دیپلماسی به سبک چینی
علی بیگدلی
تحلیلگر روابط بین الملل
چین در ریاض و تهران به دنبال چیست؟برای پاسخ به این پرسش باید گفت آنچه که بسیار اهمیت دارد و ماهیت این اقدام چین را نشان میدهد، این است که این کشور تا امروز به گونهای عمل کرده که موجودیتش با اقتصاد و تجارت تعریف میشد. اما حالا به نظر میرسد بعد از اینکه بازار ۶۵۰ میلیارد دلاری آمریکا را از دست داد، به این نتیجه رسیده است که تکیه بر تجارت نمیتواند به صورت تمام و کمال پاسخگوی نیازهای آنها باشد و به همین دلیل حالا سعی دارد آرام آرام وارد فضاهای سیاسی، امنیتی و نظامی شود. البته پیشتر هم چین سابقه چنین اقدامات و برنامههایی را داشته است. عملا چرخشی که در شمال آفریقا و خاورمیانه در قراردادهایی که با کشورهایی مثل مصر، اردن، عربستان و امارات و قطر انجام دادند، با الگوهایی مترقیتر از آنچه که با ایران داشت، پیش رفته است. اینها نشان میدهند که چین سعی دارد تبدیل به یک قدرت چندضلعی در دنیا شود و دیگر قصد ندارد خود را به حوزههای تجاری و اقتصادی محدود کند؛ بنابراین به نظر من چین در حال خروج از پوسته قدیمی و سنتی خودش است و حتی ارتباطش با روسیه را هم میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد. در ماجرای عربستان و ایران هم چینیها دو هدف را دنبال میکنند. یکی این است که آنها به خوبی میدانستند که یک شکافی میان بن سلمان و بایدن به وجود آمده است و بعد از اینکه کاخ سفید، ولیعهد عربستان را در ماجرای خاشقچی محکوم کرد، رابطه میان آنها دستخوش تحولاتی شد؛ بنابراین سعی دارند این خلاء را خودش پر کند. هدف دوم این است که چینیها با توجه به اینکه بزرگترین مصرف کننده انرژی در دنیا است، سعی دارند به نوعی یک ضمانت محکم و مطمئن برای آینده خود در این حوزه داشته باشند. آنها بیشترین تامین منابع خود را از خاورمیانه انجام میدهند. یعنی حدود ۱۷۰ میلیارد دلار در سال مبادله با عربستان دارد و این عدد کمی نیست. از طرف دیگر ۳۰ میلیارد دلار هم مبادله با ایران دارد. یعنی چینیها فقط با همین دو کشور حدود ۲۰۰ میلیارد مبادلات سالانه دارند؛ بنابراین به دنبال این است که جای پای خود را در خاورمیانه سفت و محکم کند. واقعیت این است که الان یک رقابت عمیقی میان شرق و غرب جغرافیا شکل گرفته است. اما مشخصا یک تقسیم بندی نامحسوسی وجود دارد. به همین دلیل است که نه چین تمایلی دارد مستقیم با آمریکا در تقابل نظامی و امنیتی قرار بگیرد و نه ایالات متحده چنین هدفی دارد. ضمن اینکه آمریکاییها با توجه به عدم حل و فصل ماجراهای تایوان و اوکراین اصلا تمایلی ندارند در خلیج فارس دچار چالش شوند. چینیها هم بیشتر به دنبال سرمایهگذاری هستند و به همین دلیل خیلی محتاطانه گام برمیدارند تا با آمریکا دچار مشکل نشوند. اما در این ماجرای اخیر جدا از اینکه هم برای ایران خوب بود هم برای عربستان، موضوع مهم این است که چین قهرمان ماجرا شده و این پیام را دارد که یک قدرت جدید نظامی امنیتی و سیاسی در حال ظهور است. اما همانطور که گفتم، درست است که در حوزه تقسیم منافع ممکن است به ضرر آمریکا باشد، اما منجر به درگیری میان واشنگتن و پکن نخواهد شد. زیرا واقعیت این است که چینیها هم به خوبی میدانند که عملا خلیج فارس به طور سنتی روی شانههای ایالات متحده و اروپا رشد کرده است و وقتی بررسی کنید میبینید تمام ساختارهای نظامی و سیاسی در این منطقه با الگوهای آمریکایی-اروپایی شکل گرفته است؛ بنابراین اصلا این کشورها توان و جرات جدا شدن از ایلات متحده را ندارند؛ لذا چین هنوز خیلی راه دارد تا بتواند از نظر تکنولوژی مثل غرب شود، ولی به هرحال اقدامات اخیر آنها نوعی مانور قدرت بود که انجام شد و تاثیرگذار هم بود.