شب قدر است و امشب هجر مولاست - دلم از عشق او پر شور و غوغاست

گروه اندیشه - وقتی فرق عدالت شکافت، دیوار آزادگی و جوانمردی فرو ریخت؛ ثلمه‌ای عظیم و فاجعه ‌ای جبران‌ناپذیر اتفاق افتاد. دستی پلید با فکری شیطانی، ماه را به دو نیم کرد؛ قرآن ناطق، پاره‌پاره بر زمین افتاد؛ هستیِ هستی نیست شد. خداوندا! این غم جانگداز را چگونه واگویه کنیم؟ در این محشر کبرایی که اشک صخره‌ها جاری است، رودها می‌خروشند و نام اولین مظلوم عالم را زمزمه می‌کنند. ستاره از شرم جنایتی که داغش بشریت را عزادار کرده، شرمگین است و دیگر سوسو نمی‌زند ... آری، امیرمؤمنان(ع) به ملکوت پر می‌کشد؛ جان را سبک می‌کند از نامردمی‌هایی که دیده است؛ می‌رود، آرام و سبکبار، رستگار، به سوی معبودی که یادش در کُنجِ تنهایی نخلستان، همه حجم نجوای شبانه او را در بر می‌گرفت. خدانگهدار ای فاتح خیبر و شیرخدا، ای عینیت عدالت، ای فریادگر برابری و برادری. دیگر کوچه‌های کوفه، صدای خوش گام‌های شبانه تو را نمی‌شنوند و یتیمان، امیدشان به دق‌الباب تو، به ناامیدی بدل می‌شود؛ ای انسان کامل، داغت برای همیشه بر سینه بشریت خواهد ماند. السلام علیک یا امیرالمؤمنین، یا علی بن ابی‌طالب(ع).
 
 
«غارات»؛ نسل‌کشی‌های معاویه برای تضعیف حکومت علوی بررسی یکی از ناشناخته‌ترین حوادث ماه‌های پایانی حیات امیرمؤمنان(ع) در گفت‌وگو با دکتر مهدی مجتهدی، استاد تاریخ اسلام   جواد نوائیان رودسری – حکومت عدالت‌خواهانه امیرمؤمنان(ع)، هرچند باعث امیدواری مستضعفان و طبقات محروم جامعه اسلامی شد، اما در مقابل گروه‌ها و افرادی که طی 25 سال قبل از آغاز خلافت امام(ع)، به پول‌های بادآورده و مناصب حکومتی ناشی از زد و بندهای سیاسی عادت کرده‌بودند، نمی‌توانستند چنین حکومت دادگستری را که برداشتی دقیق از دوران حاکمیت نبوی بر مدینه بود، برتابند. مخالفت‌ها با امام علی(ع) از همان نخستین ماه‌های آغاز خلافت شروع شد. معاویه و اُمویان که بر شام سیطره داشتند، حاضر به تمکین در برابر خلیفه منتخب مردم نشدند و طلحه و زبیر نیز، مدتی بعد به بهانه حج، از مدینه خارج شدند و عَلَم طغیان برافراشتند. امیرمؤمنان(ع) در برابر این خروج آشکار، صبر پیشه کرد و کوشید تا حد ممکن از تنش و درگیری خودداری کند؛ اما با غلبه اصحاب جمل بر بصره و قتل و غارتی که در این هجمه رخ داد، امام(ع) به شکلی محکم و قاطع در برابر اصحاب جمل ایستاد و در نبردی سخت، آنان را شکست داد. با این حال، مرگ طلحه و زبیر و به حاشیه رانده شدن برخی دیگر از سران جمل، باعث نشد که اُمویان به سرکردگی معاویه، در برابر نظام علوی تمکین کنند. ماحصل چنین رویکردی، برپایی جنگ طولانی و فرسایشی صفین بود؛ نبردی که اگر با ساده‌لوحی و خیانت برخی از سپاهیان امیرمؤمنان(ع) و تزویر شیطانی عمرو بن عاص، در ماجرای بر نیزه زدن قرآن‌ها متوقف نمی‌شد، دومین و مهم ترین مانع توسعه و اقتدار کامل حکومت علوی را از سر راه بر می‌داشت؛ اما افسوس که چنین نشد و جاهلان کوفی، فرمان تعیین تکلیف جنگ را به دست بی‌کفایت ابوموسی اشعری سپردند و افتضاح ماجرای حکمیت، نبردی دوباره برای پایان دادن به فتنه امویان را، برای امیرمؤمنان(ع) اجتناب ناپذیر کرد. درست در همین زمان بود که فتنه خوارج به راه افتاد؛ خشکه‌مقدسانِ بی‌منطقی که رسوایی‌های بسیار به بار آوردند؛ خون مسلمانان را مباح کردند و در ماجرای غم‌انگیز «ابن خبّاب»، شکم زنی باردار را دریدند و جنین او را بر نیزه زدند! این شرایط بغرنج، البته به سود جریان اُموی بود و باعث می‌شد که امام علی(ع) نتواند سپاه خود را به سوی شام حرکت و فتنه معاویه را پایان دهد. با این حال، فرصتی که اُمویان به دنبال سوءاستفاده از آن بودند، با شکست سنگین خوارج در ماه صفر سال 38ق، در منطقه نهروان، از بین رفت و به این ترتیب، مجدد مسئله نبرد با معاویه و اُمویانِ مستقر در شام، در دستور کار امیرمؤمنان(ع) قرار گرفت. شیوع فتنه نافرمانی اما پایان دادن به فتنه معاویه، چنان که ممکن است برای مخاطب امروز به نظر برسد، ساده نبود؛ هر چند فتنه خوارج با پایمردی لشکریان امیرمؤمنان(ع) خاتمه یافت، اما فتنه‌ای شاید سهمگین‌تر از خوارج، در میان انبوه خلقِ کوفی که هسته اصلی سپاه علوی را تشکیل می‌دادند، بروز کرد. این فتنه، ریشه در دو علت متفاوت داشت؛ نخست کنار نیامدن سران قبایل مستقر در کوفه - افرادی مانند اشعث بن قیس کِندی که سودای منصب و ثروت را در سایه‌سار همکاری و مساعدت با حکومت امیرمؤمنان(ع) می‌جستند و بعد از مدتی دریافتند که شیوه‌نامه حکومت علوی، آن‌چه را که به عنوان شرافت قبیله‌ای در میان آن ها مشهور است، به رسمیت نمی‌شناسد و اصولاً قائل به کمترین فاصله از مدار دادگستری و عدالت نیست - و دوم، خُلقیات جماعت کوفی که به دلیل مشارکت در جنگ‌های دوران خلفای پیشین در ایران و دیگر نقاط، سخت به کسب ثروت و منفعت از این طریق عادت کرده بودند و جهاد در راه خدا را، با اصولی که امام علی(ع)، بر اساس آموزه‌های الهی و دستورالعمل‌های پیامبرخدا(ص) ارائه می‌کرد، بر نمی‌تابیدند. رفتارهای معترضانه این دو گروه، در قالب بهانه‌جویی‌ها و ترک سپاه امام و خلیفه مسلمانان بروز و ظهور یافت. بعد از دعوت امام علی(ع) از کوفیان برای شرکت در نبردی دوباره با معاویه و پایان دادن به فتنه اُموی در شام، اشعث کِندی به امیرمؤمنان(ع) گفته‌بود: «شمشیرها و سرنیزه‌های ما [از کثرت جنگ] کُند شده‌است. ما را به شهر خودمان برگردان که با ساز و برگ جنگی بهتر آماده نبرد شویم.» اما طبق گزارش ابوحنیفه دینوری در «اخبارالطوال»، هنگامی که سپاه کوفه به «نُخیله» (پادگان پایتخت خلافت اسلامی) رسید، تنها هزار نفر در آن باقی ماندند و بقیه، به شهر بازگشتند؛ موضوعی که امام علی(ع) را ناچار کرد به کوفه باز گردد.  آغاز غارات این فتنه، یعنی نافرمانی نسبت به امام(ع) و تزلزل کوفیان برای مشارکت در جهاد، از دید جاسوسان معاویه دور نماند؛ افرادی مانند عُمارة بن عُقبه که اخبار کوفه و عراق را نو به نو به شام می‌رساندند. معاویه می‌دانست که مدیریت امیرمؤمنان(ع) و شخصیت بی‌نظیر وی، به زودی بر این فتنه نیز غلبه خواهدکرد و تجهیز سپاه برای نبرد با شامیان، دوباره به روزهای پرشور پیشین باز خواهد گشت. به همین دلیل، معاویه برای درگیر کردن مداوم امیرمؤمنان(ع) و گرفتن مجال تجهیز قشون از آن‌حضرت، دست به سازمان دهی سلسله حملات ایذایی گسترده‌ای زد که در تاریخ به «غارات» شهرت یافت. در این حملات که حالت جنگ و گریز داشت، شامیان مأموریت داشتند به مناطقی که ساکنان آن عمدتاً طرفدار امیرمؤمنان(ع) بودند حمله کنند و پس از قتل و غارت وحشیانه، از آن منطقه بگریزند. این حملات که در آن ها خون زنان و کودکان بسیاری نیز، بر زمین ریخته شد، زمینه ناامنی، ترس و پریشانی را در حوزه حکومت اسلامی به وجود آورد. این فراز از تاریخ زندگانی امام علی(ع) که مصادف با ماه‌های پایانی حیات ظاهری آن‌حضرت است، یکی از مغفول‌ترین جریان‌ها و رویدادهای دوران حکومت مولی‌الموحدین(ع) محسوب می‌شود که نسبت به فرازهای دیگر زندگانی آن‌حضرت، بسیار کمتر به آن توجه شده‌است؛ حال آن‌که اهمیت تاریخی این رویداد، اگر بیشتر از رویدادهایی مانند جمل، صفین و نهروان نباشد، کمتر از آن ها نیست. این یک نسل‌کشی است برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره، با دکتر مهدی مجتهدی، استادیار دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی و پژوهشگر تاریخ اسلام تماس می‌گیرم و از او درباره دوران غارات و تأثیر آن بر حوادث ماه‌های پایانی دوران حکومت علوی می‌پرسم. دکتر مجتهدی، پس از ذکر مقدمه‌ای درباره ادوار مختلف زندگانی امیرمؤمنان(ع) می‌گوید: «به نظر می‌رسد که اطلاعات ما درباره غارات، نسبت به فرازهای دیگر زندگانی امیرمؤمنان(ع) زیاد نباشد؛ با این‌که غارات در دوران پایانی عصر خلافت امام علی(ع) اتفاق افتاده و با واقعه غم‌انگیز شهادت آن‌حضرت همزمان است و باید با دقت بیشتری مورد توجه قرار گیرد.» این استاد دانشگاه درباره واژه غارات توضیح می‌دهد: «اصطلاح غارات از متن یکی از خطبه‌های امیرمؤمنان(ع) گرفته شده‌است. ایشان ضمن خطبه 27 نهج‌البلاغه، مشهور به خطبه جهاد و هنگام توبیخ و ملامت مردم کوفه به دلیل کاهلی در مقابله با متجاوزان، می‌فرمایند: فَتَواکَلْتُمْ وَ تَخاذَلْتُمْ حَتّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغاراتُ (آن‌قدر در امر جهاد کاهلی کردید و آن را به یکدیگر واگذاشتید که دشمن از هر سو به شما تاخت). ماجرای غارات برمی‌گردد به جنگ‌های نامنظمی که معاویه در مناطق مختلف قلمروی حاکمیت امام(ع) به راه می‌انداخت. هدف او هم ایجاد مانع بر سر اعزام لشکریان امام علی(ع) به شام بود. این جنگ‌های نامنظم، حتی گاهی به نزدیکی کوفه هم کشیده می‌شد و عمدتاً هم نیروهای اُموی به سراغ مناطق طرفدار امیرمؤمنان(ع) و شیعه‌نشین می‌رفتند و فجایع بسیاری را مرتکب می شدند. این حملات، برای حکومت علوی خسارت‌بار بود. بسیاری از شیعیان و طرفداران حکومت علوی به شهادت رسیدند. یکی از فرماندهان معاویه که نقشی جدی در این جنایات داشت، بُسر بن ابی‌ارطاة بود. اگر نام این فرد را در کتاب‌های تاریخی و دانشنامه‌ها جست‌وجو کنید، می‌بینید که با چه چهره خونریزی روبه‌رو هستیم. من معتقدم که در جریان غارات، ما با یک نسل‌کشی تمام‌عیار روبه‌رو هستیم؛ موضوعی که شاید تا کنون، کمتر کسی به آن توجه کرده‌است.» بسر بن ابی‌ارطاة که دکتر مجتهدی در سخنانش به نام وی اشاره می‌کند، قصاب مردم یمن در دوره غارات بود. او حتی از خیر کشتن زنان و کودکان نمی‌گذشت؛ قتل فجیع کودکان عبیدا... بن عباس در یمن، به دست او رقم خورد. یک سند قابل اعتنا برای مطالعه «غارات» از این استاد دانشگاه درباره ثبت فجایع مربوط به غارات در تاریخ می‌پرسم و این‌که آیا درباره آن کار علمی و مستقل دقیقی شده‌است؟ دکتر مجتهدی تصریح می‌کند: «همان‌طور که درباره دیگر فرازهای زندگانی امیرمؤمنان(ع) و دوران حکومت آن حضرت، مانند جنگ جمل یا صفین، گزارش‌های خوب تاریخی و تک‌نگاری‌هایی در اختیار داریم، درباره غارات هم آثاری در همان قرون اولیه تدوین و نوشته شده که برخی از آن ها به دست ما رسیده‌؛ یکی از مهم ترین این آثار، کتاب الغارات، اثر ابواسحاق ثقفی است. او در سال 283ق بدرود حیات گفت و گفته‌ می‌شود که ابتدا از اهالی کوفه بود و بعدها به اصفهان مهاجرت کرد. ابواسحاق کتاب‌های بسیاری را به رشته تحریر درآورد که خوشبختانه کتاب الغارات او باقی مانده‌است.» وی ادامه می‌دهد: «کتاب الغارات، در واقع تصویری اجمالی از آخرین روزهای حیات امیرمؤمنان(ع) و مصائبی که آن‌حضرت در این دوره با آن‌ها روبه‌رو شدند، ارائه می‌کند؛ گزارش‌هایی که به تعبیر یکی از مترجمان این اثر به زبان فارسی، بازتاب دهنده گوشه‌ای از رنج‌های مولی‌الموحدین(ع) است. دوران غارات برای امام(ع) دوران سختی است. می‌دانیم که کوفیان از آن‌حضرت اطاعت نمی‌کردند. رفتار بزرگوارانه امام علی(ع) با این جماعت، کار را به جایی رساند که امیرمؤمنان(ع) می‌فرمود در دیگر حکومت‌ها مردم از دست حاکم می‌نالند، اما در این حکومت، حاکم باید از دست مردم و ناسپاسی آن ها شکایت کند.» در کتاب «الغارات»، اشارات و گزارش های دقیقی درباره برخی فجایع و نسل‌کشی‌های نیروهای اُموی وجود دارد. ابواسحاق ثقفی گزارش می‌دهد که بُسر بن ابی‌ارطاة، ابتدا وارد مدینه شد؛ مردم را با خشونت به بیعت با معاویه فرا خواند؛ آن‌گاه خانه‌های دوستداران علی(ع) را ویران کرد و غارت‌کنان خودش را به مکه رساند. او در مسیر، هر که را از طرفداران امام(ع) یافت، از دم تیغ گذراند و در مکه نیز، اهالی را به باد ناسزا گرفت و پس از قتل فرزندان عبیدا... بن عباس، چنان که نقل کردیم، به سوی یمن رفت و آن فجایع را خلق کرد. «الغارات»؛ اثری معروف، اما مغفول دکتر مجتهدی به برخی از برجستگی‌های کتاب «الغارات» هم اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: «این کتاب در برگیرنده گزارش‌های بسیار مهم و کمتر شنیده شده‌است. خوشبختانه چند بار هم به زبان فارسی ترجمه شده. بار نخست در سال 1297ق، توسط مرحوم محمدباقر کمره‌ای، بعد از آن در سال 1371ش، توسط مرحوم استاد عبدالمحمد آیتی و پس از آن، در سال 1373ش، با همت مرحوم عزیزا... عطاردی ترجمه شد. مرحوم عطاردی، علاوه بر ترجمه کتاب، شرح اعلام آن، یعنی معرفی شخصیت‌هایی را که نام آن ها در کتاب وجود دارد هم، با ترجمه اصل متن منتشر کرد که باعث شد حجم کتاب، زیاد شود. الغارات ابواسحاق، در سال‌های بعد هم، یک بار در 1396ش توسط علی یزدی و یک‌بار هم در سال 1401ش توسط محمود زارعی به فارسی برگردانده شد. نکته جالب توجه این‌جاست که با وجود انجام شدن پنج ترجمه از این کتاب، به موضوع غارات در دوران امام علی(ع) چنان که باید و شاید توجه نشده‌است.» غم‌نامه مظلومیتِ امیرمؤمنان(ع) همان‌طور که دکتر مجتهدی اشاره می‌کند، دامنه غارات بسیار گسترده‌تر از این حرف‌هاست. ماجرای هجوم سفیان بن عوف غامدی، از فرماندهان قشون معاویه، به شهر انبار که بخش معتنابهی از ساکنان آن ایرانی‌تبار و از دوستداران امیرمؤمنان(ع) بودند، بسیار غم‌انگیز و از جهت شناخت دلایل تداوم این جنایات، حائز اهمیت است. خطبه جهاد (خطبه 27 نهج‌البلاغه) که پس از این واقعه ایراد شده، خبر از مظلومیت و تنهایی امیرمؤمنان(ع) در میان جماعت کوفی می‌دهد؛ مظلومیتی که باعث شد امام(ع) بر فراز منبر مسجد کوفه، پس از نقل فجایع انبار و اساعه ادب به دو بانو، یکی مسلمان و دیگری از اهل‌کتاب و تحت حمایت حکومت اسلامی، به تلخی بگرید و بگوید: «فَلَوْ اَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کانَ بِهِ عِنْدى جَدیراً»؛ اگر با شنیدن این خبر، مرد مسلمانی از غصه دق کند و بمیرد، شایسته‌است و مورد ملامت نیست. امام(ع) در فراز دیگری از این خطبه تاریخی، به دلایل گسترش غارات و دست زدن معاویه به چنین اقدامات گستاخانه‌ای می‌پردازد و می‌فرماید: «فَاِذا اَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ اِلَیْهِمْ فى اَیّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمارَّةُ الْقَیْظِ، اَمْهِلْنا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ. وَ اِذا اَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ اِلَیْهِم فِى الشِّتاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبارَّةُ الْقُرِّ، اَمْهِلْنا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ ... یا اَشْباهَ الرِّجالِ وَلا رِجالَ، حُلُومُ الاَطْفالِ، وَ عُقُولُ رَبّاتِ الْحِجالِ! لَوَدِدْتُ اَنِّى لَمْ اَرَکُمْ وَلَمْ اَعْرِفْکُمْ ... قاتَلَکُمُ اللّهُ، لَقَدْ مَلاُتمْ قَلْبى قَیْحاً، وَ شَحَنْتُمْ صَدْرى غَیْظاً، وَ جَرَّعْتُمُونى نُغَبَ التَّهْمامِ اَنْفاساً، وَ اَفَسَدْتُمْ عَلَىَّ رَأْیى بِالْعِصْیانِ وَالْخِذْلانِ، حَتّى لَقَدْ قالَتْ قُرَیْشٌ: اِنَّ ابْنَ اَبى طالِب رَجُلٌ شُجاعٌ وَلکِنْ لاعِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلّهِ اَبُوهُمْ! وَ هَلْ اَحَدٌ مِنْهُمْ اَشَدُّ لَها مِراساً، وَ اَقْدَمُ فیها مَقاماً مِنِّى؟ لَقَدْ نَهَضْتُ فیها وَ ما بَلَغْتُ الْعِشْرینَ، وَها اَنَا ذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ، وَلکِنْ لا رَأْىَ لِمَنْ لایُطاعُ»؛ اگر به شما فرمان دهم در تابستان برای جهاد حرکت کنید، می‌گویید که هوا گرم است، بگذار تا کمی از گرمای هوا کاسته شود و چون زمستان شما را به جهاد فرا خوانم، سردی هوا را بهانه می‌کنید و می‌گویید که بگذار هوا گرم‌تر شود ... ای نامردان مردنما! که رؤیاهایتان چون کودکان و آرزوهایتان چون عروسان پرده‌نشین است، ای کاش هرگز شما را نمی‌دیدم و با شما آشنا نمی‌شدم ... خداوند شما را بکشد که دلم را خون و سینه‌ام را مالامال از خشم کردید و پی‌درپی شرنگ ناکامی را در گلویم ریختید و تدبیرم را با نافرمانی و ترک یاری و همراهی تباه کردید [و آن‌قدر شورَش را درآوردید] تا این‌که قریش گفت: پسر ابوطالب مرد شجاعی است، اما از فنون جنگی اطلاعی ندارد! خدا پدرشان را بیامرزد [با این تفسیر و توضیحشان]! آیا هیچ‌کدام از آن ها کوشش و سابقه مرا در جنگ داشته‌است؟ هنوز به سن 20 سالگی نرسیده بودم که آماده جنگ شدم و اکنون که سنم متجاوز از 60 سال است [بر همان روش و داستانم و همان قدرت را دارم؛] اما برای کسی که اطاعت نشود، تدبیری نیست.