پایان «زیستن»

درباره درگذشت  کی ومرث پوراحمد
همین قدر سهمگین و باورنکردنی؛  وحشتناک و تکان‌دهنده؛ از سر افسردگی و ناامیدی، بی‌آیندگی و بیهودگی
    
پریشب تماس گرفت و گفت «فیلم «زیستن» را دیدی؟ فیلم جدید انگلیسی....» 
گفتم آره، اتفاقا همین دیشب دیدم.


گفت: «اینو که کوروساوا ساخته بود. از این هم بهتر بود. چرا دوباره؟»
گفتم من هم «زیستن» کوروساوا را خیلی دوست دارم اما از این فیلم هم بدم نیامد. 
فردا «زیستن» کوروساوا را نمی‌دانم برای چندمین بار، اما پس از سال‌ها، باز تماشا کردم و دیدم که نه، این فیلم جدید انگلیسی فیلم بدی نیست. چیزهایی هم یادداشت کردم. دیشب می‌خواستم به کیومرث زنگ بزنم و درباره این دو «زیستن» باهاش حرف بزنم. بپرسم تو «زیستن» کوروساوا را آخرین بار کی دیدی؟ بگویم این فیلم جدید انگلیسی به دلم نشست و در مواردی بهتر بود.
 حتما دلیلش را می‌پرسید و من دلایلم را می‌گفتم. شاید کلنجار می‌داشتیم و تشویقش می‌کردم فیلم کوروساوا را دوباره ببیند. خستگی غالب شد و با خودم گفتم فرداش زنگ می‌زنم تا به بهانه این فیلم درباره زندگی و مرگ حرف بزنیم، و درباره بحران میان‌سالی و چه بسا سالخوردگی. 
می‌خواستم برای چندمین بار به او بگویم دلم می‌خواهد یک شب بخوابم و صبح بیدار نشوم. نمی‌دانستم او شجاع‌تر بوده و خودش اقدام کرده و مثل من منتظر قضا و قدر نمانده است.
    
همین قدر سهمگین  و به شکل وحشتناکی شجاعانه از سر افسردگی حاصل از ناامیدی