کمرنگ‌ شدن ارزش‌های اخلاقی، چرا‌؟‌

آرمان امروز- حميد رضا خالدي: يکي از مهمترين اهداف مديران سازمان‌ها و در مقايس بزرگ‌تر دولت‌ها، دست‌يابي به کمال و تعالي جامعه برمبناي اخلاق و ارزش‌هاست.
در اين شرايط، اصول و ارزش‌هاي اخلاقي از ملزومات و ضرررت‌هاي زيستن در جامعه بشري به‌حساب مي‌آيد و درواقع اخلاق مسالة پيش‌پا افتاده‌اي نيست که فردي تمايل به رعايت آن داشته باشد و فردي ديگر نه. 
تمام رفتارهاي‌ آدمي درگير مسائل اخلاقي است، به همين دليل رفتارهاي ناهنجار اجتماعي آثار سوء به‌همراه دارد و باعث مي‌شود گاهاً خسارت‌هاي جبران‌ناپذيري به جامعه‌ وارد نمايد. شايد مرزهاي اخلاقي در فرهنگ‌هاي متفاوت باشد؛ اما با اين حساب، اکثر موارد اخلاقي و پايه و اساس ارزش‌هاي اخلاقي در تمام دنيا يکسان است.
اخلاق را مي‌توان در دو بعد فردي و اجتماعي (ساختاري) نگريست، و با اين حال در کشور ما و به اعتقاد برخي کارشناسان، طي سال‌هاي اخير فضاي جامعه به سمت و سويي رفته که زمينه براي کمرنگ شدن ارزش‌هاي اجتماعي افزايش پيدا کرده است. به‌طور مثال، اگر شهروندان با صداقت، عدالت، احسان، تواضع و شفقت بيشتري نسبت به‌هم زندگي کنند، اين نوع زندگي اخلاقي بر کاهش آسيب‌هاي اجتماعي کشور موثر خواهد بود.


مراوده‌هاي مردم، چک‌هاي برگشتي، آمار نزاع و انباشت پرونده‌هاي قضائي، افزايش ميل به بزه که بيشتر بُعد اقتصادي دارد، طلاق و ده‌ها مساله ديگر زماني‌که آمار آن به‌شکلي تساعدي افزايش پيدا کند، نشان از افول اخلاق اجتماعي دارد و به باور کارشناسان رشد اين عوامل در کشور ما بيشتر ريشه‌هاي ساختاري دارد. تقي آزاد ارمکي، از جمله همين جامعه شناسان است.
از منظر وي ارزش هاي اجتماعي عبارت از منش ها و رفتارهايي را شامل مي‌شود که در تعاملات اجتماعي به منصه ظهور مي‌رسد و نمايي از فرهنگ و اخلاق را در جامعه به نمايش  مي‌گذارد.
ويژگي خاصي که مانع از بروز اختلال در روند شاخصه هاي اجتماعي هر جامعه اي مي شود و در عوض رشد و تعالي يک جامعه آرماني را به ارمغان مي‌آورد. اما اينکه چرا ارزش‌هاي اجتماعي در جامعه ما روندي نزولي به خود گرفته و چه عواملي در اين زمينه دخيل است، محورهايي است که در مورد آن با اين جامعه شناس برجسته به گفت‌و‌گو نشسته‌ايم.   
  به اعتقاد برخي از کارشناسان طي سالهاي اخير شاهد روند نزولي ارزشهاي اخلاقي در جامعه هستيم. آيا شما نيز با اين موضوع موافق هستيد، و اينکه از ديد شما ريشه اين تنزل يا ديدگاه نسبت به آن در کجاست؟
اين موضوع يک امر بديهي است، يعني نه تنها شاهد نزول ارزش هاي اخلاقي هستيم، حتي کم کم داريم به سمت انحطاط برخي از ارزش‌ها حرکت مي‌کنيم.اما اينکه ريشه آن از کجا نشات مي‌گيرد، به اعتقاد من تنها يک پاسخ دارد؛ عملکرد برخي از مديران و مقامات؛ جامعه ايراني را برپايه سياست بنا کرده‌اند. جامعه‌اي که براي مديران ارشد آن اساسا زيست فرهنگي موضوعيتي ندارد.
   ولي برخلاف شما برخي معتقدند که اقتصاد ريشه انحطاط ارزش هاي اخلاقي است! اينگونه نيست؟
اقتصاد و دغدغه‌هاي اقتصادي و تورم از کجا نشات مي‌گيرد؟ جز از عملکرد مسئولان مرتبط؟ در واقع، از آنجا ‌که سياست در عرصه اقتصادي گره‌گشا نيست و نمي‌تواند تورم و فشارهاي اقتصادي را کاهش دهد، باعث شده تا شاهد اقتصادي لجام گسيخته باشيم که فرهنگ ما را نيز تحت الشعاع قرار داده است. نتيجه آن هم به دليل همين فشارهاي اقتصادي ارزش هاي اخلاقي نيز به شدت تنزل پيدا مي‌کند. دستاورد چنين فرهنگي نيز مواردي چون عصبانيت و افسردگي در بين خانواده‌ها، افزايش آمار خودکشي و «ديگر‌زني» در جامعه است.
جامعه‌اي که در آن کمتر کسي لبخند مي‌زند يا کمتر فرزندي به پدر و مادر سالخورده‌اش احترام مي‌گذارد يا صله رحم به بهانه دغدغه‌ها و مشغله‌هاي اقتصادي فرزندان، روبه فراموشي است، يا حتي پدر و مادران کمتر حواس‌شان به فرزندانشان است، آيا مي‌تواند جامعه‌اي اخلاق‌مدار باشد؟‌  
زماني‌که اعتقادات برخي از مسئولان به ارزش‌هاي اخلاقي ضعيف مي‌شود، اين ارزش‌ها نزد بقيه نهادهاي مديريتي و قدرت نيز کم ارزش خواهد شد و در نهايت آنان نمي‌توانند مدافع ارزش‌ها باشند. درست مثل اينکه وقتي‌که معلمي ضعيف باشد، نمي‌تواند مدافع حقوق دانش آموزان باشد يا زماني‌که سينماگران‌، خالي از ارزش‌هاي اخلاقي و فکري باشند، قادر نيستند، مدافع فرهنگ باشند. در مورد موارد غيراخلاقي و ضد تربيتي جامعه نيز وضعيت به همين منوال است.
يعني زماني‌که مديران ارشد ما اعتقادي به ارزش‌هاي اخلاقي، حفظ و صيانت آن ندارند، طبيعي است که در لايه‌هاي پايين‌تر جامعه نيز اين ارزش ها ضيف و نحيف مي‌شود و کم کم جامعه رو به انحطاط مي‌رود. يعني درست همان چيزي که در جامعه ما در حال رخ دادن است.
 
   پس نقش خانواده در اين ميان چه مي شود؟ مگر نه اينکه بخشي از ارزش هاي اخلاقي در خانواده ها شکل مي گيرد؟
اين مساله به انطباق پذيري و فرهنگ پذيري خانواده ها بر مي گردد. مثلا قبلا مادران در خانه مي ماندند و بر روي تربيت فرزندان به دقت نظارت داشتند. پدران نيز فقط يک جا کار مي کردند و زمان بيشتري را براي اينکه در کنار فرزندان و خانواده خود سپري مي کردند.
در چنين شرايطي مسلم است که ارزش هاي اخلاقي نسبت به خانواده هاي کنوني که پدر و مادر هر دو شبانه روز کار مي کنند و در خارج از خانه هستند و اصلا متوجه رشد فرزندانشان نمي شوند، به هيچ عنوان قابل مقايسه نيست! طبيعتا از چنين خانواده هايي نمي توان انتظار داشت تا براي حفظ ارزش هاي اخلاقي تلاشي کنند.
   يعني در دوره هاي حاکميت هاي  پيشين نيز ارزش هاي اخلاقي تا اين حد سقوط مي کرد؟
نه.
   پس اگر حاکمان و مسئولان، مسئول کم رنگ شدن ارزش هاي اخلاقي هستند پس چرا در دوره هاي قبل حاکميتي، شاهد چنين سير نزولي در عرصه ارزش هاي اخلاقي نبوديم؟    
چون دغدغه حاکمان در حکومت هاي پيشين، سياست و تماميت خواهي بود نه فرهنگ.
   يعني دولتمردان ما از ديد دغدغه هاي فرهنگي که داشته و دارند  باعث کم اثر شدن ارزش هاي اخلاقي مي شوند؟
واقعيت اين است که سياست در کشور ما تمام مسايل اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي را تحت تاثير قرار داده است. به بياني حضور نهاد دولت باعث شده است تا حوزه فرهنگ و ارزش هاي اخلاقي نيز به شدت متزلزل و به هم ريخته شود.
  من درست متوجه نشدم؛ شما مي گوييد دولتمردان ما به خاطر دغدغه هاي فرهنگي اشان باعث کم رنگ شدن ارزش هاي اخلاقي شده اند. اين در حالي است که حداقل در ظاهر فرهنگ و ارزش هاي ديني دو بال يک پرنده هستند و علي القاعده نبايد در مقابل هم باشند!
ببنيد ماجرا از جايي شروع مي شود که دولتمردان ما مي خواهند ديدگاه ايدئولوژيکي خود را در همه عرصه‌ها اعمال کنند. مثلا به دنبال ديني کردن علم يا سياست هستند. براي همين هم است که اکثر وزرا و مديران ارشد کشور بيشتر از آنکه در حوزه تخصصي خودشان کارشناس باشند، در حوزه علوم ديني تبحر دارند. در حاليکه درست است که دين مي تواند نقش موثري در زندگي انسان داشته باشد اما، ديدگاه هاي ايئولوژيکي ديني نبايد تماما در ارزش هاي اخلاقي اعمال شود!
    در بين صحبت هايتان اشاره اي داشتيد به انحطاط جامعه از منظر ارزش هاي اخلاقي. واقعا به اين گفته اعتقاد داريد يا...؟
صدرصد به آن ايمان دارم. در واقع، الان هم ما در همان عصر حرکت به سمت انحطاط ارزش هاي اخلاقي هستيم. ديگر مردم حوصله ندارند، به هم بي اعتماد هستند. آرمان خواهي و روش هاي انساني کنار رفته است. در جامعه اي زندگي مي کنيم کمتر مسئولي، خودش را پاسخگو مي داند. مثلا اين‌ همه تورم و افزايش قيمت در کشور داريم اما بعضي از مسئولان نه تنها اصلا به روي خودشان هم نمي آورند که حتي اصلا خودشان را ملزم به پاسخگويي نيز نمي دانند. اينها همه از جمله نشانه هايي است که وقتي دولتمردان به ارزش هاي اجتماعي بي تفاوت شوند، جامعه نيز رو به انحاط در حوزه ارزش هاي اجتماعي مي رود.
    پس نقش «فرديت» انسان در اين کمرنگ شدن ارزش هاي اخلاقي چه مي شود؟
«فرد» هم جزيي از همان ارزش هاي اجتماعي است. اما انحطاط فرهنگي باعث شده تا منفعت گرايي فردي بر منفعت گرايي جمعي ارجحيت پيدا کند. به زبان ساده، ارزش هاي اجتماعي تحت تاثير فرديت هاي شهروندي قرار گرفته است. يعني چه مردم معمولي و چه مسئولان به دنبال تامين منافع خودشان هستند.
    فکر نمي کنيد نسل کنوني نسبت به نسل هاي قبلي بيشتر تحت تاثير انحطاط ارزش هاي اجتماعي قرار گرفته باشد؟
فرقي نمي کند. الان وضعيت به گونه اي شده که همه مردم – چه از نسل گذشته و با مرام ها باشند و چه از نسل جديد- به دنبال منفعت طلبي خودشان هستند. طبيعي است در چنين شرايطي نمي توان انتظار رشد افزايش ارزش هاي اجتماعي را داشت.
      واصلاح اين رويه راه حلي هم  دارد؟
چرا نداشته باشد؟ ابندا بايد مشکلات پيش رو در روند کاهش ارزش اجتماعي را بررسي و بعد آنها را تفکيک و دسته بندي کرد و در نهايت با استفاده از متخصصان، راهکارهايي را براي احياي دوباره ارزش هاي اجتماعي اجرايي کرد.
    اصلا درجهان، تاکنون چنين اصلاحاتي در حوزه ارزش هاي اجتماعي وجود دارد يا خير؟
بله. فراوان است. در تمام زمينه ها مانند رکودهاي اقتصادي در يونان و يا همه گيري کرونا و... کشورها با به کارگيري متخصصان خبره بر اين مشکلات فايق آمده اند. شما به کشور آلمان نگاه کنيد،اين کشور با ترسيم خط مشي مديريتي جديدي که در پيش گرفت مي رود تا دوباره به يکي از کشورهاي قدرتمند جهان بدل شود. همين رويه در مورد مسايل و مشکلات اجتماعي و فرهنگي نيز صادق است. يعني آنها با ترفندهاي علمي به راحتي از موانع و چالش هاي فرهنگي و اجتماعي گذر مي کنند.