رودستِ مرگبار

محمدعلی صمدی*: سال 1986 میلادی برای رژیم حاکم بر عراق، در برزخی آزاردهنده آغاز شد. یک سال از حمله بزرگ پیشین ایرانیان می‌گذشت؛ عملیاتی که حزب بعث تبلیغات وسیعی را درباره شکست ایرانیان در آن به راه انداخت، البته نیروهای مسلح ایران در وضعیت نابسامانی بودند که نمی‌توانست از چشم دستگاه اطلاعات عراق و تحلیلگران نظامی- امنیتی آن پنهان مانده باشد. این شکست، روحیه و انگیزه‌های رزمی جبهه ایران را به پایین‌ترین سطح خود رساند و سپاه را به عنوان اصلی‌ترین نیروی پیشران جنگ، در تنگنایی بی‌سابقه قرار داده بود. بعدها شنیده شد برخی سیاستمداران ایرانی، پس از شکست در عملیات بدر، در جلسات خود، حتی ادامه حیات سپاه را مورد تردید قرار داده بودند. نظامیان ایرانی، طی عملیات بدر در اوایل سال 1385 میلادی (اسفند 1363) در منطقه «هورالهویزه» به خطوط دفاعی ارتش بعث حمله بردند و ۶ روز، بی‌وقفه جنگیدند. نکته باعث تعجب عراق این بود که ایران یک سال قبل هم «نبرد بزرگ سالانه» خود را در این منطقه انجام داده بود (عملیات خیبر) و همین باعث شد ارتش صدام در منطقه «هورالعظیم» خود را به حداکثر آمادگی دفاعی برساند. با این حال نیروهای ایرانی که تعدادشان از سال گذشته کمتر هم بود و از ۳ جهت زیر آتش متمرکز توپخانه و زرهی عراق قرار داشتند، خود را به رودخانه «دجله» رساندند و از آن عبور کردند و ۳ هزار نفر از پاسداران ایرانی توانستند خود را به جاده فوق استراتژیک «بصره - بغداد» برسانند؛ جاده‌ای که شاهرگ حیاتی عراق به شمار می‌رفت و تسلط ایرانیان بر آن، می‌توانست نقطه پایانی بر جنگ بگذارد. این برای رژیم بعث، موقعیت ترسناکی بود.  در هر حال موفقیت ایرانیان به درازا نکشید و ضدحمله عراق با امواج تانک و حملات شیمیایی وسیع، آنان را به آن سوی دجله عقب زد اما تجربه‌ای وحشت‌آور برای ارتش بعث به یادگار ماند. خطوط دفاعی عراق، در حداکثر آمادگی و هوشیاری هم در برابر عملیات برق‌آسای پاسداران و بسیجیان، بسیار آسیب‌پذیر بود. منطقه «هورالعظیم» اساسا به لحاظ جغرافیایی یک مانع طبیعی به حساب می‌آمد و ارتش بعث ۲ سال پیاپی موفق نشده بود خطوط مقدم خود را حفظ کند. ایرانیان بیش از یک سال بود در منطقه «هورالعظیم» جای پای محکمی در نزدیک‌ترین فاصله ممکن با جاده «بصره - بغداد» در اختیار داشتند (جزایر مجنون) و نظامیان عراقی نتوانسته بودند هیچ اقدام قابل توجهی برای خارج شدن از این تهدید به انجام برسانند. تقریبا تمام سال 1985 میلادی (1364 خورشیدی) برای عراق در تلاش برای اخراج ایرانیان از منطقه «هورالعظیم» سپری شد که نه‌تنها نتیجه خاصی به دنبال نداشت، بلکه با آغاز سال جدید، تحرکات ایرانیان نشان داد در تدارک عملیات تازه‌ای در همین منطقه هستند. نزدیک به ۱۰۰۰ دستگاه کامیون و دستگاه خاکبرداری، ساخت‌وساز گسترده‌ای را در «هورالعظیم» آغاز و چند یگان مهم و توانمند ایرانی شروع به آغاز استقرار در این منطقه کردند. البته از دیگر جبهه‌ها هم اخباری به گوش می‌رسید. یگان‌های مستقر در مناطق «شلمچه» و «فاو» هم خبر می‌دادند تحرکات نظامی ایران در مجاورت آنها افزایش پیدا کرده است. شلمچه نزدیک‌ترین فاصله بین ایرانیان با شهر بصره را داشت (15 کیلومتر) و ژنرال‌های عراقی نگرانی‌هایی بابت شلمچه داشتند اما استحکامات حیرت‌آوری که در این منطقه برقرار شده بود، می‌توانست آرامش‌بخش باشد. اگر چه میان «فاو» و ایرانیان کمتر از ۲ کیلومتر فاصله بود اما خیال ارتش عراق بابت «فاو» آسودگی بیشتری داشت. برای رسیدن به «فاو»، رزمندگان پیاده ایرانی باید شناکنان و در شب از رودخانه مرزی «اروند» که عرض آن به 700 متر تا یک کیلومتر و سرعت آب در آن به 60 کیلومتر بر ساعت می‌رسید، می‌گذشتند که تا آن روز غیرممکن فرض می‌شد. عبور با کشتی و قایق هم که زیر آتش عراق، محال بود. همین ملاحظات موجب شد ارتش عراق تمام توان خود را روی منطقه «هورالعظیم» متمرکز کند. شامگاه 20 بهمن 1364 خورشیدی، وقتی به ستاد ارتش عراق خبر رسید نیروهای ایرانی از «اروند» عبور کرده و در «فاو» وارد جنگ شده‌اند، باز هم حواس عراقی‌ها را از «هورالعظیم» پرت نکرد. حضور نیروهای ایرانی در آنجا به قدری چشمگیر و مشخص بود که خبر عبور چند غواص از رودخانه اروند، به نظر ژنرال‌های عراقی، قطعا یک عملیات فریب به حساب می‌آمد. ضمن اینکه «حسین» شاه اردن، شخصا به صدام خبر داده بود حمله ایرانی‌ها در «فاو» تنها یک عملیات فریب است و منطقه درگیری در جبهه شمال شرق بصره خواهد بود. 72 ساعت طول کشید تا ارتش بعث متوجه شود در «هورالعظیم» خبری نیست و پاسداران ایرانی هدفی جز تصرف «فاو» ندارند. عراق رودست مرگباری خورده بود. ایران علاوه بر گمراه کردن ارتش عراق در «هورالعظیم»، توانسته بود مهم‌ترین دوستان صدام را هم به مهره‌های عملیات فریب خود تبدیل کند. حالا ایرانیان که ۲ سال بود قصد داشتند خود را به ساحل شرقی اروند برسانند، از این رودخانه عبور کرده و ساحل غربی را هم پشت سر گذاشته بودند! صدام با رویای تکرار ضدحمله سال گذشته، بزرگ‌ترین یگان‌های زرهی و کماندویی خود را به سمت «فاو» گسیل کرد اما این بار ایرانیان نه ۴ روز، که نزدیک به ۳ ماه مقاومت کردند و هیچ عقب‌نشینی‌ای هم در کار نبود. باران بمب‌های شیمیایی هم بیشتر از آنکه به پاسداران و بسیجیان آسیب برساند، نظامیان عراقی را که در محاصره حریف قرار داشتند به دردسر انداخت. در نهایت، این بار عراق بود که کوتاه آمد؛ با تلفاتی به مراتب بیشتر از آنچه سال گذشته به ایرانیان وارد کرده و ماه‌ها به آن تفاخر می‌کرد. ماشین نظامی ایران در پنجمین سال جنگ، پیروزی خیره‌کننده‌ای به دست آورده بود. این پیروزی هر چند به پایان جنگ منجر نشد اما یک نتیجه دقیق و شفاف برای همه جهان (عراق، متحدانش و ناظران مدافع عراق) داشت. ایرانیان برای پایان بردن جنگ به نفع خود، تنها به زمان احتیاج داشتند؛ زمانی که در آن به بازسازی خود بپردازند و تمرکز کافی برای خلاقیت را در اختیار داشته باشند. حالا برای جهانی که مصمم شده بود عراق را از ورطه وحشت‌بار شکست در جنگ نجات دهد، یک افق مشخص پیش رو بود: «دریغ کردن فرصت هرگونه بازیابی قوا از ایران».  * پژوهنده و کارشناس دفاع مقدس