۲۰ چالش زیستمحیطی؛ بیمها و امیدها
شهروند- حال محیطزیست ایران خوب نیست. هامون، جازموریان و گاوخونی تسلیم خشکی شدهاند. رودخانه کارون بیشتر مواقع آبی به خود نمیبیند. هیرکانی، جنگلهای زاگرس و سراوان هم دردهایی به خود میبینند. خلیجفارس را آلودگیهای نفتی خفه میکند. از هورالعظیم، حله و شادگانِ روزگاران گذشته چیزی بهجا نمانده و زیستبومشان سالهاست به خطر افتاده است. درختان حرا زندگیشان را در خطر میبینند و یوزپلنگها هم هر روز شاهد کاهش جمعیتشان هستند، همه اینها یعنی محیطزیست ایران با بحرانهایی دست به گریبان است. در ادامه از 20بحران زیستمحیطی میخوانیم که طی سالهای گذشته مشکلاتشان بیشتر شده است.
«هامون»؛ دریاچهای میان ایران و افغانستان. روزگاری که نبض زندگی در «هامون» میزد پلیکان، باکلان، کبک، تیهو، عقاب، افعی، انواع ماهی و… سر سفره «هامون» مهمان بودند.
خرداد 99 بود که حال «هامون» بهتر شد. سیلاب «دشتمال» که از سمت افغانستان آمد، کمک کرد تا دریاچه جانی تازه کند. اگرچه سد بستن روی رودخانههای منتهی به «هامون»، غیبت تجهیزات و روشهای مدرن آبیاری، تامین آب شرب شهرهای پرجمعیت از دریاچه و دستکاری محیطزیست باعث شده از «هامون» تنی نحیف و بیجان به جا بماند. بحران بیآبی پایش را روی رگهای «هامون» گذاشته و باعث شده با هر بادی که میوزد، ریزگردهای تالاب در هوا پراکنده شوند. زندگی مردم حوالی هامون با وجود این ریزگردها از حالت طبیعی خارج شده است.
«گاوخونی»؛ تالابی با وسعت 47هزار هکتار که در جنوبشرق استان اصفهان و 20 کیلومتری شهر ورزنه قرار دارد. «گاوخونی» روزگاری نهچندان دور زیستگاه گونههای جانوری و پرندگان مهاجر بوده. سال گذشته با خشکی زایندهرود، «گاوخونی» تنها 2درصد رطوبت به خود دید، هرچند امسال با بارشها این رطوبت به 5درصد افزایش یافته است.
آخرین روزهای خوش «گاوخونی» به تیر94 برمیگردد؛ آب رودخانه زایندهرود ضمن عبور از بند شاخکنار به «گاوخونی» رسید و پس از 10سال تالاب جانی گرفت. «گاوخونی» 12سالی است حقابهای به خود نمیبیند. مدتهاست با تخصیص بیرویه آب به صنایع و کشاورزی، آب ورودی این تالاب به صفر رسیده و عملا این تالاب نابود شده است.
«جازموریان»؛ حال «جازموریان» تعریفی ندارد. تالابی که دچار خشکی شده و این روزها از آن تحتعنوان کانون گردوغبار جنوبشرق ایران نام میبرند. «جازموریان» در میان جنگ پدیده تغییر اقلیم و احداث سدهای متعدد از سر ناچاری تن به خشکی داد. بهواقع «جازموریان» فدای سد جیرفت و سد کارواندر شده است. سال گذشته بارندگیهای سیلآسای جنوب کرمان این تالاب را پرآب کرد و پس از مدتها این حوضه آبریز آبگیری شد. در دولت گذشته طرحهای مطالعاتی برای احیای تالاب در دستور کار قرار گرفت. اگرچه هزینههای زیادی هم شد، اما این طرحهای مطالعاتی در عمل هیچ تاثیری بر وضعیت این تالاب نداشتند.
تالاب «میانکاله» شورهزاری بیانتها که تا همین یکسال پیش زیستگاه پرندگان مهاجر بود و امروز به بیابان بیشتر شبیه است. این تالاب در سالهای اخیر تراژدیهای تلخی از جمله خشکسالی، آتشسوزیهای مکرر و تلفات پرندگان را تجربه کرده است.
تالاب «انزلی»؛ به دلیل موقعیت جغرافیایی با هیچیک از تالابهای دیگر ایران قابلمقایسه نیست. تالابی که زیستگاه لالههای مردابی، محل تخمریزی آبزیان و پناهگاه و مأمن پرندگان بومی و مهاجر است. تالاب انزلی از مدتها پیش از حال ناخوشش گفت، اما بینتیجه. تالابی که بیش از 100گونه پرنده، 50گونه ماهی، صدها گونه موجودات گیاهی و جانوری را در دل خود جای داده است. این تالاب در سالهای اخیر با مشکلاتی، از تخلیه فاضلاب و ضایعات خانگی و صنعتی گرفته تا افزایش سطح رسوبات، تغییر کاربری زمینها و تبدیل بخشی از اراضی حاشیه تالاب به زمینهای کشاورزی دست به گریبان است.
«میانکاله»؛ یکی از 9 ذخیرهگاه زیستکره و اولین تالاب ثبتشده ایران در کنوانسیون جهانی تالابها. این تالاب در تابستان کانون زادآوری اگرتها، حواصیل، پرستو و گلاریولها و در زمستان یکی از مکانهای مهم زیست پرندگان مهاجر است.
تالاب «میانکاله» شورهزاری بیانتها که تا همین یکسال پیش زیستگاه پرندگان مهاجر بود و امروز به بیابان بیشتر شبیه است. این تالاب در سالهای اخیر تراژدیهای تلخی از جمله خشکسالی، آتشسوزیهای مکرر و تلفات پرندگان را تجربه کرده است.
«هورالعظیم»؛ تالاب مرزی ایران و عراق با مساحتی افزونبر 120هزار هکتار جاخوش کرده در دشت آزادگان. پشتپرده خشکشدن «هورالعظیم»، جادهسازی شرکتهای نفتی و کاهش بارندگیها و خشکسالی را میتوان دید. حقابه «هور» در سال آبی که گذشت تامین نشد. درواقع ورودی رودخانه کرخه به «هورالعظیم» بسیار ناچیز است.
«حله»؛ نفسهای تالاب «حله» به شماره افتاده. «حله» محکوم به مرگ زودهنگام شده و 55میلیون مترمکعب آبی که سالانه باید از سد رئیسعلی دلواری وارد تالاب حله شود، تامین نمیشود. درواقع در 5 یا 6سال اخیر بهدلیل نبود حقابه تالاب و همینطور تحتتاثیر خشکسالیهای اخیر، وضعیت تالاب حله بهشدت بحرانی است. در شرایط فعلی 60درصد زیستگاه و محدوده تالابی از بین رفته، بسیاری از گونههای جانوری کاسته شده و پرندگان بومی و مهاجر در معرض آسیب قرار گرفتهاند.
آبان 98 رئیس سابق سازمان حفاظت محیطزیست خبر خوشی برای مردم آذربایجانغربی داشت؛ خبر احیای اکولوژیک دریاچه ارومیه تا سال1406. خبر خوشی که محقق نشد و امروز دریاچه با خشکی بیسابقهای دستوپنجه نرم میکند. تیر 1401 بود که خبرها از خشکشدن 95درصدی دریاچه گفتند.
تالاب «آلاگل»؛ گنجینه ارزشمند گلستان که نقش موثری در حفظ محیطزیست، اقتصاد مردم بومی و گردشگری منطقه دارد. تالابی که در بهمن 1401 بهطور کامل خشک شده و عاری از هرگونه آب و پرنده و آبزی است. با افزایش بیسابقه دما و تبخیر آب در تابستان سالجاری و جوابگو نبودن سطح بارندگیهای پاییزه و زمستانه در شهرستان و نقاط بالادستی، حجم آب موجود در این تالابها بهویژه آلاگل به یکپنجم کاهش یافته است.
تالاب «شادگان»؛ تالاب شادگان، حیاتش را در خطر میبیند. تالابی که قبل از این در فهرست میراث طبیعی یونسکو نامش را ثبت کرده بود. چند وقتی است حال شادگان خوب نیست. در حال حاضر تالاب با پسابها تغذیه میشود و این یعنی حادشدن وضعیت تالاب. تالاب مدتهاست حقابهای به خود نمیبیند. پساب کشاورزی، کارخانه فولاد و حفاری نفت که تالاب را تسلیم خشکی کردهاند هم هستند و این یعنی شروع پروژه احداث پتروشیمی و شلیک تیر خلاص به تالاب شادگان. در حالی که تالاب شادگان در فهرست قرمز تالابهای در معرض خطر نابودی و خروج از کنوانسیون تالابها قرار دارد که احداث صنایع در حریم محدوده تالاب شادگان به عنوان صنایع آببر در آیندهای نهچندان دور قطعا باعث فجایع زیستمحیطی جبرانناپذیری در منطقه خواهد شد.
دریاچه «ارومیه»؛ به انتظار مرگ نشسته. زمان به کام دریاچه نچرخیده و حالا باید برای وداع با شوردریا خود را آماده کرد. وداعی که هشدارهایش به سال 79 برمیگردد. مرداد 92 بود که به هشدارهای خشکشدن دریاچه، واکنشهایی نشان داده شد، آن هم با تشکیل کارگروه نجات دریاچه ارومیه. 6ماه زمان برد تا برنامه 10ساله احیای دریاچه نوشته شود. البته دو سال طول کشید تا خبرها از تثبیت وضعیت دریاچه و توقف روند کاهش تراز آب بگویند؛ یعنی به وقت شهریور 95. آبان 98 رئیس سابق سازمان حفاظت محیطزیست خبر خوشی برای مردم آذربایجانغربی داشت؛ خبر احیای اکولوژیک دریاچه ارومیه تا سال1406. خبر خوشی که محقق نشد و امروز دریاچه با خشکی بیسابقهای دستوپنجه نرم میکند. تیر 1401 بود که خبرها از خشکشدن 95درصدی دریاچه گفتند.
کارون؛ شاهرگ زندگی مردم خوزستان. در شرایط کنونی کارون وضع بحرانی را که سالهاست همه آن را فریاد میزنند، از سر گذرانده و به وضع فوقبحرانی رسیده است. خوزستانیها، نشاط و سرزندگی خود را با رودخانه کارون تنظیم میکنند. وضع این رودخانه و سرچشمههای آن هر سال وخیمتر و اورژانسیتر میشود. واقعیت امر این است که کارون به علت وجود سدهای متعدد و طرحهای انتقال آب به این وضع دچار شده است. اما با توجه به بارش کم باران و مصرف بیرویه و غلط آب کارون برای مقاصد مختلف، بیم آن میرود در آیندهای نزدیک بگوییم کارون بود.
درنهایت در تابستان سالهای 98 و 99 سد گتوند تا حداکثر تراز آبگیری شد و دو روستای تلخاب تاجدین و پرنوشته در مسجد سلیمان را که زمینهایشان تملک نشده بود، بدون اطلاع قبلی زیر آب رفتند و به خانهها و مزارع آنها آسیب وارد شد. خسارت اهالی این روستاها هم با وجود جلسات فرمانداری مسجدسلیمان هیچگاه جبران نشد.
خلیجفارس؛ دریای نیمهبسته، کمعمق و حاشیهای از اقیانوس هند. گرمی هوا، تبخیر بالا، شوری و املاح بسیار، نبود رودخانههای دائمی و عدمتغذیه مناسب آبشیرین با سرنوشت خلیجفارس انس گرفتهاند. اگرچه از آبشیرینکنها، ساخت جزایر مصنوعی و آلودگیهای نفتی تا فاضلابهای شهری و صنعتی هم بلای جان خلیجفارس شدهاند. خلیجفارسی که سالانه تردد بیش از 55هزار شناور نفتی، تجاری، ماهیگیری و نظامی را تاب میآورد. منطقهای که از سویی آلایندههای نفتی حیاتش را تهدید میکنند و از سوی دیگر انسان بلای جانش شده. جان خلیجفارس از آلایندههای نفتی و فاضلابهای شهری و صنعتی زخم برداشته است. عواقب این آلودگیها بر اکوسیستم ساحلی و دریایی قابل جبران نخواهد بود. در این میان یکی از مهمترین عوامل تهدیدکننده اکوسیستم خلیجفارس، آلودگیهای نفتی است.
سد چمشیر؛ 28سال پس از آغاز مطالعات، مرحله نخست سد و نیروگاه چمشیر آماده بهرهبرداری شد. سد چمشیر بالاخره توانست در ماهها و هفتههای منتهی به دی 1401 پیشرفت فیزیکیاش را به 94درصد برساند. اگرچه برخی کارشناسان و فعالان محیطزیست انتقادهایی را به طرح مطرح کردند. مجوز نهایی توسط سازمان محیطزیست صادر شد، اما فعالان محیطزیست به وجود گنبدهای نمکی در دریاچه این سد هشدار دادند.
سد گتوند؛ سال 68 جانمایی شد و کلنگ آن سال 73 روی گنبدهای نمکی گچساران زده شد. پیشرفت در پروژه سد گتوند ادامه داشت و همزمان نگرانیها از عوارض و عواقب آن بیشتر میشد، اما ساخت این سد و بحثهای مربوط به آن به موضوعی «محرمانه» تبدیل شد و امکان راه یافتن انتقادات به رسانهها با محدودیت مواجه بود. فاجعه سد گتوند به آوارگی ساکنان آن منطقه محدود نبود. مردم سایر نواحی خوزستان نگران این بودند که این سد باعث شوری آب شود، چون روی توده نمک احداث شده، اما معاون اجرایی سد اعلام کرد که کارون بهخودیخود شور هست. وزارت نیرو هم در توجیه ساخت گتوند از ابتکارعمل مهندسان ایرانی خبر داد که پتوی رسی ترتیب دادهاند تا به واسطه آن نمک با آب دریاچه سد تماسی نداشته باشد. هرچند سه روز بعد از آبگیری، پتوی رسی که قرار بود حائلی بین دریاچه با نمک باشد، فرو ریخت. هزینه ساخت پتوی رسی نزدیک به 600میلیارد تومان بود، اما این پتو تنها سه روز مقاومت کرد.
درنهایت در تابستان سالهای 98 و 99 سد گتوند تا حداکثر تراز آبگیری شد و دو روستای تلخاب تاجدین و پرنوشته در مسجد سلیمان را که زمینهایشان تملک نشده بود، بدون اطلاع قبلی زیر آب رفتند و به خانهها و مزارع آنها آسیب وارد شد. خسارت اهالی این روستاها هم با وجود جلسات فرمانداری مسجدسلیمان هیچگاه جبران نشد.
جنگلهای هیرکانی؛ یکی از مهمترین بومسازگانهای طبیعی کشور که براساس آمارهای رسمی مرکز تحقیقات جنگلها و مراتع کشور 42درصدش تخریب شده است. بیش از 15درصد جنگل به نفع تغییر کاربری کشاورزی و مسکونی، مسطح شده است. جنگلی که از یکسو با آفت و بیماری دست به گریبان است و از سوی دیگر قاچاق چوب هم بلای جانش شده است. ناخوشی حال جنگلهای هیرکانی تا جایی است که کارشناسان معتقدند این جنگلها که از عصر دایناسورها باقی ماندهاند، بین 30 تا 70 سال زمان برای ادامه حیات دارند و طرحهای اقتصادی که فقط بر اهداف کوتاهمدت تمرکز دارند، جنگلهای هیرکانی را از پا درمیآورند.
جنگلهای زاگرس؛ 6میلیون هکتار را به خود اختصاص دادهاند. 2هزار و 372گونه گیاهی شناساییشده، 61گونه پستاندار، 27گونه ماهی و 167گونه پرنده و خزنده در جنگلهای زاگرس زیست میکنند. همچنین 180 گونه درختی و درختچهای، بیش از 25 گونه جنگلی و مرتعی، 70درصد عشایر و 50درصد واحد دامی کشور در منطقه زاگرس قرار دارند تا این اکوسیستم بهعنوان منطقهای استراتژیک در کشور مطرح باشد. جنگلهای زاگرس در سالهای اخیر به دلایلی مانند عدمزادآوری، خشکسالی و نفوذ ریزگردها دچار ضعف فیزیولوژیک شده و علاوه بر آن آتشسوزیهای ادامهدار در فصل گرما و آفات، خشکیدگی درختان بلوط را رقم زده است. حالا اكوسيستمي كه دهههاست از سوي معدنكاوان، كشاورزان، سدسازان، دامداران، گردشگران و شهرسازان مورد هجومي بیسابقه قرار گرفته و توان تجديد حياتش را به دليل عدمحفاظت و قرق بهموقع از دست داده، آسيبپذير شده است.
جنگل سراوان؛ از ﻗﺪﯾﻤﯽﺗﺮﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪﻫﺎی ﺟﻨﮕﻠﯽ ﮔﯿﻼن ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ دارا ﺑﻮدن ﮔﻮﻧﻪﻫﺎی ﻣﺘﻨﻮع ﮔﯿﺎﻫﯽ در ﮐﺸﻮر و ﺣﺘﯽ در ﺟﻬﺎن ﮐﻢﻧﻈﯿﺮ اﺳﺖ. محل دفن زباله سراوان از سال 62 ابتدا فقط به مدت سه ماه و بعد به صورت دائمی تبدیل به بزرگترین جایگاه دفن زباله شمال کشور شد.
زبالهدان عظیم سراوان باعث آلودگی رودخانهها، آلودگی منابع آبی که از رودخانهها تغذیه میکنند و آبهای زیرسطحی، انتشار بو، آلودگی محدوده اطراف خود، آلودگیهای ناشی از تماس و انتشار گاز متان در هوا شده است.
جنگلهای حرا در حالی از جادهسازی، صنعت نفت و سایت پرورش میگو و ماهی رنج میبرند که طبق ماده يك قانون حفاظت، احيا و مديريت تالابهای كشور مصوب ارديبهشت سال 1396 هرگونه بهرهبرداری و اقدامی كه منجر به تخريب و آلودگی غيرقابل جبران تالابها شود، ممنوع است.
جنگل حرا؛ جنگلی جاخوش کرده در سواحل جنوبی ایران. «حواصیل»، «لکلک»، «مرغ سقا»، «مرغابی» و «مرغ دریایی» به زیباییهایهای این جنگل میافزاید. هرچند خرچنگها، مار دریایی، شیلو، کلینگ و انواع مختلف قورباغهها هم جاخوش کردهاند در میانه ریشه درختان حرا.
جنگلهای حرا در حالی از جادهسازی، صنعت نفت و سایت پرورش میگو و ماهی رنج میبرند که طبق ماده يك قانون حفاظت، احيا و مديريت تالابهای كشور مصوب ارديبهشت سال 1396 هرگونه بهرهبرداری و اقدامی كه منجر به تخريب و آلودگی غيرقابل جبران تالابها شود، ممنوع است.
ساحل محمودآباد؛ 25 یا 26سالی است محل دپوی زباله شده است. کیک زباله «محمودآباد»، دردسری که سالهاست به این شهر وصله شده و مسئولان از نبود قطعه زمین مناسبی برای احداث سایت زباله برای رفع آن میگویند. قطعه زمینی که بیش از دو سال است به سرانجام نرسیده و با وجود بررسی مکانهای مختلف، همچنان بینتیجه باقیمانده تا طلسم دپوی زبالهها شکسته نشود.
آخرینبار مهر 99 بود که محیطزیست مازندران از آمادگی برای جانمایی زباله گفت. مشکلی که به امروز و دیروز برنمیگردد و چند دهه است در کنار سرگردانی چگونگی برخورد با آن، در صورت نیافتن راهحلی برای آن، تبدیل به بحرانی جدی در استان خواهد شد.
یوزپلنگ؛ گربهسانی ارزشمند، اما در خطر انقراض. امروزه یوزپلنگ آسیایی که تنها در ایران زیست میکند و از اینرو به آن یوزپلنگ ایرانی گفته میشود، شرایط خوبی ندارد و خطر انقراض، این حیوان را تهدید میکند. به اعتقاد کارشناسان باید دست جنباند و شیب انقراض را کم کرد، در غیر اینصورت این حیوان زیبا را برای همیشه از دست خواهیم داد.
تنها 12قلاده یوزپلنگ ایرانی در کشور باقیمانده که از میان آنها فقط سه قلاده، مادهاند. حال یوز ایرانی نهتنها بد که فاجعهبار و فوق بحرانی است تا جایی که بعد از شیر ایرانی و ببر مازندران به سمت انقراض میتازند.