روزنامه جوان
1401/12/01
روح این خانه تویی!
فضا آکنده از مهر و رحمت بود. همان اولی که وارد حسینیه امام خمینی (ره) شدم، در و دیوار عیدانه پخش میکردند. هنوز چند دقیقهای مانده بود تا ساعت ۸ و کل حاضرانی که مشغول رتق و فتق امور صوت و تصویر و باقی مقدمات جلسه بودند بیست، سی نفر بیشتر نمیشدند، اما شور حسینیه خالی هم مرا گرفتهبود. انتهای حسینیه، روی یک صندلی کنج دیوار نشستم تا ضربان تندتر شده قلبم با حضور در فضای حسینیه کمی آرام شود. بعثت مهر و رحمت خواندن پارچه نوشتهها اول از هرچیز آدمی را مشغول میکند. پشت صندلی آقا، رو به جمعیت این حدیث امامصادق (ع) نوشته شدهبود: «همانا خداوند محمد صلیالله علیه و آله را به مهر و رحمت مبعوث کرد.» نوشتههای مناسبتی در و دیوار حسینیه، همیشه برایم جالب و قابل تحلیل بود؛ از صندلیام بلند شدم تا راحتتر بتوانم بقیه نوشتههای بیت را هم بخوانم. جملهای از امامخمینی (ره) روی دیوار مقابل آقا نصب شدهبود: غایت بعثت و نتیجه دعوت خاتمالانبیا، صلیالله علیه و آله، اکمال مکارم اخلاق است. سادگی حسینیه که همیشه از جذابیتهای آن است، با نظمی که در همان نگاه اول مشخص بود، بیشتر به چشمم آمد. روی زیلوهای خوشرنگ، صندلیهای منظم هم چیده شدهبود، دو قسمت ۱۳ ردیفه و راهرویی باریک در وسط و اطراف برای سهولت رفتوآمد. دستاندرکاران برگزاری مراسم، جایگاه برخی را در صندلیها سه، چهار ردیف جلو با برچسب مشخص کردند: برخی مسئولان کشوری و لشکری، سفرای کشورهای اسلامی و قاریان قرآن. رفتوآمدها به حسینیه بیشتر شدهبود و من هم مشتاقتر به آغاز رسمی مراسم. حضور آقا را در حسینیه تصور میکردم و خدا را به خاطر بودن حضرت آقا شاکر بودم. حس دیگرم غرور و سرزندگی بود: بسیاری از رهبران جهان در کاخهای مجلل با سخنرانیها و تصمیمهای غیرالهی، جامعه بشری را دچار انحطاط میکنند، رهبر فرزانه ما در همین حسینیه با همین سادگی و بیپیرایگی، با جملاتی که برخاسته از فطرت پاک انسانی و سیره ناب نبوی است، دسیسههای جهانی را نقش بر آب میکند و یکهتاز ترسیم حکومت الهی در جهان تشنه سعادت است؛ گفتار و منش او باعث دلگرمی همه آزادگان و آزدیخواهان جهان است. من اکنون در چنین محیطی بودم. به خود میبالیدم از رهبری آقا و برای آغاز رسمی مراسم و به گوش جان شنیدن بیانات آقا لحظهشماری میکردم. سرداران و امرا پیشقدم شدند حوالی ساعت ۵/۸ اولین مهمانها وارد حسینیه شدند؛ سرداران سپاه و امرای ارتش. از نگاههای همراه با تبسم رضایت و آرامش درونیشان مشخص بود آنها هم مجذوب فضای حسینیه شدهاند. روی صندلیها نشسته، چند نفر تسبیح به دست، مشغول ذکر گفتن بودند. لشکریهای دیگر هم وارد حسینیه شدند. سپاهی یا ارتشی یا فراجایی، تفاوتی نمیکرد، تا همدیگر را میدیدند مثل دوستان چندین و چند ساله همدیگر را در آغوش میگرفتند، عید را تبریک میگفتند و با هم خوشوبش میکردند. مصدق، معاون اول قوه قضائیه و سید احمد خاتمی، امام جمعه تهران جزو اولین نفرهایی بودند که از اصحاب ردیف اول صندلیها، وارد حسینیه شدند. ساعت از ۱۵/۹ گذشته بود. محمد مخبر، ناطق نوری و سردار رادان هم جزو نفرات بعدی بودند. سلام و علیک این مسئولان یعنی انشاءالله اتحاد بین قوا، ارگانهای نظام و سلایق مختلف سیاسی برقرار است! اما همان لحظه این موضوع از ذهنم گذشت: چه خوب میشد همیشه و نه فقط در این حسینیه، مسئولان و بزرگان سیاسی همین روحیه تعامل و همکاری را برای رفع گرههای کشور بهکار گیرند و با همین نشاطی که اکنون در حسینیه امامخمینی (ره) دارند، خستگیناپذیر تمام هم و غم خود را معطوف به گرهگشایی از مشکلات جاری کشور کنند. یک ربع به ۱۰ صندلیهای حسینیه پر شدهبود. یکی از حاضران با صدای بلند گفت بر محمد و آل محمد صلوات. کل حسینیه پاسخش را دادند. من که از دقایقی قبل دیگر چشمم به پرده زردرنگ مقابل دوخته شدهبود تا آقا از آن وارد حسینیه شوند و این لحظه شعفآور و دلگرمکننده را از دست ندهم، با این صلوات متوجه شدم لحظه دیدار نزدیک است. پنج دقیقه به ۱۰ رؤسای قوا و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام وارد حسینیه شدند. یعنی چیزی به دیدار یار نماندهاست. همه حاضران با جابهجا کردن سر دنبال یافتن زاویهای بودند که از آن بهتر بتوانند لحظه ورود آقا را ببینند. مهمانان خارجی حاضر در جلسه هم برخی نشسته روی صندلی و برخی نیمهنشسته، سر میچرخاندند تا ورود آقا را ببینند. من هم روی صندلی نیمخیز شدهبودم و حواسم فقط به همان پرده زردرنگ بود. آقا آمدند سه دقیقه به ۱۰ پرده کنار زده شد. آقا آمدند. همه حسینیه بلند شد. شعارها به ترتیب با صدای بلند سرداده شد: دست خدا بر سر ماست، خامنهای رهبر ماست. ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند. حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست. همراه با جمعیت شعار میدادم، بغض کردهبودم و نگاهم فقط به صورت ماسکزده آقا بود. با دست از جمعیت حاضر در حسینیه تشکر کردند، روی صندلی نشستند تا جمعیت هم بنشیند. شعارها که آرامتر شدهبود، رأس ۱۰، قاری شروع به خواندن کرد: بسمالله الرحمنالرحیم، ما کان على النَّبِی مِن حَرج.... صوت قاری گرم و گیرا و آیات گزینششده از سوره احزاب هم پرمسما بود. میدانستم قاری کدام سمت حسینیه است، اما نگاهم از صورت آقا برداشته نمیشد. سر چرخاندم تا اقلاً یک لحظه تصویر قاری را که اوج گرفتهبود، ببینم، اما دیدم همه حاضران هم نگاهشان به جلو، و نه محل حضور قاری در سمت چپ حسینیه، است و آقا را نگاه میکنند. قرائت زیبای قرآن که تمام شد، حضرت آقا از قاری تشکر گرمی کردند. میکروفن پایهدار جلوی رئیسجمهور گذاشته شد. آقای رئیسی اول از آقا برای سخنرانی کسب اجازه کرد. عید را تبریک گفت. از جنگ احزاب گفت و شرایط آن زمان که هم جنگ نظامی بود، هم جنگ اقتصادی و هم جنگ رسانهای. رئیسجمهور گفت آن شرایط صدر اسلام، الان هم پابرجاست: دشمن مقابل نظام اسلامی هم جنگ رسانهای به راه انداخته، هم جنگ اقتصادی و هم جنگ نظامی. آقای رئیسی در پایان به خاطر حضور همیشگی مردم، از مردم تشکر و اذعان کرد با این مردم وظیفه ما مسئولان سنگینتر است. رئیس قوه مجریه در محضر رهبر انقلاب به مردم قول داد که از شرایط ارزی و تورمی کنونی حتماً گذر خواهیم کرد. سخنرانی رئیسجمهور که تمام شد، آقا از آقای رئیسی هم تشکر کردند. حسینیه مرکز عالم است ساعت ۱۰ و ۲۵ دقیقه شده بود. حسینیه سراپا گوش شدهبود. آقا ماسک را درآوردند. بسمالله که گفتند دیگر هیچ صدایی از هیچ جای حسینیه شنیده نمیشد. تبریک مبعث به مسلمانان و حقطلبان جهان، اولین کلام ولی امر کل مسلمین بود. پس از حدود دو ساعت چشمانتظاری در حسینیه، اکنون و با شنیدن همین دو، سه جمله اول آرامش گرفتم. تسکین قلبی جمعیت حاضر را هم میشد با تمام وجود حس کرد. حکیمانه و دلنشینبودن بیانات آقا هم از همین دو، سه جمله اول فهم میشد. طوری بیان میکردند که مستمع مترصد و مشتاق شنیدن جملات بعدی بود. شنیدن بیاناتشان در این حسینیه که با دیدن از نزدیکشان توأم بود، اصلاً قابل قیاس با شنیدن همین صحبتها و دیدنشان در تلویزیون نیست. حالا دیگر حسینیه برای حاضران مرکز عالم شدهبود. من هم اولینباری نبود که به حسینیه امام خمینی (ره) میآمدم، اما تازگی و لذت درونی اینجا، انگار حس جدیدی بود که تجربه میکردم. پربیراه نیست که همه مشتاق آمدن به این حسینیهاند؛ حس اینجا وصفناشدنی و تنها درککردنی است. آقا در ادامه از گنجینههای بعثت گفتند و تصریح کردند که هیچ هدیهای به عظمت و وزانت بعثت نیست. سپس یکییکی با منطقی که نمیشد هیچ انقلتی به آن وارد کرد، مصادیق گنجینه بعثت را برشمردند. مسئله فلسطین را به بعثت رسول اکرم پیوند زدند. هنگام صحبت از فلسطین، حزن صدایشان برای همه قابل درک بود. لحن محزون و اثرگذار رهبر انقلاب، شنوندگان را تحتتأثیر قرار میداد؛ دو نفر که اطراف من نشسته بودند، هنگام صحبت آقا از فلسطین سرشان را به زیر انداخته بودند و میشد ناراحتی را از حالات چشمهایشان فهمید. سفرای کشورهای اسلامی هم در جلسه حاضر بودند. بیانات آقا راجع به فلسطین و دولتهای اسلامیای که با رژیم صهیونیستی همسو شدهبودند، انگار چند مخاطب خاص داشت. نگاه که کردم چند نفر از همین مهمانان خارجی حسینیه با سر، بر صحبتهای حضرت آقا صحه میگذاشتند. آقا حتی برای اینکه اشتباه استراتژیک و اساسی کشورهای عرب همسو شده با رژیم صهیونیستی را خوب به سرانشان شیرفهم کنند، با ذکاوت و لطافت شعری از شاعر عرب را در مذمت همراهی با رژیم جنایتکار صهیونیستی خواندند: لئن أضعتم فلسطیناً فعیشکمُ / طول الحیاه مضاضاتٌ و آلامُ. باز دوباره مهمانان خارجی حاضر در جلسه با سر گفته آقا را تأیید کردند. حال خوش حاضران با خوش و بش آقا من هم مثل سایر حاضران، تازه از بیانات رهبر انقلاب سرکیف شده بودم که آقا شروع به دعا کردند: امیدواریم خدای متعال کمک کند همه ما بتوانیم از بعثت به معنای واقعی کلمه استفاده کنیم و.... فهمیدم لحظات پایانی این دیدار وجدآفرین است. اصلاً نفهمیدم کی ساعت به ۱۱ نزدیک شدهبود. هنوز صحبتهای رهبر انقلاب تمام نشدهبود که حاضران از روی صندلیها نیمخیز شدهبودند تا به محض برخاستن آقا و پیش از رفتنشان از حسینیه، بلند شوند و به قسمت جلوی حسینیه بروند. همینطور هم شد، آقا دعای آخر را که تمام کردند، انبوهی از جمعیت جلوی حسینیه بود. آقا قبل از آنکه حسینیه را ترک کنند، لحظاتی را با خنده و نگاه چهره به چهره با حاضران گذراندند؛ چه لحظاتی بود. هرکس، فرقی نمیکرد لشکری یا کشوری، از مجلس یا شورای شهر، از هر جا و هر مسئولی با این خوش و بش آقا در حال خوش خودش بود. آقا از حسینیه رفتهبود و من مانده بودم و جمعی از مسئولان که پیش از مراسم با خودم گفتهبودم با آنها گفتگو خواهم کرد، اما با رفتن حضرت آقا از حسینیه، انگار روح هم از آنجا رفته بود و رمقی برای گفتگو نداشتم. حسرت میخوردم که چه کوتاه بود این دیدار، روح این حسینیه، بل روح همه خانه ما - ایران- تویی آقا! روی همان صندلی که قبل از ۸ صبح نشسته بودم، نشستم و حسینیه در حال خالیشدن را نظاره میکردم. کمی آن طرفتر، نمایندگان مجلس و مسئولان سازمان برنامه و بودجه را دیدم که راجع به کمیسیون تلفیق و مصوباتش حرف میزدند. یکی از مسئولان به مسئولی دیگر میگفت «در کار تبلیغی ضعیفیم، آقا هم چندبار به این موضوع تأکید کردهاند.» آن طرفتر آقای وحیدی وزیر کشور به سؤالات افراد مختلفی پاسخ میگفت. او که تقریباً با همه سلام و علیک میکرد و هر کس هر سؤالی داشت با گشادهرویی پاسخ میگفت، جزو آخرین مسئولانی بود که از حسینیه امامخمینی (ره) خارج شد. دیگر ۳۰، ۲۰ نفری بیشتر در حسینیه نماندهبودند، درست مثل همان اول صبحی که وارد اینجا شدم.
سایر اخبار این روزنامه