مقاومت شكننده

كدام اتفاقات باعث فرسودگي جامعه  و مردم شده است؟
بدون ترديد يكي از ويژگي‌هاي جوامع جديد، پويايي و تغييرات مستمر آن است. اين تغييرات گاه آرام و بدون تنش رخ مي‌دهد و گاه با حدي از تنش و حتي تقابل و شايد شديد. جامعه ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست، به ويژه آنكه ايران از گروه جوامع در حال تحول نيز هست، ولي اين تغييرات اگر با تكانه‌هاي طولاني‌مدت همراه باشد و پاسخ درخوري دريافت نكند، جامعه و مردم را فرسوده مي‌كند و اين فرسودگي عوارض جبران‌ناپذير رواني، اقتصادي و سياسي دارد. به همين علت متوليان حكومت بايد خود را جاي شهروندان عادي قرار دهند تا متوجه شوند كه تا چه اندازه قادر به تحمل اين تكانه‌هاي گوناگون هستند؟ در اين يادداشت به بخشي از مهم‌ترين عناصر فرسودگي و خسته‌كننده و اتفاقاتي كه فقط در اين مدت اخير رخ داده، اشاره مي‌كنم. اميدوارم كه مخاطبان رسمي و طرفداران حكومت و دستگاه‌هاي مسوول به ويژه نهادهاي سياسي و اطلاعاتي با دقت و حسن نظر به اين نكات توجه كنند.
۱-  اقتصاد؛ تورم و فقر
 تورم بالا نشانه‌ای بسيار بد برای جامعه است. شايد بگوييد كه حدود ۵ دهه است كه جامعه به تورم دو رقمي عادت كرده است و اين وضعيت چيز جديدي نيست. به ‌طور قطع اين استدلال از چند جهت پذيرفتني نيست؛ اول اينكه جامعه هيچ‌گاه به تورم عادت نمي‌كند. شايد آن را تحمل كند- همچنان‌كه درد را تحمل مي‌كند- ولي درد عادت نمي‌شود. چون اگر عادت شود كه ديگر درد نيست. علت دوم نيز تفاوت تورم در ۵ سال اخير با گذشته است كه شاخص قيمت‌ها در اين ۵ سال يعني از ابتداي ۱۳۹۷ تاكنون (پايان امسال) احتمالا نزديك به ۶ برابر افزايش خواهد يافت و اين در قرن اخير بي‌سابقه است. گفتن اين ارقام ساده است ولي تحمل آن وحشتناك است. علت سوم كه بدتر است، فقدان چشم‌انداز نسبت به بهبود امور است كه دلايل آن بر خوانندگان پوشيده نيست چون اغلب اميدي به بهبود وضع تورم ندارند. به‌علاوه شايد تورم را بتوان قدري تحمل كرد، ولي هنگامي كه تورم با گسترش فقر همراه شود مشكل بسيار بيشتر مي‌شود. 
پژوهش‌ها نشان مي‌دهد كه فرآيند فقير شدن جامعه تشديد شده است و اكنون حدود يك‌سوم و شايد هم بيشتر جامعه به زير خط فقر رفته‌اند.

۲-  سياست خارجي؛ تنوع مشكلات و تنش‌ها
 يكي از بدترين مشكلات ايران درگير شدن بيش از حد در مسائل سياست خارجي است. البته همه كشورها دچار مشكلات خارجي هستند و گريزي از آنها نيست، ولي چند تفاوت عمده در مشكلات ما با كشورهاي ديگر وجود دارد؛  اول اينكه ايران با موضوعات بسيار متنوعي در حوزه سياست خارجي و حتي بين‌المللي دست به گريبان شده است، به نحوي كه اين موضوعات مي‌تواند زنجيره‌وار به يكديگر پيوند بخورند و جامعه را با چالش مواجه كند. در همين يكي دو روز، حمله به تاسيسات نظامي در اصفهان، مساله روابط با آذربايجان، پيش‌تر از آن مصوبه پارلمان اروپا و سپس تحريم‌هاي اتحاديه اروپا، موضوع اوكراين همگي و بقاي برجام در يك بازه زماني كوتاه‌مدت مي‌تواند عوارض سختي داشته باشد. دوم اينكه كشورهاي ديگر، همچنان مسير ديپلماسي را براي حل مسائل في‌مابين خود باز نگه مي‌دارند، ولي اينجا چنين مسيرهايي كمتر گشوده مي‌شود.



۳- سياست داخلي؛ عدم تفاهم
اعتراضات اخير فقط بازتابي از مسائل عميق‌تر مشكلات ايران بود و همچنان هم هست و به ‌طور قطع هيچ‌كدام از مسائل اساسي حل نشده است. چشم‌اندازي هم براي حل ارايه يا ديده نمي‌شود. 
نه تنها چشم‌اندازي نمي‌دهند بلكه لجوجانه مي‌كوشند كه به تنظيمات كارخانه برگردند. عملكرد كنوني درباره پوشش زنان، احكام صادره، مولدسازي، طرح نمايندگان براي برقراري سكوت، فضاي رسانه‌اي محدود، تداوم وضعيت بلوچستان و... جملگي نشان مي‌دهد كه هيچ افقي براي حل مسائل داخلي ديده نمي‌شود، به همين علت است كه مهاجرت، همچنان گزينه بخش مهمي از سرمايه انساني كشور است، خروج سرمايه مالي و روند افزايشي قيمت ارز و... به فرآيندهاي اصلي جامعه تبديل شده‌اند. در كنار آن افول سرمايه اجتماعي و نيز استهلاك شديد زيرساخت‌ها و منابع طبيعي كشور، وضعيت را شكننده‌تر كرده است. با اين ملاحظات چرا مسوولان ذي‌ربط توجه كافي نمي‌كنند؟ سكوت يا شكسته و بسته حرف زدن مشكلي را حل نمي‌كند. اين وظيفه همه ما است كه در برابر خطاها و ضعف‌ها سكوت نكنيم و نظرات اصلاحي خود را بدهيم. اين رفتار شكنندگي را بيشتر مي‌كند. با اين نيروهاي مديريتي، با اين رسانه ناكارآمد، با اين شكاف سياسي و نبود چشم‌انداز، راه به جايي برده نخواهد شد. اين‌گونه يكدندگي در برابر وضعيت جاري شكننده است و‌ هر لحظه آبستن رويدادي است. بايد ثبات و پايداري را جايگزين آن كرد.
خود دانيد.