اینجا عاشقان خدمت دوام می آورند
فاطمه عسگرینیا- شهروند آنلاین:56 ساله است، اما شاداب و سرزنده. بیشتر رفقایش هم جوانان هلالاحمری در پایگاههای امدادونجات هستند:« این جوانان، بزرگترین الگوی من در ایثار و ازخودگذشتگی هستند، چراکه بدون هیچ چشمداشتی در مسیر کمک به مردم نیازمند تلاش میکنند.»
درست است به بهانه ادامه تحصیل در مدارس حوزوی تا سال 68 از خلخال دور میشود و به تهران میآید اما بعد از اینکه سال 69 زلزله معروف رودبار آمد و مردم منطقه رودبار، زنجان و بخش زیادی از خلخال دچار آسیب و تخریب شدند به دعوت یکی از دوستان قدیمیاش با حضور در جمعیت هلالاحمر به یاری زلزلهزدهها میشتابد:«زلزله بزرگی بود. خیلی از خانهها در خلخال هم تخریب شده بودند. هرچه نیروهای کمکی اضافه میشدند باز هم نیرو برای امدادرسانی کم بود. فقط در خلخال 84 روستای ما به شدت آسیب دیده بودند. از خانههای روستایی چیزی بهجا نمانده بود .»
همان جا بود که مهر هلالاحمر به دلش نشست:«نگاههای هراسان مردم فقط به نیروهای هلالاحمردوخته شده بود. همین که خودروهای هلالاحمر وارد این مناطق روستایی میشد انگار دنیا را در میان ویرانهها به مردم میدادند. من در همین چند روزی که در جمعیت هلالاحمر و کنار امدادگران عاشقانه به مردم خدمت میکردم، فهمیدم تنها جایی که میتوانم برای خدمت به مردم تمامقد حاضر شوم، همین هلالاحمر است.»
ماجرای وامی که صرف ساخت دانشگاه شد
او با بیان اینکه چند سال بعد از زلزله و فعالیت در جمعیت هلالاحمر، سال 69 به عنوان رئیس جمعیت هلالاحمر شعبه خلخال معرفی شده، میگوید:«از انتخابم برای این کار ناراحت نبودم چراکه خوشحال بودم حالا با اختیاراتی که دارم بهتر میتوانم به مردم شهر و دیارم کمک کنم.»او ادامه میدهد:«همیشه دوست داشتم آدمی تاثیرگذار و خوب برای مردم باشم. دوست نداشتم وقتم را بیهوده در مشاغل معمولی سپری کنم، چون در خانوادهای بزرگ شده بودم که اصلواساس آموزههایش بر پایه کمک به دیگران بود.»
نفسی تازه میکند. یاد برادر شهیدش میافتد:«آن سالها که کودک بودیم و در روستای شیخ جانلو از توابع خلخال زندگی میکردیم، برادرم هر روز صبح گله گوسفندان را برای چرا به خارج روستا میبرد و به توصیه پدرم، چرا بردن گوسفندان همسایههایی که توانایی چرا بردن حیواناتشان را نداشتند هم عهدهدار میشد و اگر روزی از این کار کوتاهی میکرد پدر از دستش ناراحت میشد.
این سبک زندگی ما بود که رفاه مردم بر رفاه خودمان ارجحیت داشته باشد. به خاطر همین من هم وقتی بر کرسی هلالاحمر خلخال تکیه زدم تنها فکرو ذهنم کمک به مردم بود. پدرم این سبک زندگی را همچنان ادامه داد تا جایی که وقتی فهمید برای خلخال قرار است دانشگاه بسازند، از آنجایی که پولی برای کمک نداشت دست به دامن وام بانکی شد و این وام را یکجا برای ساخت دانشگاه هدیه کرد.»
خدمت به خلق
الان در سایه خدماتی که او دنبال کرده است، خلخال تنها شهرستان برخوردار از داروخانه در کنار مرکز استان اردبیل است:«ما با وجود این داروخانه تخصصی هم میتوانیم نیاز مردم شهرستان خود را رفع کنیم، هم نیاز مردم شهرهای اطراف وروستاها را.»
البته تاسیس داروخانه هلال خلخال تنها خدمت او به مردم این منطقه نیست. امروز خلخال بزرگترین پایگاه امدادونجات جادهای کشور را در یکی از سختترین و سردترین گردنههای کشور دارد . پایگاهی که در دوطبقه در گردنه الماس ساخته شده و با برخورداری از امکانات کامل میتواند مکانی برای برگزاری دورههای تخصصی امدادونجات جاده هم باشد. البته برای ساخت این پایگاه حجتالاسلام عبدالاحد بابایی خیلی منتظر جذب اعتبارات دولتی نمانده و برای تکمیل هرچه سریعتر آن کمک داوطلبان و خیران نیکوکار شهر را جذبکرده است. بهطوریکه امروز این پایگاه به خانه امید همه مسافران درراهمانده در گردنه سخت خلخال تبدیل شده است:«این پایگاه در یکی از خطرناکترین گردنههای کشور واقع شده است. ما هر ساله در فصل زمستان با چالشهای بسیاری در اسکان مسافران درراهمانده روبهرو بودیم. نه جای کافی داشتیم نه امکانات مناسب، اما حالا با فضایی که ایجادشده این تسهیلات برای مسافران فراهم شده که در سایه امکانات کامل، یک شب سردوسخت را در راحتی کامل پشت سر بگذارند و دغدغهای نداشته باشند، ضمن اینکه امدادگران ازخودگذشته ما نیز در این پایگاه میتوانند با آرامش بیشتری به مسافران و حادثهدیدگان خدمت کنند.»
عاشق کار دلی هلالم
او عاشق کار دلی در جمعیت هلالاحمر است و میگوید:«خوبی این جمعیت این است که کسی به دنبال حقوحقوق خاصی در آن نیست. اینجا کسی میتواند دوام بیاورد و ادامه دهد که عاشق خدمت کردن به مردم باشد.»
خودش هم خاطرههای زیادی از این خدمات در جمعیت هلالاحمر دارد:«سال 72 بود که جنگ میان ارمنستان و جمهوریآذربایجان بالا گرفت و تعداد زیادی از مهاجران و جنگزدههای آذربایجان به مرز ایران آمدند. به ما خبر دادند ساختمان هلالاحمر خلخال را تعطیلو با همه نیرو و قوا به سمت مرز حرکت کنید. ما هم همه امکانات را برداشتیم و به سمت پارسآباد رفتیم و از آنجا راهی ایمیشلی شدیم. همه خودروها را به شدت بازرسی میکردند اما خودرویی را که ما داخلش بودیم، بازرسی نکردند. ماموران اظهار داشتند در این ماشین که روحانی هست هیچ خطایی رخ نمیدهد. این برای من خیلی جالب بود. آنجا احساس کردم مسئولیتم چقدر سنگین است.»
وضعیت درهمریخته منطقه را برایمان توصیف میکند:«جمعیت زیادی در مرز بود. همه هراسیده و نگران بودند. وقتی رسیدیم دیدیم مسئولان، ساختمانی را اجاره کرده بودند. تمام امکانات را در آنجا مستقر کردیم. مسئولی که در آنجا بود از من پرسید شما در خلخال داروخانه هم دارید. به محض اینکه جواب مثبت دادم ما را مامور کردند تا داروخانه را هم به این منطقه منتقل کنیم. خلاصه گروهی، مامور به انجام این کار شد و ما در تمام روزهایی که آنجا بودیم هم نسخهپیچ دارو شده بودیم، هم درمانگر و هم مراقب، اما از این خوشحالم که همه مردم خاطره خوبی از هلالاحمر ایران در ذهنشان ماندگار شد.»
هر سال عید با امدادگرانم
او هر سال عید را با امدادگران در جادهها میگذراند و معتقد است اگر داوطلبان و امدادگران باید در جادههای مواصلاتی، فضایی امن را برای مردم ایجاد کنند، روسا و مدیرانشان باید در اول این صف باشند:«یک سال دبیرکل وقت هلالاحمر مهمان ما بود، من هم شرط کردم اگر قرار است به خلخال بیایند باید سال تحویل را کنار بچههای ما سپری کنند. اتفاقا ایشان هم پذیرفتند و وقتی به خلخال رسیدند و کار امدادگران ما را از نزدیک دیدند، بسیار خرسند شدند و همین سفر، بهانهای شد برای اینکه بنای ساخت ساختمان جدید پایگاه امدادجادهای گردنه الماس گذاشته شود.»