روزنامه وطن امروز
1401/12/09
انقلاب بیبدیل
محمد سلحشور: فاصله واقعیت تا مجاز تحولات سیاسی ایران حالا از حد استانداردش عبور کرده است. این مسالهای است که در ماههای گذشته بارها باعث تعجب و سرخوردگی جریانهای ضدانقلاب نیز شد. واقعیت این است که تغییر نظم رسانهای دنیا و برجسته شدن شبکههای اجتماعی که در ظاهر امر نشاندهنده عمومی شدن رسانههاست، فضا را برای خطای محاسباتی بسیاری از تحلیلگران فراهم کرده است؛ خطای محاسباتیای که گاه آنقدر در دنیای هشتگها و فراخوانهای مجازی غرق میشود که واقعیات مقابل چشم خود را نمیبیند. ایران در 6 ماه گذشته روزهای سخت و دشواری را از سر گذراند؛ روزهایی که شبح براندازی بر سر عدهای سنگینی میکرد و آنها را به این باور رسانده بود که درخت تنومند انقلاب اسلامی با بادهای خزانی در آستانه خمیدن و نهایتا شکستن قرار گرفته است. با این حال آنچه کمتر به چشم میآمد سرمایه عظیم اجتماعی نظام جمهوری اسلامی و طیف گسترده حامیان و وفاداران انقلاب اسلامی بود، چنانکه راهپیمایی 22 بهمن نیز به یکی از ماندگارترین جلوههای حضور مردم تبدیل شد. سخن گفتن از چیستی و چرایی این وفاداری هرچند مسالهای مهم و حیاتی است اما فرصتی مجزا میطلبد. آنچه این ایام در آستانه آخرین روزهای سال 1401 میتوان بر زبان آورد، اقرار به این واقعیت است که حالا دیگر خوشبینترین ضدانقلابها هم که به خیال خود امید به براندازی نظام جمهوری اسلامی داشتند دیگر امید خود را از دست دادهاند. شبح موهوم سقوط بار دیگر به مصاف واقعیت رفت و شکستخورده بازگشت اما این شکست میتواند حامل چه پیامهایی باشد؟ یافتن پاسخ این سوال میتواند چراغ راهنمای هر ناظری برای فهم واقعیتهای سیاسی و تاریخی ایران اسلامی باشد. رهبر حکیم انقلاب در دیدار اخیرشان با اعضای مجلس خبرگان رهبری با گریز زدن به یکی از وقایع تاریخ معاصر، درباره باور موهوم سقوط ایران فرمودند: «یکی از چیزها مساله امیدآفرینی است، سیاستهای دشمن یأسآفرینی است. هر وقت یک بار به یک مناسبتی، مال امروز هم نیست، سال ۶۹ - در اردیبهشت ۶۹ هنوز یک سال از رحلت امام نگذشته بود- یک گروهی حالا اسم نمیآورم یک نامه درواقع سرگشادهای نوشتند به یکی از مسؤولان و همهاش همینطور یأسآفرینی، از جمله تعبیراتی که در آن نامه بود که من اینجا یادداشت کردم این است که میگویند «ملک و ملت به لبه وحشتناک ویرانی و نابودی رسیده است»! سال ۶۹ این آقایان به این نتیجه رسیده بودند که کشور به لبه ویرانی و نابودی رسیده؛ حالا دائما از این حرفها هست. حالا آن کسانی که خودشان، شخصیتشان، هویتشان در معرض نابودی و ویرانی است، آنها به هر کس نگاه میکنند اینجوری میبینند. برعکس کسانی که ذهنشان، دلشان پر از امید است همه چیز را امیدبخش میبینند». اشاره رهبر انقلاب به نامه برخی چهرههای فعال در نهضت آزادی و جبهه ملی را میتوان شاهد مثالی از داستان قدیمی در هشدار برای سقوط دانست؛ هشداری که البته در عمده موارد ماهیتی باجگیرانه داشته است به گونهای که افرادی با دادن این هشدار در نهایت خود را منجی شرایط معرفی کرده و تقاضا دارند با تفویض قدرت به آنها جلوی سقوط ایران گرفته شود، چنانکه در ماههای اخیر نیز ورشکستگان سیاسی که نقشی انکارناپذیر در شکلگیری بسیاری از بحرانهای معاصر داشتند تمام توان خود را گذاشتند تا با معرفی خود به عنوان منجی شرایط موجود، بار دیگر برای بازگشت به قدرت خیز بردارند. از سوی دیگر ضدانقلاب خارجنشین نیز اساسا موضوعیت یافتن خود را نیازمند زنده نگه داشتن و قریبالوقوع خواندن سقوط میداند. به بیان دیگر، اگر این توهم وجود نداشته باشد که نظام جمهوری اسلامی در آستانه شکست قرار گرفته است، مزدوران دولتهای غربی در خارج از کشور تبدیل به نیروهایی بلاموضوع میشوند. با تمام این اوصاف وقایع 6 ماه گذشته را از چند جهت دیگر میتوان عبرتآموز دانست. حوادث ماههای اخیر را میتوان برنامهریزیشدهترین توطئه خیابانی برای ناامنسازی ایران از سوی دشمنان دانست؛ مسالهای که رهبر انقلاب از آن به عنوان یک جنگ ترکیبی یاد کردند. با این حال در این فضا نیز همگان شاهد این بودند که بدیلهای طرح شده برای نظام جمهوری اسلامی چقدر دونپایه و خطرناک هستند. میدان دادن به مبتذلترین چهرههای اپوزیسیون از یک سو و میدان دادن به گروههای تجزیهطلب از سوی دیگر، این واقعیت را عیان کرد که وزن براندازان چقدر است. این مساله بیش از همه برای فعالان سیاسی داخل کشور و گروههای معترضی که با ایران عناد ندارند واجد اهمیت است. آنها در ماههای گذشته با این واقعیت مواجه شدند که رویای عبور از جمهوری اسلامی چه سرانجام خطرناکی برای آنها و سرزمینشان خواهد داشت. از سویی حماسه 22 بهمن 1401 و حضور معنادار مردم در یکی از مهمترین جشنهای انقلاب این واقعیت را برای دشمنان نمایان کرد که پایگاه مردمی قوی جمهوری اسلامی هیچ امکانی برای تحقق رویای براندازی آنها نمیگذارد.