نقطه، سرخط!

لیلا مهداد شهروندآنلاین- «اجبار»؛ ایستگاه آخری است که همگی تسلیمش شده‌اند. 30سال از آفتاب پیشی گرفته‌ و قبل از طلوع از خانه بیرون زده‌اند. همه نقشه‌هایشان برای بازنشستگی نقش بر آب شده. بعد از سال‌ها به ایستگاه نفس راحت کشیدن برای حکم بازنشستگی رسیده‌اند، اما هنوز یک‌هفته نصیب‌شان نشده با خیال آسوده راهی مشهد شوند. بعد از گذر از مرز 60، 70سالگی هنوز به فراغ‌بال نرسیده‌اند برای فکر کردن به خانه‌ پدری که نیاز به تعمیرات دارد برای دوران خوش بازنشستگی؛ قشری که در زمره بازنشستگان شاغل قرار می‌گیرند اگرچه به گفته رئیس کانون بازنشستگان تامین اجتماعی استان تهران آمار دقیقی از این سالمندان در بازار کار وجود ندارد. به گفته «علی دهقان‌کیا»  در حال حاضر بیشتر از یک‌سوم بازنشستگان تامین اجتماعی حداقل‌بگیر هستند، یعنی باید با 4میلیون و 200هزار تومان در یک‌ماه زندگی کنند. رقمی که «دهقان‌کیا» در شهریور 1400 از آن گفته بود و در همان برهه بررسی‌ها نشان داده بود این دریافتی تنها  فقط کفاف 10روز از‌ ماه را می‌دهد و این یعنی بازنشسته‌ها برای 20روز باقی مانده با کسری روبه‎‌رو هستند. کسری که بازنشستگان را مجبور به ورود دوباره به بازار کار می‌کند: «توانایی و انرژی سالمندان برای کار کمتر از جوانان است، بنابراین معمولا آنها را برای مشاغلی می‌پذیرند که درآمد کمی دارد. باید صندوق‌های بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی هرچه زودتر برای این معضل چاره‌ای بیندیشند وگرنه در کنار کار کودکان، شاهد اشتغال سالمندان هم خواهیم بود.»

بازنشستگی در سوئد، پرتغال، نروژ، ایتالیا، یونان و اتریش با 62 سال

سن رسمی بازنشستگی در ایران؛ 60سال و  میانگین سن بازنشستگی 51.5سال است. سن رسمی بازنشستگی در چین و ترکیه روی 60سالگی ایستاده. فرانسه و نروژه 62سالگی را برای بازنشستگی انتخاب کرده‌اند در حالی که این سن در برزیل 65 سال و در آلمان 65.8سال تعیین شده است. 66سال قانون سن بازنشستگی انگلیس است. البته بازنشسته شدن در آمریکا کمی دیرتر اتفاق می‌افتد یعنی در 66.3سالگی.

طبق گزارش سازمان همکاری توسعه و اقتصادی، سن بازنشستگی پیش از موعد برای مردان، از 59 سال در لیتوانی تا 63.7 سال در آلمان متغیر است. این سن برای زنان در بازه 58 سال در لیتوانی تا 63.7سال در آلمان قرار دارد. در فرانسه، سن بازنشستگی پیش از موعد فعلی برای مردان و زنان 62 سال است. درواقع، 62 سال تقریبا در نیمی از کشورها از جمله سوئد، پرتغال، نروژ، ایتالیا، یونان و اتریش اجرایی می‌شود.

سال بالاترین سن بازنشستگی؛ 74سال برای دانمارکی‌ها

اما در ایران؛ بازنشستگی پیش از موعد، بدون در نظر گرفتن حداقل سن و تنها بر پایه کسب حداقل 20 سال سابقه کار متوالی در مشاغل سخت و زیان‌آور اجرا می‌شود. طبق قوانین مردان 60 ساله و زنان 55 ساله با داشتن حداقل 20 سال سابقه پرداخت حق بیمه بازنشسته شوند، البته سن بازنشستگی اجباری در ایران 65 سال است.

مطابق ارزیابی سازمان همکاری توسعه و اقتصادی، مردان شاغل در کشورهای عضو این سازمان در سال 1970 انتظار داشتند به‌طور متوسط 12 سال پس از بازنشستگی، فوت کنند این در حالی است که امید به زندگی پس از خروج از بازار کار در سال 2020 به 19.5 سال رسیده است. بر این اساس پیش‌بینی شده تا سال 2060 به‌طور متوسط 2سال به سن بازنشستگی در کشورهای عضو سازمان همکاری توسعه و اقتصادی اضافه شود. در میان کشورهای عضو، دانمارک با 74 سال بالاترین سن بازنشستگی را برای مردان و زنان خواهد داشت. در اتحادیه اروپا هم پیش‌بینی می‌شود متوسط سن بازنشستگی تا سال 2060برای مردان به 66.1 سال و برای زنان 65.9 سال برسد.

 

بیشتر از یک‌سوم بازنشستگان تامین اجتماعی حداقل‌بگیر هستند؛ یعنی باید با 4میلیون و 200هزار تومان در یک‌ماه زندگی کنند. رقمی که «دهقان‌کیا» در شهریور 1400 از آن گفته بود و در همان برهه بررسی‌ها نشان داده بود این دریافتی تنها  فقط کفاف 10روز از‌ ماه را می‌دهد و این یعنی بازنشسته‌ها برای 20روز باقی مانده با کسری روبه‎‌رو هستند. کسری که بازنشستگان را مجبور به ورود دوباره به بازار کار می‌کند.

چاره چیست تا زنده‌ام کار می‌کنم

در مرز 70سالگی هنوز با آفتاب در شروع روز رقابت دارد: «آفتاب نزده می‌زنم بیرون.» مجبور به ساعت‌ها کار در مغازه‌ای است تا زورش به چرخ زندگی بچربد: «از دوران کاریم بیشتر کار می‌کنم.» به وقت ظهر سری به خانه می‌زند برای استراحت یکی دوساعته: «دوباره می‌زنم بیرون تا بوق سگ. مغازه یک بنده‌ خدایی کار می‌کنم. درواقع سَر پیری شاگردی می‌کنم.» خنده‌اش نصف‌ونیمه بر لبش مات می‌شود.

قد بلند، هیکل ترکه‌ای‌ و موهای یکدست سفیدش، نشان از جوانی رشید و خوش‌هیکل در سال‌های دور دارد: «پیر شدیم و نفهمیدیم زندگی یعنی چی!» به وقت دلتنگی از دنیا، تارش را دست می‌گیرد و می‌نوازد برای گلایه از روزگاری که با او سرناسازگاری داشته تا به امروز: «پدرجان 69ساله شدم و جمعه‌ها هم کار می‌کنم، این ستم نیست؟»

بازنشسته یکی از ارگان‌های دولتی است: «چهار تا بچه با همین حقوق کارمندی بزرگ کردم و فرستادم دانشگاه.» یکی از دخترها عروس شهری دور شده نزدیک به سیاتل: «دو تا از پسرهام فوق‌لیسانس دارند و بیکار مانده‌اند گوشه خانه.» پسرها به هر دری زده‌اند برای فرار از بیکاری، گزینه نهایی برایشان اسنپ بوده: «دخترم، اینها جوان امروزی‌اند با آرزوها و رویاهای مخصوص خودشان.» آرزوهایی که محقق نشده‌اند تا یأس پیروز میدان زندگی‌شان باشد: «پدر که باشی تا وقت مرگ باید به بچه‌هایت فکر کنی، چاره چیست تا زنده‌ام کار می‌کنم بعد از آن هم خدا بزرگ است. ان‌شاءالله زندگی به کام‌شان بچرخد.»

 

بازنشستهِ‌ کارمند!

تمام عصبانیتش را سَر دنده و کِلاج خالی می‌کند. دنده پراید پیر هم از سر لجبازی سرجایش جاگیر نمی‌شود تا «محمد» بیش از دقایق قبل عصبانی شود. موهایش عقب‌نشینی کرده‌اند و باریکه‌ای موی سپید برایش باقی مانده. صورت آفتاب‌سوخته‌اش چهره‌اش را مردانه‌تر کرده. تنش را زیر کاپشن مشکی پنهان کرده و تا جایی که توانسته در صندلی فرو رفته؛ میدان آرژانتین.

– چند سال‌تان است پدر؟

* پیر شدم باباجان. حالا چه فرقی دارد، چندساله شده باشم.

سیاهی 71 زمستان را گره زده به سرسبزی بهار: «بازنشسته‌ کارمندم.» از تَه دل می‌خندد تا دندان‌های مصنوعی‌اش یکجا خود را به نمایش بگذارند: «راننده شرکت باربری‌ای بودم و در 71سالگی راننده مردم شدم.» دخترها و پسرها همگی رفته‌اند پی خوشبختی‌شان: «عروس و دامادشان کردم. به آدم‌های شیرپاک خورده‌ای سپردم‌شان.»

از سر آبروداری با ماشین یکی از دوستان قدیمی‌اش کار می‌کند: «زنم مریض شد. همه پس‌انداز دوران پیری‌مان را خرج کردم، خدا را شکر سلامت شد.» خانه‌ای که با هزار زحمت خرید بودند، همه پای بیماری همسرش خرج شد تا سر پیری «محمد» و همسرش اجاره‌نشین شوند: «صبح تا شب با کِلاج و دَنده سَروکَله می‌زنم و سَر ماه دودستی تقدیم صاحبخانه می‌کنم.» هفته‌ای یک‌بار دامادها و عروس‌ها دست نوه‌ها را می‌گیرند برای سَر زدن به پدر و مادربزرگ: «همه دلخوشی‌ام آخر هفته‌ای است که بچه‌ها می‌آیند. البته با این گرانی فراهم‌کردن بساط دورهمی هم کمی سخت شده.»

پدر که باشی تا وقت مرگ باید به بچه‌هایت فکر کنی، چاره چیست تا زنده‌ام کار می‌کنم بعد از آن هم خدا بزرگ است. ان‌شاءالله زندگی به کام‌شان بچرخد. روی خوش زندگی کوتاه بود

ساک‌دستی‌اش را با کَلنجار در پی خودش می‌کشد، اما لبخند محوی بر صورتش نقش بسته.

«سلام خانم‌های عزیز، وقت همگی به‌خیر. جوراب‌های ساق بلند و کوتاه دارم؛ برند کریمی.»

نمونه جوراب‌ها را روی بندی به نمایش گذاشته و بند را دور بازو آویزان. «دخترا و خانم‌های قشنگ طرح‌ها و نقش‌های روز و پاییزی دارم براتون.» در زمره خانم‌های بلندقامت است و خوش‌اخلاق اما خطوط دور چشم و دهانش از سال‌های گذشته بر او خبر می‌دهند: «زندگی‌ با همه سختی‌ها و آسانی‌هایش می‌گذرد.» به یکی دو مشتری جوراب‌ها را نشان می‌دهد و روی یکی از صندلی‌ها می‌نشیند برای دمی آساییدن. «از خانم‌ها که سنش را نمی‌پرسند.» با خنده و همان خوش‌رویی ابتدایی جواب می‌دهد: «به روایت شناسنامه 68ساله‌ام. اما خودم 65 ساله‌ام. قدیم‌ها دخترها را بزرگ‌تر می‌گرفتند تا زودتر شوهر کند.»

بیست سال از آن شبی که همه زندگی‌اش روی سرش آوار شد، می‌گذرد: «ساعت 9-10شب بود. بعد از چند روز شوهرم زنگ زد.» نزدیک به یک هفته بی‌خبری از مرد خانه‌ که به رسم همیشه از خانه بیرون زده بود برای رفتن سرکار. «به همه جا سر زدم انگار آب شده بود رفته بود زیر زمین.» 20سال از آن روز می‌گذرد و خانه مردی به خود نمی‌بیند: «همه زندگی و دارایی‌مان را فروخته و من را با چهار تا بچه تنها گذاشته بود.»

قطره اشکی به گوشه چشمش می‌دود: «عزیزم روزگار با من بد کرده. یه روزی واسه خودم خانمی بودم. خانه، ماشین و یک زندگی راحت.» همه دارایی خانواده دلار می‌شود در جیب پدری که سفری دور داشته برای ساختن یک زندگی تازه: «رفت پی زندگی‌اش و من ماندم و زندگی چهار تا بچه که باید تامینش می‌کردم.» جوان‌تر که بوده تمیزکاری خانه‌ها را انجام می‌داده: «از وقتی دستفروشی در مترو رسم شد آمدم دستفروشی.» بچه‌ها بزرگ شده‌ و رفته‌اند پی سرنوشت‌شان: «بچه‌ها هم خرج و مشکلات خودشان را دارند. دلم هم نمی‌خواهد محتاج کسی باشم.» مترو به ایستگاه «محمدشهر» که می‌رسد دوباره جوراب‌ها را به دوش می‌کشد تا خانه استیجاری‌اش: «روی خوش زندگی کوتاه بود، اما سختی‌هایش تمامی ندارد.»

در شرایط گرانی و وضعیت اقتصادی، غیاب یک نظام جامع حمایتگر از سالمندان باعث شده بسیاری از سالمندان به فعالیت‌های اقتصادی بپردازند. درواقع برخی از سالمندان برای تامین منبع مالی مورد نیاز برای داروها، ملزومات بهداشتی و معیشتی‌شان مجبور به اشتغال‌اند.

دور نیست دورانی که با بحران فقر سالمندی روبه‌رو شویم

سالمندی مساوی است با مشکلات جسمی و روحی. مسأله‌ای طبیعی برای دوران سالمندی که کاملا هم طبیعی به نظر می‌رسد، اگرچه عدم‌رسیدگی به این مسأله کیفیت زندگی این قشر را تحت‌تاثیر قرار خواهد داد. به باور مدیر گروه پرستاری سالمندی دانشگاه علوم‌پزشکی برنامه‌ریزی برای ارائه خدمات و بهبود وضعیت روحی و جسمی سالمندان از الزامات به شمار می‌رود: «هرم جمعیتی ایران در حال تغییر است. بی‌شک در آینده با جمعیت بزرگی از سالمندان روبه‌رو خواهیم بود.»

به گفته «شهرزاد پاشایی‌پور» عدم‌برنامه‌ریزی برای این جمعیت به این معناست که در آینده نه‌چندان دور با بحران فقر سالمندی روبه‌رو خواهیم بود: «در شرایط کنونی، درآمد بخش اعظمی از سالمندان کفاف مخارج حفظ سلامت روحی و جسمی‌شان را نمی‌دهد.» پایین‌بودن مستمری دوران بازنشستگی یکی از عواملی است که به مشکلات و مسائل سالمندان دامن می‌زند. قشری که از سرناچاری بعد از بازنشستگی مشغول به کار می‌شود تا پایین‌بودن مستمری را جبران کند. به باور «پاشایی‌پور» این مسأله بدون تردید می‌تواند سالمندان را در حفظ سلامتی جسمی و روحی‌شان دچار مشکل کند: «در شرایط گرانی و وضعیت اقتصادی، غیاب یک نظام جامع حمایتگر از سالمندان باعث شده بسیاری از سالمندان به فعالیت‌های اقتصادی بپردازند. درواقع برخی از سالمندان برای تامین منبع مالی مورد نیاز برای داروها، ملزومات بهداشتی و معیشتی‌شان مجبور به اشتغال‌اند.» به باور مدیر گروه پرستاری سالمندی دانشگاه علوم پزشکی چتر سنگین دشواری وضعیت معیشتی، می‌تواند سلامتی سالمندان را به خطر بیندازد و آنها را از داشتن سبک زندگی سالم محروم کند: «همه این عوامل سبب می‌شود سالمند دچار افسردگی و انزوای اجتماعی شود.»