کاشان ما کل جهان است...

آرمان امروز- رها معيري: امين الله رشيدي، خواننده سرشناس ايراني، تعصب خاصي به زادگاهش دارد و همواره از کاشان در کتاب هاي خود از جمله سفرنامه «از کاشان تا کاناري (جزاير قناري)» و گفت وگوهاي رسانه اي به نيکي  ياد مي کند. او اگرچه در تهران زندگي مي‌كند اما هنوز لذت قدم زدن در گوچه باغ‌هاي كاشان را با هيچ چيز عوض نمي‌كند. با اين استاد خوش ذوق درباره كاشان، آواز ايراني و راديو به عنوان خانه قديمي او هم‌كلام شديم.
 استاد رشيدي، من آثار و مصاحبههاي شما را ديده ام. گويا مثل زنده ياد «باستاني پاريزي» تعصب خاصي روي زادگاهتان کاشان داريد؟
همه درباره زادگاه شان تعصب دارند. اتفاقاً من درباره باستاني پاريزي به شوخي همين را مي گفتم که ايشان از هر کجا شروع کند و راجع به هر چه بخواهد بنويسد، در نهايت آن را به پاريز و کرمان ربط مي دهد. اما از شوخي گذشته من علاقه فراواني به زادگاهم دارم. کاشان دروازه تمدن جهان جهان است و آثار باستاني که در «تپه سيلک» مربوط به تمدن هفت هزار ساله پيدا شد گوياي اين امر است. البته اين يک افتخار براي تمام ايران است.
 من در سال گذشته در برنامه زنده تلويزيوني که در عالي قاپوي اصفهان برگزار مي شد به شوخي يک شعر گفتم: «اگر چه اصفهان نصف جهان است ولي کاشان ما کل جهان است».


هنوز من بعد از حدود نيم قرن زندگي در تهران زماني که به زادگاهم مي روم و در کوچه و خيابان هاي قديمي کاشان قدم مي زنم شاد مي شوم چون خاطرات کودکي ام تداعي مي شود. کاشان زادگاه بزرگاني چون «لسان الملک سپهر» و «اديب بيضايي ها» بوده که بيضايي ها از اجداد و منسوبين من محسوب مي شوند.
 با وجود اينکه در شهر کوچک کاشان کلاس هاي آموزش آواز وجود نداشت، چطور با موسيقي آشنا شديد؟
آوازخوان هاي شهر کاشان به واسطه طبيعت گرم کويري از صداي گرمي برخوردارند. در زمان کودکي من موسيقي در کاشان محدود بود و هيچ کلاسي موسيقي در آن شهر وجود نداشت. البته ما در دبيرستان معلم موسيقي داشتيم و تئوري موسيقي را به دانش آموزان ياد مي داديم اما کافي نبود.
 بايد به اين نکته اشاره كنم که البته موسيقي اصيل ايراني همان موسيقي مذهبي است. پس از اينکه ايرانيان مسلمان شدند بعدها موسيقي ما از خانقاه ها و مرثيه خوان هاي مذهبي گرفته شد و موسيقي اصيل و کلاسيک ما ريشه در مذهب دارد. پس ما نيز در کودکي با اين مرثيه ها و نوحه سرايي ها آشنا شديم.
 بعد از اينکه راديو به خانه هاي مردم آمد تنها 2 نفر در شهر کاشان راديو داشتند. ساختمان شهرداري کاشان در خيابان22  بهمن فعلي يک بلند گويي را به بيرون نصب کرده بود و برنامه هاي راديو را از ساعت 6 تا 8 عصر براي مردم پخش مي کرد. من هر کجا که بودم در ساعت 6 خودم را به کنار بلندگو مي رساندم و در خيابان مي نشستم و برنامه هاي راديو را گوش مي دادم. به واسطه همين راديو خيلي ها نيز مانند من با موسيقي کلاسيک و اصيل ايراني آشنا شدند.
 بعد براي ادامه کار هنري به تهران آمديد و به راديو رفتيد؟
بله . زماني که ديدم که ذوق من در موسيقي بيشتر از هنرهاي ديگر است به تهران آمدم. در روزنامه اطلاعات ديدم که هنرستان موسيقي تهران هنرجوي شبانه در رشته ساز و آواز مي پذيرد. ساختمان هنرستان موسيقي در مکان فعلي تالار رودکي واقع شده بود.
من به هنرستان موسيقي رفتم و ساز و نت خواني را نزد استاد «موسي خان معروفي» و آواز را در خدمت دکتر «مهدي فروغي» آموزش ديدم. من در اين کلاس هاي رايگان و شبانه ثبت نام کردم و دوسال ادامه دادم تا اينکه زنده ياد موسي خان معروفي در کلاس آواز صداي من را شنيدند و يکي از تصانيف خود را به نام «رنج جدايي» به من دادند و در سال 1327 من را به ارکسترهاي راديو تهران که توسط آقاي «علي محمد خادمي زاد» رهبري مي شد، معرفي کردند. اين شد راه زندگي من از کوچه و باغ هاي کاشان تا راديو ايران.
 استاد از هنر موسيقي زادگاهتان خبر داريد؟
در شهر کاشان استعدادهاي موسيقي زيادي داريم که صداي گرم و دلنشيني دارند و با من در تماس هستند. اينها افراد جوان و جوياي نام هستند و بايد پرورش و تشويق شوند. جوان‌ها فکر نکنند که با يک سال خواندن معروف مي‌شوند. نمي‌شود يک شبه ره صدساله را رفت. موسيقي دريايي است بي‌انتها، به نظرم جوانان بايد با تلاش و تمرين فراوان پيش بروند.  تنها در اين صورت مي‌توانند موفق شوند.
 
كودكي استاد از زبان خودش
من متولد 4 ارديبهشت 1319 در شهر کاشان هستم. مادرم، دختر «پرتو اديب بيضايي» اهل شعر و ادب بود. او اعتقاد داشت فرزندانش حتماً بايد حرفه هاي مختلفي را تجربه کنند و هنري داشته باشند تا اگر در آينده شغل اداري يا دولتي و به اصطلاح پشت ميز نشيني به دست نياوردند، بتوانند گليم خود را از آب بيرون بکشند. از اين رو در تابستان ها و در تعطيلات مدارس ما را سر شغل‌هاي مختلف فرستاد؛ در تعطيلات تابستاني کلاس دوم دبستان در دکان حلوايي مشغول به کار شدم. آن زمان کسبه حلوا فروش بازار اين شعر را در ميان خود مي خواندند: «هيچ کس بر پيش خود، چيزي نشد/ هيچ آهن، خنجر تيزي نشد/ هيچ حلوايي نشد استاد کار/ تا که شاگرد شکر ريزي نشد.» تابستان ديگر در نجاري و تابستان سال بعد به مغازه نقاشي قالي رفتم. در ميان اين کارها چون نقاشي با ذوق من سازگار بود اين هنر را ادامه دادم. . استاد اول من «محمد دبير الصنايع» بود که چند دار قالي داشت و نقاش خوبي هم بود. دبير الصنايع لقبي بود که به واسطه بافتن قالي هاي نفيس براي اتاق هاي کاخ سعد آباد به وي داده شده بود. محمد دبير الصنايع هم نقاش بود و هم به خوبي تار مي نواخت و من مقدمات موسيقي را نزد او فرار گرفتم. البته ناگفته نماند که نقاشي را ادامه دادم و خيلي زود به مرحله طراحي هم رسيدم. چند نمونه از کارهاي من در کتاب سوم من «ايران در رهگذر زمان» ديده مي شود. و بعد هم پيش استاد «حسن خان کاشاني» کار نقاشي را ادامه دادم. تا اينکه به تهران آمدم و به هنرستان موسيقي رفتم.