روزنامه اعتماد
1402/01/30
گمشده ما و پوراحمد و ديگران
گروه هنر و ادبيات | روز چهارشنبه 16 فروردين مطلبي با عنوان «دوستي فرانسوي» و عنوان فرعي «نامه تاريخي از دل يك اتفاق به يك دوست» به قلم فريدون جيراني، فيلمساز و فيلمنامهنويس خطاب به عليرضا رييسيان، ديگر فيلمساز و فيلمنامهنويس سينماي ايران در «اعتماد» منتشر شد. آنچه در ادامه ميآيد، متن پاسخ رييسيان به نامه جيراني است.به جاي مقدمه
فريدون عزيز! زماني گذشت تا ديالوگ قلمي ما از سر گرفته شود و در اين فاصله جشنواره بيرونقي از توليدات اكثرا دولتي برگزار شد وسپس تقدير از خود! و پس از آن، رسيدن سال نو و ناگهان پايان تلخي براي پوراحمد دوستداشتني.
در مورد كيومرث و انتخابش كه چه شكلي از تصميم را تداعي ميكند، يادداشتي نوشتم كه چاپ شد، اما اينجا با تو فريدون عزيز و همكاران و مخاطبين ميگويم كه به نظر من و از پنجره فرهنگ وقتي به دشت خاموش روبهرو نگاه كنيم، در هر حال تمام آنچه امروز ميگذرد و از ديد طرفداران و مسوولان نظام ممكن است، سياسي تلقي شود اتفاقا تمام و كمال، فرهنگي است كه تاثيرش بر سياست، اينگونه تلقي ميشود. فريدون عزيز؛ هستند كساني كه بحرانهاي موجود را حاصل عدم درك واقعيتها از موقعيت فرهنگي جامعه دانسته و معتقدند چالش اصلي امروز همين بحران فرهنگي است كه مظاهر عيني آن در انتخاب پوشش و رفتار و اعتراضات ناشي از آن كه مربوط به عدم آزادي در انتخاب است، ناشي ميشود و هنگامي كه آزادي افراد به اجبار محدود شود، اعتراضات نسل جديد كه از تكرار گذشته و دستورات خسته شدند، علني و آشكار ميشود و بيشترين نيروي معترض آنها نيز جوانان هستند در مدرسه و دانشگاه و خيابان.
به نظر عدهاي از روشنفكران، مجموعه موجود حاصل تمايل (نوگرايي مدني) جوانان در برابر خواست ايستادگي بر تكرار گذشته (مخالفت با مدنيت) است!
بدون شك آزادي جمعي و فردي انسانها قبل از اينكه عارضه سياسي تلقي شود، حتما از امور اصلي ذات بشري است كه الزاما به فرهنگ برميگردد. به خصوص آنجا كه آخرين تعاريف مربوط به پرسش از چيستي فرهنگ اينچنين است كه مفهوم انسان، مساوي فرهنگ است. يعني انسان و فرهنگ يا تعريفي برابر دارند يا خير! بنابراين هر جامعه پيشرفته انساني لزوما فرهنگي است و در جوامع فرهنگي انسان آزاد و مختار است و ميبينيم كه قبل از اينكه سياستگري به معناي حكمراني جديد اجرا و فراگير شود و تا امروز هم ادامه يابد، تقريبا تمام فلاسفه و متفكرين و عرفا و هنرمندان در باب آزادي انسان صحبت كرده و آثار مهمي را پديد آوردهاند! قصدم از اين مقدمه كمي طولاني اين است كه فريدون جان، گمشده امروز ما و همينطور پوراحمد و ديگران اين است كه نهتنها حق انتخاب آزاد از ما سلب شده، بلكه فشار براي حذف ما سالهاست كه آغاز شده و اكنون به اوج خود رسيده و همچنين به دليل رابطه هنرمند و مردم، چه در تعريف هنر متعهد و چه هنر مردمي و گسترده، هر اثر هنري بدون واكنش مردم فاقد اعتبار است و من شخصا اين تعبير ملاصدرا را ميپسندم كه هنر واقعي زماني اتفاق ميافتد كه با مخاطب كامل شود!
به هر حال آنچه اخيرا مشاهده ميكنيم، اين است كه دولتيان سرشان به اقتصاد و صنعت و پول و ديپلماسي گرم است و يكسره از حال مردم و ما غافل شدهاند؛ همچنين امكان گفتوگو هم با مديران مسدود شده و شايد ضعيفترين دولت تاكنون، همين باشد كه هست و متاسفانه در ميان ايشان هم ضعيفترين مديريت مربوط به فرهنگ و هنر و آموزشوپرورش و علوم و ميراث تمدني و ورزش و خلاصه حال مردم و فهميدگان است!
در خاتمه شايد همان كه علت انتخاب پوراحمد شد مطلوب ما نباشد ولي قطعا رنج او در ما نيز وجود داشته و به شرايط فرهنگي موجود معترض هستيم و نهايتا هر كدام از ما به شكلي آن را به نمايش ميگذاريم و نميتوان تمام كنشگران هنرمند را متهم و محكوم ساخت؛ چراكه علت اين امر در جاي ديگري است كه ريشه فرهنگي دارد؛ كات.
متن :
ابتدا بايد بنويسم كه با تو همجهت هستم. فريدون كه قصد ما در اين مراوده، خاطرهبازي و به رخ كشيدن مفروضات گذشته نيست، بلكه اميدواريم از اين راه طي شده و نقد آن بشود مسير فعلي را بهتر طي كرد و انديشه را جايگزين سانتيمانتاليزم سينمايي كنيم و نقد وضع موجود را با دلايل روشن و تاريخي انجام دهيم. بدون شك همانطوري كه از قول عباس كاظمي (جامعهشناس) نوشتي و ديگران هم نظراتي شبيه به اين دارند كه مفاهيم طبقات اجتماعي در دوران پس از فروپاشي شوروي خصوصا و جهان تحت سيطره تكنولوژي به كلي متفاوت از قرن گذشته است و نسبت ميان شهرنشيني و تحصيلات، همچنين رشد حقوق فردي و اجتماعي عامل اصلي تعيين طبقه اجتماعي است و فقط ميزان درآمد و مصرف، كفايت لازم را نميكند؛ همانطوري كه بقيه مفاهيم امروزي در اين عرصه متفاوت از گذشته است و شايد اصليترين عامل اعتراضات اخير همين پيشرفت علم و رسيدن به آگاهي در نسلهاي پس از ماست كه آنها را شبيه ما كه بيشتر رمانتيك و ايدهآليست بوديم تا منتقد و پرسشگر نميكند. در اسفند ۷۵ اولين بيانيه ۱۶نفر از سينماگران در تاييد حمايت از وزير ارشاد اسبق و نامزد انتخاب رياستجمهوري منتشر شد. خود اين حركت جالب بود، نه؟ سينماگران، حامي وزير ارشاد كه قبلا سياستمدار نبود و بيشتر فرهنگي بود، خصوصا بعد از دوره دوم هاشمي و آمدن ميرسليم و آغاز [...] فرهنگي! پس از اين بيانيه بود كه معاونان ميرسليم گفتند كه تمام عيد ۷۶ را آمادهباش بودند! دقت كن فريدون عزيز، آمادهباش آن هم در وزارت فرهنگ و براي مقابله با تعداد اندكي از فيلمسازان! و پس از آن بود كه موج هنرمندان براي اولينبار پس از پيروزي انقلاب با دلايل فرهنگي وارد بازيهاي سياسي رايج شدند. پيروزي بزرگ و غيرمنتظره خاتمي ناشي از همان جابهجايي طبقات و رفتارهاي مدني در مقابل بسته بودن و اعمال فشار قشر سنتي بود كه نامزدي تندروتر از هاشمي در مناسبات اجتماعي و فرهنگي را حمايت ميكردند و باز براي اولينبار گروهي از مديران و هنرمندان دوره خاتمي تصميم به مشاوره تبليغاتي و ساخت مستندها و كليپهاي خاتمي را به عهده گرفتند كه نفر اول هنرمندان، مرحوم سيفالله داد بود كه پس از موفقيت دوم خرداد، شرح ماجرا را در مصاحبه با مجله فيلم آن روز! گفت و با آمدن سيفالله به معاونت سينمايي آغاز دوران جديد اتفاق افتاد كه متاسفانه با رفتن مهاجراني كه بيشتر سياستباز بود تا فرهنگي و آمدن وزير بعدي كه شخصي خنثي و بيخطر بود، تغييرات شروع شد كه منجر به استعفاي داد عزيز شد و اصلاح فرهنگي مورد توقع ما و مردم نيمهكاره ماند. همانطوري كه در بقيه موارد هم همين اتفاق افتاد و حاصل آن سرخوردگي و انفعال مردمي شد كه حامي اصلاحات بودند! و متاسفانه ادامه اين سرخوردگي منجر به آمدن كاراكتري ويژه شد كه هيچ نسبت فرهنگي با روح جمعي مردم نداشت.
سينما هم از اين توفان بينصيب نماند! برگرديم به عقب و آنچه بر فيلم درخشان «طعم گيلاس» رفت در همين ايام انتخابات ۷۶. مثال خوبي براي درك موقعيت هنرمندي جهاني و بسيار بالاتر از بقيه كه به قول آيدين آغداشلو، كيارستمي پادشاه هنرمندان ايران در جهان بود! تا قبل از «طعم گيلاس» تمام فيلمهاي كيارستمي با حمايت مدير وقت كانون پرورش فكري آن زمان (آقاي زرين) ساخته شد و «طعم گيلاس» اولين فيلم به تهيهكنندگي كيارستمي بود كه من و ديگران سعي كرديم به دليل عدم شناخت بروكراسي ارشاد، خيلي درگير موانع موجود نشود. فيلمي كه به غلط از طرف مديران به تبليغ براي خودكشي تعبير شد؛ در حالي كه تمام فيلم در ستايش زندگي بود!
به دليل طولاني شدن تصميم كيارستمي براي پايان فيلم كه حتي فيلمبرداري آن چه در انتهاست چندي بعد گرفته شد؛ آن هم با شكوفههاي مصنوعي و فيلمبرداري ديگر و سكانسي متفاوت كه باعث شد نسخه ۳۵ فيلم دير آماده شود و پس از ديدن مهندس ضرغامي در سالن مخصوص طبقه دوم ارشاد به همراه برخي همكارانشان، يكي از مشاوران قدرتمند ايشان در راهرو با صداي بلند اعلام كرد: «مگر از روي جسد من رد بشين تا فيلم به كن ارسال بشه!» و يادآوري ميكنم آن روزها كپي ۳۵ بايد سيم و سرب ميشد تا فرودگاه اجازه ارسال دهد. زمان به سرعت ميگذشت و فيلم قرار بود در فرانسه زيرنويس شود و آنطوري كه كيارستمي قبلا به من گفت، فيلم «زير درختان زيتون» قبلا در يك قدمي نخل طلا قرار داشت و محل نشستن ايشان در سالن مراسم هم اين را تاييد ميكند و همين امر طبق روال كن با فيلمسازان بزرگ مويد اين است كه شانس «طعم گيلاس» بسيار زياد بود. طوري كه سفير فرانسه در ايران پيشنهاد ارسال با پست ديپلماتيك از طريق سفارت را داد كه كيارستمي قبول نكرد و بالاخره سراغ همسايه دوران جواني خود كه آن موقع سالها بود، وزير خارجه بود، رفت و دكتر ولايتي هم مشكل را حل كرد و فيلم و كيارستمي در حالي كه فستيوال آغاز شده بود به پاريس رسيدند و به سرعت فيلم زيرنويس شد و بزرگترين جايزه هنري سينماي جهان را دريافت كرد. قرينه عجيبي است ميان بديعي روشنفكر كه در فكر خودكشي است نه انجام آن در آن زمان و داستان غيرمنتظره و عجيب پوراحمد فيلمساز در اين زمان! خاطرت هست همانطوري كه نوشتي ماجراي اين موفقيت بزرگ چگونه تحت تاثير يك رسم رايج غربيها در موقع تبريك و سپاس تبديل به تراژدي شد و البته شيطنت يكي از مديران آن موقع فارابي كه در كن حضور داشت براي خوشخدمتي. ماجراي بوسه كاترين را وصل كرد به ايام عزاداري ماه مبارك و به جاي توجيه يك لحظه غيرارادي ميان ۲ شخص بزرگ سينماي دنيا، اين افتخار را درگير حاشيه مهمتر از متن كرد. هنگامي كه كيارستمي زنگ زد كه فردا برميگردد، با آنچه در اينجا ميگذشت و اعلام نظر تند نيروهاي هميشه آماده، من با مخملباف تماس گرفتم و محسن هم در زماني كوتاه و از طريق فائزه هاشمي كه در ارتباط بودند، طرح موضوع كرد و ايشان هم به طريقي موضوع را حل كرد و ترتيبي داد كه كيارستمي از پاويون دولت خارج شود. هر چند كه بعدا كيارستمي گفت مامور فرودگاه برخورد خوبي در هنگام ورود نداشته است! به بهمن هم زنگ زدم و با ماشين رفت و پدر را بيهياهو به خانه رساند كه جاي امن باشد .
پايان «طعم گيلاس» اين شد كه چند روز بعد گروهي از همكاران براي ديدار و تبريك به خانه آجري بنبست ندا رفتند و يكي از آن جمع به كيارستمي پيشنهاد عجيبي در مورد بوس كاترين داد كه همه را شگفتزده كرد و كيارستمي را عصبانيتر .
خاتمه: اميدوارم در فرصت بعدي به دهه 60 بپردازيم و سينماي مهم آن روزها. فعلا خدانگهدار فريدون عزيز.
گمشده امروز ما و همينطور پوراحمد و ديگران اين است كه نهتنها حق انتخاب آزاد از ما سلب شده، بلكه فشار براي حذف ما سالهاست كه آغاز شده و اكنون به اوج خود رسيده و همچنين به دليل رابطه هنرمند و مردم، چه در تعريف هنر متعهد و چه هنر مردمي و گسترده، هر اثر هنري بدون واكنش مردم فاقد اعتبار است و من شخصا اين تعبير ملاصدرا را ميپسندم كه هنر واقعي زماني اتفاق ميافتد كه با مخاطب كامل شود!
[در ماجراي بعد از نخل طلاي «طعم گيلاس»] هنگامي كه كيارستمي زنگ زد كه فردا برميگردد، با آنچه در اينجا ميگذشت و اعلام نظر تند نيروهاي هميشه آماده، من با مخملباف تماس گرفتم و محسن هم در زماني كوتاه و از طريق فائزه هاشمي كه در ارتباط بودند، طرح موضوع كرد و ايشان هم به طريقي موضوع را حل كرد و ترتيبي داد كه كيارستمي از پاويون دولت خارج شود. هر چند كه بعدا كيارستمي گفت مامور فرودگاه برخورد خوبي در هنگام ورود نداشته است! به بهمن هم زنگ زدم و با ماشين رفت و پدر را بيهياهو به خانه رساند كه جاي امن باشد.
سایر اخبار این روزنامه
مرد اسرارآمیز امنيتي
توقع بنده از خصوصیسازی برآورده نشدهاست
نيروهاي مسلح ما در منطقه امنيتساز هستند
ردپای کلاهبرداران دراحراز صلاحيت
پاهايم روي مين جا ماند
ديدار فيصل بن فرحان و بشار اسد
بيمارانيكه درد و درمانشان را رها ميكنند
شورا بيخبر از قرارداد ديوارنگاره وليعصر
هزينه چهار برابري واردات در مقابل صادرات
گمشده ما و پوراحمد و ديگران
سياستگذاري خطي
الزام تغيير جدي رويه و رويكرد شوراي نگهبان
سياست منطقي با هدف تامين ثبات
روزه و عيد فطر از منظر عارفان و فيلسوفان
جاي هر خمپارهاي درختي نشاندهاند!