روزنامه اعتماد
1401/11/10
سرگذشت تراژيك دانشمند چپگراي ايراندوست
محسن آزمودهتقي اراني (1318-1280) در ايران بيشتر به عنوان يكي از پيشگامان انديشه و عمل چپ شناخته ميشود و چپگرايان ايراني به ويژه حزب توده ميكوشند او را به خود منتسب يا از آن خويشتن سازند. اين امر سبب شده بسياري از وجوه شخصيتي او زير سايه پايان اندوهناك زندگياش، پنهان بماند يا در پرتو آن ديده شود. به خاطر دارم چند سال پيش دكتر رضا منصوري، استاد فيزيك با استناد به كتابي كه در اروپا درباره اراني نوشته شده، ميگفت اراني از نخستين دانشمندان ايراني است كه نگاهي مدرن به دانشگاه داشت و در اين زمينه متفاوت از ديگراني چون عيسي صديق و علياصغر حكمت ميانديشيد. اين اشاره كوتاه دكتر منصوري سبب شد كه پس از سالها كه نام اراني را به عنوان يكي از بنيانگذاران حزب توده در ذهنم بايگاني كرده بودم، بار ديگر نسبت به او حساس و مشتاق شوم. خوشبختانه روايت فارسي كتاب مورد اشاره دكتر منصوري، با عنوان «تقي اراني: يك زندگي كوتاه» نوشته دكتر يونس جلالي، توسط خود ايشان به تازگي توسط نشر مركز منتشر شده است. نشر پارسه هم ترجمه امير ميرحاج از اين كتاب را با عنوان «تقي اراني دانشمندي در برلين» منتشر كرده است. دكتر جلالي در اين كتاب كوشيده ابعاد و سويههاي مختلف زندگي دكتر اراني را در بستر تحولات سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي داخلي و بينالمللي مورد بررسي قرار دهد و با درنظر داشتن همه منابع در دسترس و گفتوگو با بازماندگان خانواده و دوستان اراني، همه جنبههاي فكري و علمي و عملي زندگي او را شرح دهد. به مناسبت انتشار اين كتاب و همچنين در هشتاد و سومين سالگرد درگذشت تراژيك اراني، با دكتر يونس جلالي گفتوگو كرديم.
نخست بفرماييد علت و انگيزه توجه شما به تقي اراني و تحقيق و نگارش كتابي درباره او چيست و چرا به او پرداختيد؟
اواسط دهه ۶۰ به فكر نوشتن كتابي راجع به تقي اراني افتادم؛ وقوع جنگ و اتفاقات ديگر شور و شوق انقلاب را به دلسردي بدل كرده بود و اين انگيزه را در من پديد آورد كه در كنار تحصيلات دانشگاهي، كار پژوهشي كنم. به مباحث علمي و تاريخ علم علاقه داشتم و نسبت به تاريخ ايران كنجكاو بودم. با برخي از آثار اراني كه در خارج از كشور چاپ شده بود آشنا بودم و شخصيتش برايم جذابيت خاصي داشت. اراني به علوم مدرن مسلط بود و در حيطههاي فرهنگ و سياست از خود نامي بهجاي گذاشته بود، اما اين نام بيشتر به يك اسطوره شباهت داشت تا يك واقعيت تاريخي. پي بردن به اين واقعيت انگيزه اصلي من بود. البته از اين هم غافل نبودم كه جريانهاي سياسي هر كدام به سليقه خود براي او هويتي ساختهاند كه برحسب اتفاق در راستاي خطمشي تشكيلاتي آنهاست. با مطالعه و تحقيق بيشتر به تدريج به اين نتيجه رسيدم كه اهميت اراني در شيوه تفكري است كه ارايه داد. اراني با تاكيد بر نقش مركزي منطق و استدلال كه بر پايه يافتههاي علمي بشر درباره طبيعت و انسان است و حكم جوهر آن را دارد هنر انديشيدن را به مخاطب ياد ميدهد كه در هر جا و هر زمان به درد بخور است و حكم كيميا را دارد؛ مانند عينكي كه تصويري واضح از محيط ناهمواري كه در آن حركت ميكنيم به دست ميدهد و از افتادن در چاه و چاله نجاتمان ميدهد. ارايه اين طرز نگرش و نتايجي كه از استعمال آن در حيطههاي كليدي چون تشخيص بيماري جامعه و يافتن مسير درماني آن حاصل ميشود به انگيزه اصلي من تبديل شد. البته يكي از نتايج اين پژوهش آشنايي نزديك با تاريخ ايران در اواخر قاجار و عصر پهلوي اول است كه مصادف با دوران زندگي اراني است. آشنايي نزديك از اين بابت كه اين يك بيوگرافي است و زير و بم زندگي او را در بستر تحولات زمانه در ايران و اروپا دنبال ميكند. پس سه انگيزه اين كار ارايه هويت واقعي او، نظام فكرياش و نزديكنگري به تاريخ آن دوران بود.
در تحقيق راجع به زندگي و انديشههاي اراني به چه مشكلاتي برخورديد؟
از آنجا كه هدفم تدوين زندگينامه بود، بايد تمام مراحل زندگي او را در بر ميگرفت، اما اكثر اطلاعات پيرامون اراني، درباره شش سال آخر زندگي او، از يك بهمن 1312 تا 14 بهمن 1318، بود، يعني از انتشار مجله دنيا تا بازداشت و قتل در زندان موقت شهرباني. اين مشكل با برقراري تماس با فرزندانِ خواهرانش كه مدارك خانوادگي را دراختيارم گذاشتند (شجرهنامه، مدارك تحصيلي، دعوتنامههاي رسمي، عكسها) و مصاحبه با پنج تن از افرادي كه او را ميشناختند و در قيد حيات بودند، يعني مهدي آذر، سيد محمد علي جمالزاده، آقاي آيرملو، بزرگ علوي، انور خامهاي، تا حدي برطرف شد. مطالبي نيز از آرشيوهاي آلمان پيدا كردم كه گاهي با قيد روز و ساعت فعاليت تدريسي او را ثبت كرده بودند. در دهههاي 1370 و 1380 نيز آثاري توسط باقر مومني، حميد احمدي، حسين بروجردي و خسرو شاكري منتشر شد كه حاوي يافتههاي آرشيوي از دوران پهلوي اول و حكومت وايمار و شوروي است، بهعلاوه كتب خاطراتي كه برخي در اين رابطه نوشتند. براي غربال كردن اين اطلاعات و سر و سامان دادن به آن لازم بود در تاريخ آن دوران موشكافي كرد كه حلقهها يك به يك به هم متصل شوند، تجسسي كه وقايع مهم تبريز، تهران، برلين، پاريس، لندن و مسكو را در بر ميگرفت. مشكل بعدي آشنا شدن با زمينههاي متفاوتي بود كه او بهمثابه پژوهشگر يا گزارشگر درگير آنها شد چون فيزيك كوانتوم و نسبي، كيهانشناسي، شيمي آلي، بيولوژي عصبي و تكاملي، روانشناسي، شرقشناسي و جامعهشناسي. بازسازي تاريخ نظريهها و جدالهاي اين رشتهها در زماني كه او درگيرشان بود، براي مستدل كردن جهتگيري نظري او، با مشاوره با متخصصين سالها به طول انجاميد. مشكل آخر خلأهايي بود كه در تفسير تاريخ اين دوران وجود داشت كه براي حل معماي رويدادهاي كليدي زندگي او (به ويژه ماهيت رابطه پهلوي اول و رايش سوم) ضروري بود و بايد با اتكا به دادههاي موجود حل و فصل ميشد. سواي مشغوليتهاي حرفهاي شخصي، اينها دلايلي بودند كه پژوهش به درازا كشيد.
در عنوان انگليسي كتاب او را «polymath» خواندهايد كه معمولا در فارسي به «علامه» و «همهچيزدان» يا «بحرالعلوم» ترجمه ميشود. چرا چنين عنواني را براي او انتخاب كرديد؟
با در نظر گرفتن جديت اراني در فراگيري رشتههاي متفاوت از شاخههاي اصلي علم (تجربي، طبيعي، انساني) كه از تاليفات او براي دانشپژوهان و غيرمتخصصين آشكار است (مقالات علمي براي همگان)، واژه «پلي مات» مناسبترين عنوان به نظر رسيد. عمده تاليفات او در مجموعهاي منتشر شد به نام «سلسله علوم دقيقه» شامل فيزيك، شيمي، زيستشناسي، روانشناسي و جامعهشناسي. علتي كه سلسله را به اين نحو ترتيب داد اين بود كه اين ترتيب بازتابي بود از تاريخ طبيعت كه علم جديد اتصال حلقههاي آن را چون زنجيري آشكار ميكرد. كشف ساختمان اتم در علم فيزيك چگونگي بههم پيوستگي اتمها يعني تشكيل مولكولها را كه حوزه علم شيمي بود، نشان ميداد. تركيب موادي چون اوره و پروتئين در آزمايشگاه كه زنجيرهاي از مولكولها هستند و تنها در موجودات زنده يافت ميشوند علم شيمي و زيستشناسي را به هم متصل ميكرد. ظهور مغز و دستگاه عصبي كه پديدآورنده ذهنيت و حالات روحي موجود زنده است، زيستشناسي را به روانشناسي وصل ميكرد. روانشناسي فردي پلي بود به روانشناسي فرهنگي كه باورهاي بشر را كه در قالب اسطوره، دين، فلسفه، علم و منطق طي اعصار متجلي شده بود و شكلدهنده كنش و رفتار او بود كنكاش ميكرد و از اين گذر به حيطه جامعهشناسي راه مييافت كه در پي درك چگونگي عملكرد جمعي انسانهاست. توجه به اين بههم پيوستگيها حائز اهميت بود، زيرا برآورده كردن احتياجات زيستي بشر در گرو درك اين ارتباطات و تسلط بر كاركرد آنها بود. با اين بينش او به كالبدشناسي جامعه ايران پرداخت و مسير درماني آن را مشخص كرد و در راه تحقق آن گام نهاد. او يك «پلي مات» بود، اما از نوعي كه عزمش براي كنشگري اجتماعي او را در اين مسير انداخت.
تقي اراني عمري كوتاه اما بسيار پربار داشت. زندگي او را ميتوان به پنج يا شش دوره تقسيم كرد: 1. سالهاي كودكي در تبريز (1291-1280) و تهران (1301-1291)، 2. دوران تحصيل و كار در آلمان (1307-1301) و سالهاي بازگشت به ايران كه خود به دو دوره قابل تقسيم است، 3. سالهاي آرام (1312-1308)، 4. دوران ناآرام (1315-1313) و 5. دوران زندان (1318-1316). چنانكه در مقدمه گفته شد، معمولا به دو دوره پاياني زندگي كه دوران اوج سياستورزي و سپس زندان و پايان تلخ زندگي اوست، اشاره ميشود، اما شما بيشتر به دوران تحصيل و كار در برلين پرداختهايد. علت توجه به اين دوره چيست؟
اگر هدف وسيله قرار دادن اراني براي روايتسازي از مقطع حساسي از تاريخ معاصر ايران بود، توجه به مراحل مختلف زندگي او و دقت در اين زمينه بيمورد ميبود و يك نگاه كلي كفايت ميكرد. اما هدف تدوين يك بيوگرافي (زندگينامه) بود كه يكي از فرآوردههاي آن تصويري پرنقش از زندگي بيروني او بود كه به درك تاريخي ما كمك جدي ميكند، زيرا روايت تاريخي نميتواند در تضاد با تجليات آن در زندگي افراد و شخصيتها باشد. اما فرآورده اصلي اين نوع پژوهش آشكار نمودن زندگي دروني قهرمان داستان است و اينكه چگونه شخصيت او كه در بروز اراده و رفتارش نقش تعيينكننده دارد طي مراحل پي در پي زندگي و چالشهاي آن شكل ميگيرد و متحول ميشود. در كارهاي هنري نيز منتقدين بيشتر به اين نكته توجه ميكنند كه هنرمند تا چه حد توانسته زندگي دروني فرد را برملا كند و علت جذابيت چنين آثاري نيز همين است، چون مخاطب ميتواند با آن رابطه شخصي برقرار كند و بدينگونه كار هنري اثرگذار ميشود. در پژوهش علمي نيز روشهايي براي اين نوع كار وجود دارد. اگر از خواص يك سيستم آگاهي داريم، با تعريف ورودي ميتوانيم خواص خروجي را تعيين كنيم. اما اگر شناخت ما از سيستم در حد كليات است، با مشاهده ورودي و خروجي تدريجا از مشخصات دروني آن شناخت پيدا ميكنيم. با مشاهده محيطِ شخص و واكنش او به تاثرات محيطي ميتوان رفتهرفته از شخصيت او كه در شرف شكل گرفتن است پرده برداشت. پي بردن به شخصيت كنشگران يك دوره تاريخي به درك ما از آن دوره كمك اساسي ميكند و اين مستلزم زير ذرهبين بردن تمام مراحل زندگي آنهاست و اراني نيز از اين قاعده كلي مستثني نيست.
باتوجه به كتابي كه شما نوشتهايد، يكي از ويژگيهاي اراني اين است كه به سختي ميتوان او را در يك دسته يا گروه خاص قرار داد، مثلا در عين حال كه گرايشهاي چپگرايانه در سياست دارد، اما ايران را هم دوست دارد يا همچنانكه ايران را دوست دارد، با ناسيوناليستهاي باستانگرا يا گذشتهگرايان و مليگرايان افراطي نسبتي ندارد و سنت فرهنگي و ادبي ايران را هم نقد ميكند. آيا با اين برداشت موافق هستيد و علت آن را چه چيز ميدانيد؟
بله با اين مشاهده شما موافقم كه قرار دادن اراني ذيل گرايشهايي كه نام برديد پر از چالش است و خوب است كه چنين است، چون آن گرايشها با توسل به انديشههايي كه ريشه در واقعيات ندارند عدم كفايت در ارايه راهكار براي حل مسائل كليدي جامعه را نشان دادهاند. اما اين به اين معني نيست كه اراني به هيچ سنتي در تاريخ معاصر ما تعلق ندارد. مهمتر اينكه وجوه نظرياي را كه برشمرديد نه تنها با هم ناسازگار نيستند بلكه كليتي هماهنگ و منطقي را تشكيل ميدهند. وجه مشترك راست و چپ افراطي (ايدئولوژي زده) اين است كه تنها براي بخشي از جامعه برنامه دارد، در حالي كه مساله ارايه برنامه براي كل جامعه است. در حيطه مطالبهگري تلاش الزاما گروهي است، اما در حيطه برنامهپردازي رويكرد گروهي به بنبست منجر ميشود. برنامه ۶۹ مادهاي كه اراني و يارانش براي پيريزي نظام جمهوري دموكراتيك مطرح كردند در راستاي سنتي بود كه با انقلاب مشروطه متولد شد و با استقرار حكومت پهلوي اول به خاك سپرده شد. بانيان اين نهضت كه پديدآورندگان نهادهاي جريانساز آن بودند -مركز غيبي، انجمن تبريز، حزب دموكرات، حكومتهاي انقلابي آذربايجان، گيلان و خراسان- پيشينيان او بودند. البته اين معطوف به كنشگري سياسي است، اما در حيطه نظري هم او بيپيشينه نبود. «سلسله علوم دقيقه» در راستاي سنتي است كه اقدامات روشنگري ميرزا آقاخان كرماني، تالبوف تبريزي و ديگران (اشاعه علوم براي عامه) كه منشا آن به اقدامات عباس ميرزا و اميركبير همچون اعزام محصلين به فرنگ، تاسيس دارالفنون، تاليفات آموزشي، برميگردد كه سلف آن است. تجربه آلمان كه در عرض نيم قرن به يكي از كشورهاي قدرتمند اروپا تبديل شد نشان داد كه توسعه ديرهنگام، در تعارض با قدرتهاي تثبيت شده، بدون برنامه ملي امكانپذير نيست و اين برنامه تنها با ميانجيگري نهادهايي كه منافع اقشار و طبقات مختلف جامعه را نمايندگي ميكنند، تحققپذير است و حمايت از فعاليت علمي، چيرگي بر فناوري و اقتصاد ساختارمند از اركان آن است. قرار گرفتن اراني در آن بستر و درگير شدن او با مسائل علمي، فني و صنعتي اين بينش را در او به وجود آورد كه جهش بزرگي نسبت به نظرگاه پيشينيان بود و او را از معاصرين خود متمايز كرد.
اراني در آلمان به كارهاي علمي و فرهنگي ميپرداخت و دانشمندي اهل تتبع و تحقيق بود، علت گرايش او به سياست را چه ميدانيد؟
سياسي شدن اراني دو مرحله داشت؛ مرحله اول زماني بود كه رضاشاه به تخت نشست كه به تعبير اراني به معني خاكسپاري جنبشي بود كه با مشروطه آغاز شد و با شكست قيامهاي آذربايجان، گيلان و خراسان به آخر عمر خود نزديك شد. دورهاي بيست ساله كه شاهد صفآرايي دو گزينه در برابر هم بود؛ يكي راديكال و انقلابي كه كوشش داشت با تثبيت امتيازات و آزاديهاي به دست آمده در دوران مشروطه مثل قانون اساسي، مجلس، احزاب و جرايد آزاد به سوي تعميق و تداوم آن برود و اصلاحات روبنايي را به حوزه زير بنايي و قدرت سياسي مثل انحلال سلطنت، تقسيم اراضي خالصه، اوقاف، عشاير و ملاكان تعميم دهد و بدينگونه از شر استعمار خلاصي يابد. ديگري محافظهكار و ارتجاعي با اين شگرد كه با سر و سامان دادن به ساختار حكومت يعني اقداماتي چون تقويت قشون و ديوانسالاري، سركوب جنبشهاي راديكال و خوانين محلي و تباني با قدرتهاي استعماري نظام ارباب رعيتي و رانتي را از انهدام نجات دهد. درنهايت ارتجاع پيروز و انقلاب شكست خورد و اراني و يارانش را به سوي فعاليت انقلابي سوق داد. تشكيل فرقه جمهوري انقلابي ايران در برلين مصادف شد با جلوس رضاشاه كه نماد ارتجاع نوين بود. پس از اينكه فرقه در نتيجه فشار دولت ايران و انگليس بر دولت آلمان منحل شد، اراني به ايران بازگشت و چند سالي مشغول فعاليتهاي حرفهاي و انتشاراتي شد. در اين حين دنياي سرمايهداري در بحران بيسابقهاي فرو رفت، ماشين جنگ به راه افتاد، خطر جنگ در نتيجه بازي دوگانه رضاشاه با انگليس و آلمان نازي بر ايران سايه افكند و چشمانداز تكرار فجايع جنگ اول در ايران پديدار شد. در اين مقطع بود كه اراني از نو وارد صحنه سياسي شد كه با دستگيري و مرگ او پايان پذيرفت. اين موضوع را از ديد روانشناختي نيز ميتوان بررسي كرد، اما اينجا مجال نيست.
حزب توده بعد از تاسيس (1320) خيلي كوشيد كه اراني را از آن خود كند. آيا در اين كار موفق شد و آيا ميتوان او را پدر فكري حزب توده خواند؟
حزب توده چهار دهه عمر كرد و چهار دهه از محو شدن يا مطرح نبودنش ميگذرد؛ محو شدن حزب توده به معني شكست آن است و شكست هميشه معلول تناقضات دروني است. تناقض بنيادين حزب توده كه در رويكردش به اراني نيز برجسته بود اين بود كه امنيت و ترقي مملكت را با توسل به توجيهات ايدئولوژيك، در همسويي با اتحاد جماهير شوروي ميديد و در اين جهت تلاش ميكرد. به عبارت ديگر به دنبال تعويض دكترين امنيتي پهلوي دوم بود كه به بلوك غرب و امريكا متعهد بود. البته از آنجايي كه رژيم شاه نتوانسته بود از اين جهتگيري ژئوپليتيك براي توسعه توانمنديهاي صنعتي و تجاري كشور، (آنطور كه كره موفق شده بود) بهره ببرد، حزب توده توانست تا مدتي خود را در صحنه سياسي كشور حفظ كند. اما وقتي تعرض به آزاديهاي فردي و معيشتي مردم كه معلول سياست وابستگي نظامي-محور پهلوي بود به اوج رسيد و مبارزه عليه وابستگي به موتور اصلي تحولات اجتماعي جامعه ايران بدل شد، حزب توده كه وابستگياش به اتحاد جماهير شوروي بر همگان عيان بود در سراشيب نابودي افتاد. در دوران افول حزب توده، پروپاگاندا، تاريخسازي و هويتسازي كه اراني نيز يكي از قربانيان آن بود، شدت و حدت يافت. بنابراين بايد پذيرفت كه حزب توده در تودهاي كردن شخصيتي كه چندين سال قبل از تاسيس آن به قتل رسيده بود و در نقطه مقابل مرام آنها قرار داشت تا حد زيادي موفق شد. اطلاق عبارت «پدر معنوي حزب توده» به اراني كه پايبند استقلال و توسعه مملكت و عدالت اجتماعي بود كاملا بياساس است و در كتاب بر پايه اسناد مستدل شده است، از جمله چگونگي قرار گرفتن يك جاسوس بلندپايه شورويها در رهبري حزب در دهه ۱۳۲۰، كسي كه در حذف اراني فعالانه شركت كرده بود.
همانطور كه در مقدمه اشاره شد، اراني نگاه متفاوتي به علم و دانش و دانشگاه و شايد بتوان گفت اصولا مدرنيته داشت. آيا اين ارزيابي صحيح است و علت آن را در چه ميبينيد؟
براي اراني مدرنيته و مدرنيزاسيون تفكيكناپذير بود. بدون چيرگي بر علوم و فنون جديد و پايهگذاري اقتصاد نوين يعني اقتصاد صنعتي، ضد خامفروشي، كه مستلزم ريشهكن كردن روابط مالكيت قرون وسطايي ارباب رعيتي بود، خشونت و انحصارطلبي حاصل از عقبافتادگي اقتصادي، جامعه را فلج زده ميكرد و در دنياي رقابتي مدرن به قهقرا ميراند. از اين جهت بود كه تشكيل بانك كشاورزي، انقلاب ارضي، تشكيل شركتهاي سهامي صنعتي، اخذ فناوري، ايجاد حصار گمركي، نظام مالي و مالياتي منضبط، تجمع سرمايه، پرورش نيروي انساني و اقداماتي از اين دست در كنار اصلاحات ضروري سياسي يعني لغو سلطنت، تفكيك قوا، تشكيل ارتش ملي، جدايي دين از حكومت، در برنامه ۶۹ مادهاي فرقه برجسته شده است. همانگونه كه فرد براي كسب يك زندگي آبرومندانه بايد در فكر آموختن هنري باشد، جامعه نيز تابع همين قانونمندي است و تا زماني كه جامعه بيهنر يا كمهنر است انتظار رفاه بيهوده است. اگر جامعه بتواند حول چنين برنامهاي اجماع كند به جلو ميرود، در غير اين صورت در چرخه معيوبي دست و پا خواهد زد. چنين بود رويكرد اراني به مساله مدرنيته كه او را در مسير شناسايي و تربيت نيروهاي اجتماعي كه به مثابه نخستين گام در ايجاد اجماع در مقياس وسيعتر، مستعد تشكل حول اين برنامه بودند سوق داد. فعاليت تدريسي و انتشاراتي او نيز در اين راستا بود؛ در دانشكده فني كه در بناي دارالفنون شروع شد، دارالمعلمين و دبيرستانهاي مختلف با استفاده از كتب درسي كه تاليف كرده بود و اجزاي تشكيلدهنده «سلسله علوم دقيقه» بود (شامل دو جلد فيزيك و مجموعه مقالاتي درباره فيزيك مدرن كه جمعا بالغ بر هزار صفحه ميشد، اندوختهاي كه از درسگفتارهاي پلانك، اينشتين و نرنست كه در پايان نامه دكترياش ثبت شده است به ارمغان آورده بود، سالها قبل از اينكه ديگران چنين اقداماتي بكنند) به تدريس علوم مبادرت ورزيد. در مجله دنيا نيز منظره جامعي از پيشرفتهاي مدني جوامع اروپايي به دست داد. واضح است كه ديد وسيع او به پديده علم و جايگاه آن در جامعه مدرن و نهادهايي كه براي تضمين پويايي آن ضروري بود، تدابيري كه در آلمان از نزديك با آن آشنا شده بود، خندق بزرگي بين او و امثال حكمت، صديق و حسابي كه از قِبل علم و فرهنگ دلالي ميكردند ايجاد كرد و در برخوردهاي شخصي او با آنها نيز تجلي يافت. محيط ويژه خانوادگي و شرايط حساس تاريخي شخصيتي را در او شكل داد كه با اتكا به هوش و پشتكار قابلتوجهش توانست ديد نافذي نسبت به زمانه خود به دست آورد و در كنشگري اجتماعي از آن بهرهمند شود.
به نظر شما تا چه اندازه اراني قرباني مسائل سياسي و اجتماعي و حتي ژئوپليتيك شد و تا چه اندازه اشتباهها يا خطاهاي سهوي خودش در اين زمينه موثر بود؟
تمام اين عوامل در رقم خوردن سرنوشت تراژيك او دخيل بودند. اراني درپي استحاله فعاليت فرهنگي به فعاليت سياسي بود. رضاشاه انگيزههاي ژئوپليتيكي داشت و بازي ظريفي را با متغيرهاي آلمان، انگليس و روسيه انجام ميداد. مختاري و متين دفتري كه در شكار اراني نقشآفرين بودند انگيزههاي جاهطلبانه داشتند (متين دفتري پس از ماجراي ۵۳ نفر نخستوزير شد). كامبخش كه از كادرهاي ورزيده دستگاه اطلاعاتي شوروي بود در پي حفظ مهرههاي حساس شبكهاش بود و تباني با پليس براي حذف اراني مطلوبترين گزينهاش بود. در اين دوران شواهدي نيز از فعاليت شبكه اطلاعاتي انگليس در ايران و مراوده با شهرباني وجود داشت. شرح مفصل اينها در كتاب آمده است. اينجا كافي است كه سِكانس نهايي را مرور كنيم. اراني در خرداد ۱۳۱۵ معاون وزير صنايع شد و برنامهاي براي كادرسازي و جايگزيني متخصصين آلماني ريخت. در آذر ماه يالمار شاخت كه وزير اقتصاد آلمان هيتلري بود با هياتي از روساي صنايع آلمان به تهران آمد و روابط طرفين شتاب برداشت. در بهمن ماه اسماعيل فروهيد در بندرانزلي و محمد شورشيان در اهواز دستگير شدند و كامبخش تحت پيگرد پليس قرار گرفت. در اسفند ماه اراني دو بار به دعوت نخستوزير محمود جم به كاخ گلستان دعوت شد (بار دوم براي مراسم جشن تولد رضا شاه). اوايل فروردين ۱۳۱۶ اراني براي آخرينبار با كامبخش ملاقات كرد و از دستگيري فروهيد مطلع شد. اواسط فروردين كامبخش دستگير شد و همكاري با شهرباني با تمركز بر حلقه اراني را آغاز كرد. در ارديبهشت ماه پليس بدون رو كردن كامبخش با شورشيان كه نام اراني را نيز نميدانست به منزلش آمد و اراني دستگير شد. وقتي كامبخش رو شد تاريخ دستگيرياش را به دو روز پس از دستگيري اراني جعل كردند. در دي ماه كمي پس از ديدار بالدور فون شيراخ مسوول سازمان جوانان نازي از تهران، ادعانامه دادستان عليه ۵۳ نفر صادر شد. در آبان ۱۳۱۷ دادگاه برگزار شد و اراني به عنوان متهم رديف اول به ده سال حبس انفرادي محكوم شد. او تمام اين مدت را (به استثناي چند هفته) در زندان شهرباني كه مركز عمليات پزشك احمدي (جلاد حرفهاي) بود بهسر برد. بقيه ۵۳ نفر به زندان قصر منتقل شدند. او در ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ در زندان شهرباني به قتل رسيد.
فصل پاياني كتاب شما ميراث اراني نام دارد. به نظر شما امروز ضرورت و اهميت بازخواني زندگي و آثار اراني چيست و تحقيق و دانستن زمينه و زمانه و كارهاي او چه دستاوردي براي نسل جديد خواهد داشت؟
كلنجار رفتن با تاريخ براي درك آنچه ميتواند از دل اكنون برآيد ضروري است، زيرا جريانهايي كه آيندهساز هستند زير لايههاي قابل رويت حوادث گذشته و حال نيز جارياند و گسترهاي جهاني و قانونمندياي گريزناپذير دارند. داستان اراني قريب يك قرن با ما فاصله دارد و او نيز يك قرن با زماني كه تاريخ ايران به تاريخ جهان ملحق شد فاصله داشت، گرچه اولين مواجهه نبود. اولين مواجهه در زمان صفوي رخ داد اما در آن زمان هنوز از انقلاب صنعتي خبري نبود و گرچه دنياي تجارت با كشف مسيرهاي نوين دريانوردي متحول شده بود، صنعت سنتي در آسيا و اروپا حكمفرما بود و عليرغم كشاكش بين اين دو هيچ طرف دست بالا را نداشت. اما وقتي بار دوم در دوران قاجار، اين مواجهه رخ داد، داستان كاملا عوض شده بود و انقلاب صنعتي چنان جوامع اروپايي را به جلو سوق داده بود، انقلابي كه معلول تجميع سرمايه از زمان وقوع انقلاب تجاري بود كه عوايد آن در معدود سرزمينهايي صرف توسعه ساختارهاي كشوري و نظامي شده بود و نه تنها باعث پيشي گرفتن آنها از ملل تاريخدار آسيا شد، بلكه آنها را از هم قارهايهاي خود نيز كه درگير زيستي محلي و دولت-شهري بودند متمايز كرد، واقعهاي ناخوشايند براي ملل آسيا كه انتخاب بين دو گزينه را تحميل ميكرد- اصلاح بنيادين يا انقراض. درگير شدن با اراني دو ثمره دارد؛ نخست كسب دركي ژرف از تجربه يك قرن مواجهه نابرابر و راهكاري كه براي خروجي از اين وضعيت رفته رفته به دست آمد و او بيان فشردهاي از آن را بر پايه تجربيات انقلاب مشروطه و پيآمدهاي آن ارايه داد. راهحلي كه در آن مقطع تنها شگرد ممكن براي خروج از بنبست و بازيابي مسير اصلي تاريخ بود. مسائل امروز با مسائل دوران او تفاوت اساسي ندارد، زيرا حول تامين سهگانه امنيت-رفاه-آزادي (كه مستلزم ايجاد يك جامعه پيشرفته صنعتي است) چرخ ميزند و بايد با درنظر گرفتن واقعيات امروز و تجربه مللي كه توانستند غفلت را به جهش تبديل كنند (تحولي كه پيشاهنگ آن ژاپن بود و كانون آن خاور دور است) راهكارهاي متناسب با شرايط كنوني را به وجود آورند. انجام اين تكليف به كاربست بينش و منطق علمي نياز دارد، نظام فكرياي كه اراني براي تربيت نسل جوان زمان خود با اتكا به تسلط بينظيرش بر علوم تجربي، طبيعي و انساني تدوين كرد و براي آيندگان به ارث گذاشت. اين ديگر ثمره كنكاش در زندگي پربار و پرماجراي اراني است.
اراني با تاكيد بر نقش مركزي منطق و استدلال كه بر پايه يافتههاي علمي بشر درباره طبيعت و انسان است و حكم جوهر آن را دارد هنر انديشيدن را به مخاطب ياد ميدهد كه در هر جا و هر زمان به درد بخور است و حكم كيميا را دارد؛ مانند عينكي كه تصويري واضح از محيط ناهمواري كه در آن حركت ميكنيم به دست ميدهد و از افتادن در چاه و چاله نجاتمان ميدهد.
براي اراني مدرنيته و مدرنيزاسيون تفكيكناپذير بود. بدون چيرگي بر علوم و فنون جديد و پايهگذاري اقتصاد نوين يعني اقتصاد صنعتي، ضد خامفروشي، كه مستلزم ريشهكن كردن روابط مالكيت قرون وسطايي ارباب رعيتي بود، خشونت و انحصارطلبي حاصل از عقبافتادگي اقتصادي، جامعه را فلج زده ميكرد و در دنياي رقابتي مدرن به قهقرا ميراند.
سایر اخبار این روزنامه
استعفاي معمار شبكه ملي اطلاعات
كلاه فيزيكت را از سر بردار و كلاه ادبيات بگذار
سرگذشت تراژيك دانشمند چپگراي ايراندوست
مدير فرهنگي جامعه مدني
پايان عمليات جست وجوي زلزلهزدگان در خوي
سند 2030 چه خوب شد!
چرا قانون را اجرا نميكنيد؟
سفري براي تبادل هشدار ميان ايران و امريكا
مقاومت شكننده
آثار اقتصادي در فضاي كار و اشتغال
تبيين تاريخي از تجربه جنگ با كدام رويكرد
توهين به مقدسات مسلمانان ريشه در اسلام افراطيون دارد
اين هنوز از نتايج سحر است