سرقت مسلحانه پس از یک شوخی عجیب
سیما فراهانی _ شهروندآنلاین| آخر بهمنماه بود که پسر جوانی به پلیس آگاهی پایتخت مراجعه کرد و از سرقتی عجیب خبر داد. او در اینباره به ماموران پلیس گفت: «من و دوستم به نام احمد در خانهای در مرکز تهران زندگی میکنیم. یک شب با دوستانم قرار بود خانه ما جمع شویم. یکی از دوستانم، چند مجسمه برنز خوشگل با خودش به خانه ما آورد. مجسمهها خیلی زیبا و شیک بودند، ولی گران نبودند و فقط زیبایی داشتند. او برای زیبایی این مجسمهها را خریده و آنها را در خانه ما گذاشته بود. آن شب یکی دیگر از دوستانم هم به خانه ما آمد. این دوستم به نام باربد، عاشق عتیقه و زیرخاکی است. او همیشه به ما میگفت که به دنبال عتیقه برویم. هر بار هم ما به او میگفتیم که این کار فایدهای ندارد. آن شب با دوستانم گفتیم باربد را سرکار بگذاریم و با او شوخی کنیم. تصور نمیکردیم این شوخی پایان بدی داشته باشد. وقتی باربد به خانه ما آمد، گفتیم این مجسمهها عتیقه است و از طریق حفاری غیرمجاز آنها را بهدست آوردیم. قدمت هزار ساله دارند و به دنبال مشتری خوب برای آنها میگردیم، چون قیمت بسیار بالایی دارند. ما این حرف را زدیم و باربد هم باور کرد. تمام شب چشمش به مجسمهها بود. خلاصه آن شب گذشت.»
سرقت مجسمههای قلابی با شوکرشاکی در ادامه صحبتهایش از سرقت مسلحانه مشکوکی خبر داد و در روایت این دزدی به پلیس گفت: «چند شب بعد وقتی با دوستم در خانه خواب بودیم، نزدیک صبح صدایی شنیدیم. از خواب بیدار شدیم و دیدیم چهار مرد از حیاط خودشان را به داخل خانه انداختند و با نقاب وارد خانهمان شدند. آنها بیسیم و شوکر داشتند. دست و پای ما را بستند و به شدت کتکمان زدند و تهدید کردند که مامور هستیم و گزارش شده که در خانهتان عتیقه نگهداری میکنید. آنها خانه را گشتند و سراغ مجسمهها رفتند. مجسمههای قلابی را با خودشان برداشتند و داخل کیسهای گذاشتند و رفتند. احتمال میدهیم باربد آنها را اجیر کرده باشد، چون تنها کسی که تصور میکرد این مجسمهها عتیقه و گرانقیمت است، باربد بود. وگرنه چرا باید چند نفر به خانه ما بیایند و مجسمههای قلابی را سرقت کنند.»
با اعلام این شکایت، تحقیقات در اینخصوص آغاز شد و ماموران پلیس به دستور محمد ولی بیرانوند، قاضی شعبه هفتم دادسرای ویژه سرقت، موضوع را در دستور کار خود قرار دادند. ماموران در تجسسهای ابتدایی سراغ همسایگان شاکی رفتند. یکی از آنها به ماموران پلیس گفت: «من همیشه صبح خیلی زود سرکار میروم. آن روز هم وقتی داشتم سرکار میرفتم، دیدم که چهار نفر مرد مشکوک میخواستند به خانه همسایه بروند. از آنها پرسیدم کجا میروید، گفتند پلیس هستند و به آنها گزارش دزدی شده، برای همین باید خانه همسایه را بگردند. من هم حرفشان را باور کردم، چون آنها بیسیم و شوکر داشتند.»
رویای ناکام پولدارشدندر ادامه تجسسها، ماموران پلیس سراغ دوست شاکی رفتند و دستگیرش کردند. او در ابتدا سعی در انکار جرم داشت و موضوع این سرقت را انکار کرد، ولی در ادامه وقتی همه شواهد علیه او بود، لب به اعتراف گشود و به این دزدی اقرار کرد. متهم در اینباره به ماموران پلیس گفت: «من عاشق عتیقهجات هستم و همیشه دوست داشتم کلکسیون عتیقهجات داشته باشم. وقتی شهرام موضوع عتیقهها را گفت وسوسه شدم مجسمهها را بدزدم. ظاهر آن مجسمهها نشان میداد خیلی قیمتی هستند، برای همین موضوع را با دو نفر از دوستانم در میان گذاشتم. آنها نیز قبول کردند با من همکاری کنند، دو نفر دیگر را هم معرفی کردند و چهار نفری سراغ دوستم رفتند تا مجسمهها را سرقت کنند.»
او در ادامه اقرارهایش گفت: «من تنها کاری که کردم این بود که از مجسمهها عکس گرفتم و جای نگهداری آنها را به دوستانم گفتم. دوستانم هم چهار نفری به بهانه اینکه مامور هستند به خانه شهرام رفتند و مجسمهها را سرقت کردند. تصور میکردم با این کار به ثروت زیادی دست پیدا میکنم. رویای این را داشتم که با مجسمههای چند هزارساله، زندگیام از اینرو به آنرو میشود، ولی اینطور نشد. تصورش را هم نمیکردم که این مجسمهها قلابی باشد و قربانی یک شوخی عجیب دوستانم شده باشم. الان هم از هیچکدام از دوستانم خبر ندارم. آنها بعد از سرقت دیگر سراغ من نیامدند. قرار بود آبها از آسیاب بیفتند تا سر فرصت بتوانیم برای فروش مجسمهها اقدام کنیم، ولی خیلی زود لو رفتم و دستگیر شدم. الان هم اصلا از دوستانم خبر ندارم.»
دزدی از اعضای گروهبا اعترافات این پسر، تحقیقات درخصوص شناسایی متهمان دیگر آغاز شد و دو نفر از آنها در عملیات پلیسی دستگیر شدند. آنها نیز تحت بازجویی قرار گرفتند و به جرم خود اقرار کردند. یکی از آنها به پلیس گفت: «وقتی سینا به ما گفت دست به این سرقت بزنیم، اول قبول نکردیم، ولی او کلی از مجسمهها تعریف کرد. میگفت قدمت چند هزار ساله دارند، حتی عکس مجسمهها را به من نشان داد، برای همین وسوسه شدیم و قبول کردیم دست به سرقت بزنیم. ما با دو نفر دیگر از دوستانمان هم صحبت کردیم. قرار شد چهار نفری برای سرقت برویم. وقتی سرقت را انجام دادیم، مجسمهها را به آن دو نفر از دوستانمان دادیم. آنها نیز سر ما را کلاه گذاشتند و مجسمهها را با خودشان بردند. تصور میکردیم قربانی یک کلاهبرداری شدهایم، ولی حالا که مشخص شده مجسمهها قلابی بوده است، فهمیدیم که بیجهت چنین نقشهای کشیدیم و گرفتار شدهایم. حالا این مجسمهها کجاست، خدا میداند.»
با اعترافات این دو نفر، در حال حاضر، تحقیقات برای شناسایی و دستگیر دو سارق دیگر این پرونده همچنان از سوی پلیس ادامه دارد.