روزنامه جوان
1401/11/13
در نعت «نعمت» جوان
سید نعمتالله عبدالرحیمزاده که تا هفته قبل ستون بینالملل «جوان» به نامش مزین بود، دیگر میان ما نیست. او را عصر چهارشنبه در لار، زادگاهش، به خاک سپردند. قریب ۱۵ سال، مستمر با جوان همکاری کرد و پای ثابت ستون نگاه بینالملل و مطالب سیاست خارجی بود. در این مدت، او را انسانی صادق، منصف، مبادی به قول و گفتار و شرافتمند دیدیم و همین بود که غروب یکشنبه نهم بهمن ۱۴۰۱، وقتی خبر درگذشتش به واسطه یک دوست قدیمی به تحریریه رسید، همه آنهایی که او را میشناختند، غم فقدانش بر چهرهشان نشست. یاد حضورش در بحثهای داغ تحریریه جوان، افطارهای طبقه هفتم ساختمان فردوسی و بحثهایمان در پشتبام ساختمان مطهری و پک سیگاری که بحثهای روزنامهنگارانه را داغتر میکرد، به خیر!همکاری «عبدالرحیمزاده» با جوان، به سال ۱۳۸۶ بر میگردد. اولین یادداشت او، تا جایی که به خاطر میآید، مربوط است به حمله تروریستها به حرم امامین عسکریین و آخرین مطلبش، همین چند روز قبل، درباره جنگ اوکراین منتشر شد. او بیش از یک چارک عمر، با جوان همکاری کرد و حقا در این ۱۵ سال خوب و شرافتمندانه نوشت و از رویدادهای بینالمللی درکی درست و منصفانه داشت. زیادنویسی، به زیاده نویسی و پرگویی و تکرار واضحات مجبورش نکرد. به آنچه مینوشت، اعتقاد داشت و قلم نازک به درشتنویسی درباره آنچه عقیدهاش نبود، نیالود. خوانندگان جوان، عبدالرحیمزاده را به سیاهههایش درباره سیاست بینالملل و سیاست خارجی میشناسند، هرچند قبل از اینکه چهره در خاک فروکشد، چهرهاش را ندیده بودند. دوستان جوان، «سید» را به انصاف، جوانمردی، انسانیت، صداقت، تعهد و البته افتادگی یاد میکنند و دوستانش در بیرون «جوان» دکتر را به ذائقه فلسفی، به ویژه فلسفه یونان میشناسند و علاقهاش را به یونان، به روحیه میهندوستی گره میزنند. دکتر سیداحمدرضا قائممقامی درباره عبد الرحیمزاده نوشت: «با خاموشی او اهل فلسفه در ایران یکی از نقادترین افراد جمع خود در مسائل مربوط به یونان باستان و فلسفه آن را از دست دادند. او را دلبسته به فرهنگ و فلسفه یونان میشمردند، و بود. ولی دلمشغولی اصلیاش شناخت فرهنگ ایران بود. این را شاید فقط بعضی از دوستانش دریافته بودند یا پیش بعضی دوستانش از این دغدغه اصلی خود سخن گفته بود.» بابک ذاکری درباره شخصیتی که اکثردوستان او را به نام «دکتر» میشناختند نوشته است: «رمز علاقه دکتر به یونان تلاش برای فهم هویت ایرانی با بنمایههای فلسفی بود. تلاش برای جمع آزادی با حکمت
و دوستی».
عبدالرحیمزاده غریب یا به قول یکی از دوستان، مظلوم، ولی شرافتمند و قانع زیست، هرچند هیچ گاه از قناعت دم نمیزد. شوخ طبع بود و یکبار که از دلیل شوخ طبیعیاش پرسیدیم، «الدنیا لعب و لهو» بر زبان راند. غروری مقدس و ستودنی داشت و این غرور تا هفتهها، بلکه روزهای آخر عمر، در اوج بیماری برایمان ملموس، و البته آشنا بود. دانش آموخته بود، ولی تحصیلات مایه فخرفروشیاش نشد: «یکی از ما بود در میانمان». نه فقط با سوادبودن، پلی برای ثروتاندوزیاش نشد، بل این رزمنده دوران دفاع را تا آنجا پیش بردندش که حتی از حرفهای آبرومند محروم شد. بابک ذاکری درباره او نوشت: «اهل فروش نبود... همین که اهل فروش نبود زمینش زد و ناکامی را بر او تحمیل کرد. درس نمیخواند که بفروشد. مقاله نمینوشت که بفروشد. سمینار شرکت نمیکرد که بفروشد.»
سخن درباره عبدالرحیمزاده بسیار است. با فاتحهای، روحش را شاد کنیم.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
جوانان باید مثل فاتحان خرمشهر فضای مجازی را فتح کنند
در جهاد تبیین دربرابر خط تحریف مقصریم
چرا شهرهها اینقدر راحت گول میخورند؟!
وارونه نمایی در حوزه حساس اخبار زنان!
ادامه سردرگمیها برای بازگشت پول والدین
تله تلآویو
چرا و چگونه به «رشد اقتصادی ۸ درصد با عدالت» برسیم
تاج باز هم نایبرئیس شد، به ما چه؟
در نعت «نعمت» جوان