روزنامه وطن امروز
1401/12/03
تحجر هنوز هم نفس میکشد
اشکان صدیق: سوم اسفند سالروز صدور نامه تاریخی حضرت امام خمینی خطاب به جامعه روحانیت، معروف به «منشور روحانیت» است. 34 سال از صدور این نامه مهم میگذرد ولی باید گفت متاسفانه آنچنان که باید و شاید این نامه مورد واکاوی قرار نگرفته و جایگاهی که شأن این نامه است را پیدا نکرده؛ این از مسالههای بسیار عجیب و تاسفبرانگیز است. قصد این یادداشت، بررسی علل و چرایی عدم اهتمام جدی حوزه و روحانیت به شرح و اجرای منشور روحانیت امام نیست، بلکه نگارنده میکوشد نسبت تحجر و سکولاریسم و داد و ستد مفهومی این ۲ عنصر و بازتاب آن در جامعه حوزوی را با تکیه بر آرای امام خمینی و مقام معظم رهبری به صورت خلاصه و اجمالی مورد اشاره قرار دهد. شاید نخستین چیزی که در ذهن خواننده با شنیدن نام تحجر و سکولاریسم تداعی شود، عدم ارتباط این ۲ مفهوم باشد اما با نگاهی عمیقتر، به تصویری خلاف این خواهیم رسید، تا آنجا که در سطوح عمقیتر، این ۲ مفهوم پیوندی انفکاکناپذیر با هم پیدا خواهند کرد. ابتدا باید دید تحجر دقیقا به چه معناست تا ارتباطش با سکولاریسم را نسبتسنجی کرد. تعریف و توصیفی که مقام معظم رهبری از تحجر دارند، میتواند تصویری درست و دقیق از این مفهوم به ما ارائه دهد. ایشان تحجر را به معنای ناتوانی شناخت نیازهای زمان و لوازم لحظه به لحظه زندگی یک ملت از قرآن و حکم کردن در یک وضعیت ایستا و بدون انعطاف میدانند. حضرت آیتالله خامنهای اکتفا به ظواهر احکام و ناتوانی در درک کشش و انعطاف احکام و معارف اسلامی و ناتوانی در ارائه نسخه و علاج برای نیازهای روزانه ملت و نظام را از دیگر نشانههای تحجر در حوزه میدانند. با توجه به این تعریف، واضح است تحجر- که به تعبیر ایشان بلای بزرگی برای حوزه و جامعه اسلامی است- عملا به سکولاریسم، به معنی جدایی و کنارهگیری دین از سیاست و جامعه، منتهی میشود و این ۲ مفهوم بهرغم عدم تشابه ظاهری، بسیار در هم تنیده هستند. امام خمینی در منشور روحانیت صراحتا با لحنی دردمندانه سکولاریسم و تحجر را ۲ روی یک سکه معرفی میکنند و اعلام میدارند سکولاریسم از لایههای تفکر جریان تحجر خارج میشود و این اندیشه خطرناک از هرگونه ورود دین و مذهب به مسائل اجتماعی و سیاسی جلوگیری کرده و آن را به منزله خروج از شریعت تلقی میکند. امام در چند تعبیر تند به این نوع نگاه متحجرانه که سکولاریسم را در دل خود دارد، میتازند و در نامه خود به روحانیت مینویسند: «فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید». ایشان در بخش دیگری از این نامه تاکید میکنند: «روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت». «دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد». نکتهای که در پایان تاکید بر آن لازم و ضروری به نظر میرسد، این است که منشور روحانیت در دهه چهارم انقلاب و در قرن جدید خورشیدی چه کارکرد و مصداقی میتواند داشته باشد. همان اندازه که اختصاص و انحصار منشور روحانیت و دغدغهها و فریادهای امام خمینی به دهه 60 و تحولات و جریانات و افراد آن زمان، سطحینگری و تقلیلگرایانه و خطایی تحلیلی است، تطبیق آن اندیشهها و جریانات و افراد بر برخی مصادیق خاص در حوزه علمیه امروز و آنچه تشیع انگلیسی نام گرفته، اشتباهی است راهبردی. به نظر نگارنده، خطر اصلی تحجر و سکولاریسم را باید در مصادیقی جستوجو کرد که در نظر و عمل اهتمامی به ارزشهای اجتماعی و سیاسی مورد تاکید امام که همان ارزشهای اسلام ناب محمدی هستند، مثل عدالت، آزادی، جمهوریت، ظلمستیزی، استکبارستیزی و ارائه نسخه دینی قابل اجرا برای مبارزه با موانع اجرای این ارزشهای اصیل انقلابی و اسلامی ندارند.