روزنامه وطن امروز
1401/12/07
روح عرشی در کالبد انسانی
مجتبی کریمی: «صحیفه سجادیه» را بیهیچ تردیدی میتوان برترین شاهکار معنوی و روحانی جهان در موضوع مناجات با پروردگار نامید؛ اثری که بسیاری را در طول تاریخ، شیفته زیباییهای خیرهکننده خود کرده است. البته باید به این نکته توجه کرد که کلمات عرشی حضرت امام سجاد علیهالسلام، برخاسته از یک قلب عرشی و روح ملکوتی و صیقلیافته است. گذری اجمالی بر سیره امام سجاد بخوبی این عظمت روح را به تصویر میکشد. ایشان با وجود کثرت مشغله و عبادات طولانی، اگر میشنیدند مسلمانی بیمار شده است، به عیادتش میشتافتند و غم از چهرهاش میزدودند. ایشان بر بالین «محمد بن اسامه بن زید» که در حال احتضار بود حاضر شدند، بهرغم اینکه پدر او از مخالفانی بود که با امیرالمومنین حضرت علی علیهالسلام بیعت نکرد. در واقع، این اوصاف باعث نشد حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام به عیادتش نروند و در همان مجلس، دین او را که 15 هزار دینار (15 هزار مثقال طلا) بود، بر عهده نگیرند. ایشان اگر میشنیدند مسلمانی به عسرت و گرفتاری مبتلا شده است و در همان لحظه نمیتوانستند کمکی کنند، چنان میگریستند که همه متأثر میشدند و در پاسخ به سوالشان از علت گریه، میفرمودند: «آیا مصیبت و محنتی بزرگتر از اینکه مسلمانی گرفتار شود و انسان نتواند به او کمک کند، وجود دارد؟» ایشان اهل تلافی کردن نبودند و کرامتشان به دشمنترین فرد هم میرسید. وقتی «هشامبناسماعیل» که والی مدینه بود و حضرت را بسیار آزرد، به دست سلطان اموی عزل شد و ولید، حاکم جدید، برای او دستور قصاص صادر کرد، هشامبناسماعیل گفت: «از هیچکس به اندازه علی بن حسین علیهالسلام نمیترسم. او با من چه خواهد کرد؟» اما حضرت از کنار او گذشتند و رو برگرداندند و متعرضش نشدند و بنا به نقلی دیگر، به او فرمودند: «از اینکه گرفتار شدی، ناراحتم. پسر عمو! اگر حاجتی داری بگو». روزی کسی به تحریک دشمنان، به ایشان دشنام داد. ایشان از سر کرامت فرمودند: «آنچه از ما بر تو پوشیده مانده، بیشتر است». سپس ۱۰۰۰ درهم به او بخشیدند و آن مرد گفت: «شهادت میدهم تو از فرزندان پیامبرانی». فردی دیگر پیدرپی به حضرت توهین کرد ولی ایشان تغافل میفرمودند تا اینکه آن بیادب به حضرت گفت: «این حرفها را به تو میگویم». حضرت فرمودند: «من هم از تو چشم میپوشم». این روش امام با هاشمیان پررنگتر بود. روزی «حسن مثنی» به حضرت بیادبی کرده و دشنام داد و مجلس را ترک کرد. حضرت همچنان که آیه «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحبالمحسنین» را میخواندند، به در خانهاش رفتند و حسن که خیال کرد حضرت به تلافی آمده است، با خشم از خانه بیرون جست. امام زینالعابدین علیهالسلام فرمودند: «برادر جان! اگر آنچه گفتی (دشنام دادی) درست بود، خدا مرا بیامرزد و اگر تو خطا کردی، از تو درگذرد». در واقع، کرامت امام مخصوص طبقه خاصی نبود. حتی با بردهها هم چنین میکردند. ایشان در خطاب به بردگان، آنان را «بنُیَّ» صدا میزدند؛ یعنی با تعبیر محبتآمیز «پسرم» و «پسرکم». با کنیزی که پس از مادر، دایهاش بود، به احترام، همغذا نمیشدند. کنیزی دیگر ظرف را سهوا به سر حضرت زد و سر امام شکست اما ایشان وقتی دیدند کنیز ترسیده و ناراحت شده است، او را آزاد کردند. از این رو گفتهاند کمتر پیش میآمد عبد و بندهای تمام یک سال را در خانه حضرت بماند و آزاد نشود و وقتی آزاد میفرمودند، آنقدر به او میبخشیدند که به دیگران نیازی نداشته باشد. ایشان گاهی کنیزان را جمع میکردند و میفرمودند: «اگر دوست دارید با کسی ازدواج کنید، بگویید برایتان اقدام کنم». اگر یکی از آنها خطایی میکرد که باید برای عبرت دیگران مجازات میشد، به او یاد میدادند چگونه عذرخواهی کند که بتوانند او را ببخشند. این مهربانی امام با حیوانات هم دیده میشد به گونهای که بیش از 20 بار با شترشان از مدینه برای حج سفر میکنند و حتی یک بار هم افسار را بر پشت یا گردن حیوان نمیزنند و وقتی مرکبشان میمیرد، آن را دفن میکنند که جسمش طعمه درندگان نشود.