سادگی زانو می‌زند.


قشون سیه بختی که تا همین جای کار 21 امتیاز تقدیم مدعیان کرده و با گاف‌های فرمانده و سربازانش پشت خاکریزهای بلند مانده جای دفاعی از خویش باقی نگذاشته است و اتفاقا به همین دلیل لیگ تازه به نیمه رسیده، بسیاری برای سکوهای خالیِ مرثیه می‌خوانند و از تیمی یاد می‌کنند که همین فصل پیش با رهبر وطنی خود کلک رقیبان را یکی پس از دیگری کند تا باد به پرچم آبی بوزد و هیچ سینه چاکی در گرگ و میش آرزوها مسخ کارنامه ضعیف تیم محبوبش نگردد.
به نظر می‌رسد بهانه ای برای خاموش ماندن و دل سپردن به زنگ هایی که هنوز به صدا درنیامده اند وجود ندارد. ناخدای پرتغالی کشتی آبی را به گِل نشانده و همین کافی است تا حرف هایش خریدار نداشته باشد و طولانی تر از گزاره الوداع حرف دیگری در قاب چشم ها ننشاند.
راستی آیا ساپینتو قادر است با کمی آبروداری تیم زمین خورده خود را لااقل در قامت یک قشون از جان کذشته به دوئل های پیش رو بفرستد و کمی بر طبل ها بکوبد. حتی اگر خبری از جام و جشن و جذابیت بی‌پایان روز آخر نباشد!.