روزنامه خراسان
1401/11/11
عکسِ نجات بخشِ برده ها
«گوردون» در مزرعه «جان» و «بریجیت لیون» در لوئیزیانا، از ایالتهای جنوبی آمریکا، مشغول کار بود. کار البته عنوانی بود که اربابها به بیگاری کشیدن همراه با تحقیر و آزار زیردستانشان اطلاق میکردند وگرنه بردههایی مثل گوردون میدانستند آنچه مجبور به انجامش هستند، فرسنگها از کار انسانی فاصله دارد. خب دانستن این موضوع چندان هم بهکارشان نمیآمد چون چارهای نداشتند جز تحمل؛ البته تا وقتی که گوردون از مزرعه لیونها فرار کرد و عکس کمر برهنه مجروح از ضربات شلاقش، در مجلهای منتشر شد. این تصویر مثل یک اعلامیه صامت و بیکلام، در حکم سندی تکاندهنده از ظلم بیحدی که بر بردگان میرفت، پیش چشم هزاران نفر قرار گرفت و ادعاهای ثروتمندان جنوب آمریکا که بردهداری را مسئلهای اقتصادی و نه نژادپرستانه جلوه میدادند، زیرسوال برد و سفیدپوستان شمال آمریکا را به ابراز مخالفت با بردهداری واداشت و درنهایت در کنار زمینه های اجتماعی دیگر به الغای بردگی، کمک بزرگی کرد. آن هم در ایالاتمتحده درگیر جنگ داخلی که افکار عمومی، متوجه و نگران موضوعات دیگری بود. در پرونده امروز به بهانه پخش فیلم «رهایی از بردگی» که از عکس مذکور الهام گرفتهاست، نگاهی داریم به داستان زندگی گوردون و نقشی که در رهایی سایر بردگان ایفا کرد. رهایی از بردگی، محصول سال 2022، ساخته «آنتوان فوکوآ» با نقشآفرینی «ویل اسمیت»، نقطه غیرقابلدفاعی را در تاریخ زندگی بشری یادآوری میکند که تنها دو قرن از آن میگذرد.تعقیبوگریز مرگبار برای فرار از جهنم
مروری بر زندگی «گوردون»، بردهای که با جسارتش به بردهداری خاتمه داد
وقتی گوردون در مارس 1863 به ارتش «اتحادیه»، درگیر در نبرد «باتنروژ» رسید، جهنم را پشتسر گذاشتهبود. کیلومترها راه رفتهبود، سگهای وحشی دنبالش کردهبودند، 10 روز با پای برهنه از میان رودها و زمینهای سنگلاخ دویدهبود. اما این 10 روز مرگبار درمقایسه با مصیبتی که در تمام زندگی بردهوارش از سر گذراندهبود، چندان قابلاعتنا نبود. سربازان ارتش اتحادیه، وقتی گوردون را با لباسهای پاره و خیس از گل و عرق پیدا کردند، حیرتزده شدند درحالیکه هنوز چیزی از شکنجه مرگباری که تحمل کردهبود، نمیدانستند. پزشک کمپ، وقتی گوردون را معاینه کرد، چشمش به کمر مجروح او افتاد و متوجه شد در مزرعه تا سرحد مرگ شلاق خوردهاست. گوردون برای پزشک تعریف کرد که 10روز پیش از مزرعهای که در آن کار میکرده، فرار کردهاست چون دیگر طاقتش بهسر رسیدهبود. ناظر مزرعه او را بهطرز وحشیانهای کتک زدهبود. اگرچه بعد از آن، صاحب مزرعه، ناظر را اخراج کردهبود اما گوردون در دو ماهی که براثر زخمهای شلاق در بستر افتادهبود، تصمیمش را گرفتهبود؛ باید خودش را از آن زندگی تحقیرآمیز نجات میداد. او و سه برده دیگر در تاریکی شب فرار کردند. یکی از بردهها درطول راه بهدست شکارچیان برده بهقتل رسیدهبود. بردههای نجاتیافته، به بدنشان پیاز میمالیدند تا از چنگ سگهای درنده بردهگیران که در تعقیب آنها بودند، جان سالم بهدر ببرند. بعد از روزها تعقیبوگریز، رسیدن به اردوگاه ارتش، برای بردگان فراری حکم بهشت موعود را داشت. بلافاصله در ارتش، نامنویسی کردند. سربازان سفیدپوستی که مسئول تحویل گرفتن گوردون بودند، از دیدن بدن زخمی او تعجب کردند اما معدود سیاهپوستان شاهد این صحنه، چندان توجهشان جلب نشد. کتک خوردن برای آنها بهطرز دردناکی آشنا بود. گوردون، اولین بردهای نبود که آزار و تحقیر را تجربه کردهبود اما شمالیهایی که بردهداری و وحشیگری اربابان را با چشم خودشان ندیده و صرفا چیزهایی دربارهاش شنیدهبودند، حسابی شوکه شدند.
تحریک احساسات ضدبردهداری با یک عکس
بدن شلاقخورده گوردون، تابلوی دردناکی بود که هیچکس بعد از دیدنش نمیتوانست به آن فکر نکند
شاید برای تان این سوال پیش بیاید که داستان «گوردون» چطور در بحبوحه جنگ از مرزهای اردوگاه فراتر رفت؟ بعد از پیوستن او به اردوگاه ارتش، حرفوحدیثها کمکم در ارتش اتحادیه بالا گرفت. بدن شلاقخورده گوردون، تابلوی دردناکی بود که هیچکس بعد از دیدنش نمیتوانست به آن فکر نکند. حرفها کمکم از اردوگاه به بیرون درز کرد و دو عکاس دورهگرد را از نیواورلئان به آنجا کشاند. «ویلیام مکفرسون» و «الیورِ» عکاس که شغلشان چاپ کارت ویزیتهای ارزانقیمت بود، از گوردون خواستند پیراهنش را دربیاورد و پشت به دوربین بنشیند. عکسِ فوری از دوربین که بیرون آمد، جراح ارتش پشت آن نوشت: «برای سرهنگ ل.ب». عکس بهدست روزنامهنگار ناشناسی افتاد و بعد سر از هفتهنامه پرطرفدار «هارپر» درآورد. تیراژ بالای مجله، صدای خفهشده گوردون را به گوش مردم رساند و دلیل قدرتمندی بود برای رد این دروغ پذیرفتهشده که با بردهها انسانی رفتار می شود. کسانی که تا آن روز لزومی نمیدیدند درباره لغو بردهداری حرف بزنند یا دستکم پیش خودشان به آن فکر کنند، احساس میکردند مشت محکمی وسط پیشانیشان فرود آمدهاست. عکس «پیتر شلاقخورده» -اسم مستعار- بهزودی الگویی شد برای دیگران. پرترههای بسیاری منتشر شد از بردگانی که توانستهبودند فرار کنند. درآمد حاصل از فروش عکس بردگان، صرف تأمین هزینه تورهای سخنرانی درضدیت با بردهداری میشد. حالا دیگر همهجا حرف از این واقعیتِ تا آن زمان پنهان بود که آدمها، دارایی کسی نیستند. البته مدافعان بردهداری هم ساکت و بیکار ننشستند. عکس گوردون را تقلبی خواندند و بحثهای پرشوری درباره ضرورت اقتصادی بردهداری پیش کشیدند اما احساسات ضدبردهداری با چنان شدتی بالا گرفتهبود که این دستوپازدنها راه به جایی نمیبرد.
به شهرت رسیدن درعین گمنامی
مورخان در پژوهشهایشان درباره بردهداری با چالش اطلاعات زندگینامهای قابلاعتماد بردهها مواجهاند، «گوردون» هم از این قاعده مستثنا نیست
گوردون، پیش از آنکه عکسش منتشر شود، کسی بهحساب نمیآمد. ما از زندگی او پیش و پس از عکس «پیتر شلاقخورده» که تازه آن هم نشان واقعی هویتش را بههمراه ندارد، چیز زیادی نمیدانیم. این موضوع، فقط محدود به گوردون نیست. مورخان در پژوهشهایشان درباره بردهداری با چالش اطلاعات زندگینامهای قابلاعتماد بردهها مواجهاند. پس جای تعجبی ندارد که از گوردون بهرغم شهرتش در دنیا، اطلاعات زیادی نداشتهباشیم جز اینکه اواخر جنگ داخلی آمریکا، در تعدادی از خونینترین نبردها حضور پیدا کرد و جزو 25هزار لوئیزیانایی بود که به مبارزه رسمی با بردهداری پیوست و به تاریخ 200ساله ننگینی خاتمه داد که در آن سیاهپوستان آمریکایی، ازنظر قانونی، دارایی ملکی بهحساب میآمدند و میشد آنها را تحتتملک گرفت. در جنوب آمریکا، وضع سیاهان بهمراتب بدتر بود و بردگان درتمام طول عمرشان هیچ امیدی به آزادی نداشتند. «مایکل دیکمن»، مورخ، میگوید استفاده از شلاق در مزارع جنوبی، مجازاتی بسیار رایج بود و اگر هم گهگاهی به آن اشارهای میشد، صرفا منافع اربابان مدنظر بود. برای مثال عدهای توصیه میکردند که مجازات بحق شلاق، کمتر بهکار برود تا بردهها شورش نکنند. دیکمن در اینباره مینویسد: «اربابان خواستار حفظ نظم در جامعه بودند. آنها از شلاق بهعنوان ابزاری برای حفظ اقتدارشان استفاده میکردند و بردگان هم شلاق را مظهر جسمانی ظلمی میدانستند که ناگزیر از تحملش بودند. خاتمه دادن به چنین ظلم ریشهدار و آشکاری، به یک سردسته پیشرو نیاز داشت. گوردون با کمال میل این مسئولیت را پذیرفت و درعین تواضع آن را انجام داد. کسی نمیداند بعد از جنگ، گوردون چه کرد و زندگیاش را چطور گذراند. بردهداری لغو شد اما او که زخمهای بردگی را تا آخر عمر بر خود داشت، جز اسم کوچکش و یک عکس، ردونشان دیگری از خودش بهجا نگذاشت. گوردون، تاریخ را با جسارت و شجاعتش به خود مدیون کرد و بعد در پیچوخم تاریخ ناپدید شد.
تاریخچه بردهداری و ضد بردهداری
شواهد بردهداری کهن به 11 هزار سال پیش بر میگردد اما از سال 1542 میلادی شرایط تغییر کرد
بردهداری یک سیستمِ قانونی و به رسمیت شناخته شده بود که در آن انسانها به شکل قانونی، ملک یا دارایی در نظر گرفته میشدند. بردهداری قوانینی داشت و میشد برده ها را خریداری کرد یا فروخت و آن ها را مجبور به کار برای مالک شان بدون هیچ گونه حق انتخاب(به اجبار) یا پرداخت دستمزد کرد. در مستعمرات آمریکایی و دیگر نقاط، اغلب فرزندانِ یک مادر برده، بهعنوان برده شناخته می شدند و بهشکل برده به دنیا میآمدند. مدارک و شواهد بردهداری کهن به پس از توسعه کشاورزی و در جریان انقلاب نوسنگی در حدود 11 هزار سال پیش میرسد. نخستین سند درباره بردهداری را میتوان به قانون حمورابی(1760 پیش از میلاد) منسوب کرد که در آن به گشایش یک مؤسسه در این باره اشاره میشود.
بردهداری از غرب آسیا تا شرق آفریقا و اروپا
تجارت برده در جهان عرب به خصوص در غرب آسیا، شرق آفریقا و بخش های مشخصی از اروپا(مثل ایبری و جنوب ایتالیا) در دوره سلطه اعراب بر آنها رایج بوده است. این تجارت بر بازارهای برده خاورمیانه، شمال آفریقا و شاخ آفریقا متمرکز بود. مردم مورد معامله به نژاد، قومیت یا مذهب خاصی منحصر نبودند.
آغاز جنبش ضد بردهداری
با اعتراضات یک کشیش به نام «دومینیکنی بارتولومه» که از شیوه برخورد با بردگان در دنیای نو شوکه شده بود، اسپانیا نخستین قانون الغای بردهداری در مستعمرات را در سال 1542 به اجرا گذاشت. البته نظام بردهداری تا قرن 18 اعتراضات کمی را برانگیخته بود. در این قرن متفکران عصر روشنگری و معتقدان به فلسفه عقلانی از بردهداری به دلیل نقض حقوق انسانی انتقاد می کردند. سپس اعضای فرقه مذهبی کویکر و دیگر مذاهب انجیلی هم بردهداری را به عنوان عملی غیر مسیحی محکوم کردند. اگرچه احساسات ضد بردهداری در اواخر قرن 18 گسترش بسیاری پیدا کرده بود، با این حال این احساسات نتوانستند تأثیر سریع و مؤثری بر مراکز اصلی بردهداری، نظیر غرب هندوستان، آمریکای جنوبی و ایالتهای جنوبی آمریکا داشته باشند. واردات بردگان آفریقایی در مستعمرات انگلستان در سال 1807 و در آمریکا در سال 1808 ممنوع شد. در نهایت هم بردهداری در بریتانیا و غرب هند، در سال 1827 و در متصرفات فرانسه 15 سال بعد منسوخ شد. با این حال در 11ایالت جنوب آمریکا، بردهداری یک عرف رایج اجتماعی و اقتصادی محسوب میشد، به نحوی که در سال 1860، جمعیت بردگان در آمریکا به 4 میلیون افزایش یافته بود. زمینه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیادی در مسیر لغو این قانون عجیب بود. تا این که سال 1863 آبراهام لینکلن اعلامیهای مشهور به اعلامیه آزادی صادر کرد که نقطه عطفی در تاریخ جنبش ضد بردهداری آمریکا شد و به موجب آن تمامی بردگان مستقر در ایالتهای موتلف آزاد شدند و به دنبال آن و بر پایه سیزدهمین متمم قانون اساسی ایالاتمتحده(1865) بردهداری در سراسر این کشور ممنوع شد. با این حال، در برخی مناطق آمریکا، آفریقا و حتی اروپا تا اوایل قرن 20 بر ادامه سنت بردهداری به عنوان یک اصل قانونی اصرار میشد.
رهایی از بردگی را ببینیم یا نه؟
«رهایی از بردگی» که بهانه نوشتن این پرونده شد، از آن فیلمهایی است که ازپیش دانستن قصهاش، صدمهای به لذت تماشایش وارد نمیکند. شما حالا همه ماجرای گوردون را میدانید اما حتی اگر نمیدانستید هم پایان داستان برایتان قابلحدس بود و همان ابتدای فیلم، میتوانستید پیشبینی کنید که گوردون، پیروز خواهدشد. این تقلای او برای رهایی است که فیلم را دیدنی میکند. پس اگر ژانر اکشن را میپسندید، از فیلمهای مبتنیبر واقعیت خوشتان میآید و توقع ندارید که با فیلمنامهای پیچیده و پر از ظرافت مواجه شوید، با خیال راحت بنشینید پای تماشای این فیلم و نگران این نباشید که این پرونده، قصه فیلم را لو دادهاست. اگر هم بابت تکراری بودن سوژه، مردد هستید که برای دیدن «رهایی» وقت بگذارید یا نه، نظر «ویل اسمیت» که نقش گوردون را بازی کردهاست، شاید کمکتان کند. او درباره نقشش میگوید: «در طول دوران کاریام، فیلمهای زیادی درباره بردهداری به من پیشنهاد شد اما همهشان را رد میکردم. دوست نداشتم در اینطور فیلمها بازی کنم و به مخاطبان نشان دهم که چه بر سر سیاهپوستان آمدهاست. اما وقتی این عکس [گوردون] را دیدم، فهمیدم که فیلم درباره بردهداری نیست بلکه درباره مفهوم آزادی است. این فیلم راجعبه کارهایی است که انسان انجام میدهد تا به آزادی برسد. عکسی که از پشت یک فرد سیاهپوست گرفته شده، من را دگرگون کرد. با او همذات پنداری کردم، خودم را در قالب او دیدم و تصمیم گرفتم این حسوحال را با دیگران بهاشتراک بگذارم.» البته خیلیها بهدلیل حواشی پیشآمده در اسکار 2022 که مربوط به برخورد ویل اسمیت با مجری بود، دل خوشی از اسمیت و کارگردان فیلم، فوکوآ، ندارند و محصول کارشان را هم زیرسوال میدانند چون معتقدند دستاندرکاران فیلمی که آزادی و انسانیت را میستاید، خودشان در عمل طور دیگری رفتار کردهاند.
منابع این پرونده: history.com، allthatsinteresting.com، دیجیاتو و ...
سایر اخبار این روزنامه
طرحی برای تعطیلی آزادی بیان!
عکسِ نجات بخشِ برده ها
پایان بلاتکلیفی طرح های تفصیلی مشهد
اختلال «احساس راه رفتن روی تخممرغ!»
داغ گوشت قرمز!
حالا دیگر وقت پاسخگویی است
نقدهای صریح، توصیه های راهگشا
جنجال مشاور زلنسکی، نوید در «آکتور» و خِمِز به جای کی روش
۴ فیلم اقتباسی سیمرغ چهل و یکم
آمار کودکان کار را نداریم چون پول نداریم!
ورود بازرسی بهزیستی کشور به موضوع «مژده»
تغییر نرخ سود بانکی