از براندازی تا رفتار فرقه‌ای

اواخر تابستان ۱۴۰۱ به بهانه فوت یکباره یک خانم در یک مرکز حاکمیتی، به ناگاه یک پروژه طراحی‌شده و زمینه‌چینی شده با قدرتی عجیب عملیاتی شده و حوادث و اقدامات میدانی و در سطحی بسیار وسیع‌تر رسانه‌ای و مجازی و به صورت بی‌سابقه آغاز گردید. در آن مقطع در مدت زمانی بسیار کوتاه عمده کشور‌های غربی و دشمنان ایران در اقداماتی هماهنگ تمام توان رسانه‌ای، سیاسی و حتی ظرفیت‌های اجتماعی خود را به صحنه آوردند و بزرگ‌ترین و عینی‌ترین جنگ هیبریدی تاریخ بشریت علیه ایران عزیز را اجرا کردند. در این نبرد هیبریدی تلاش شد با پروپاگاندای دروغین بر روی سوژه‌هایی که عمدتاً از میان دختران نوجوان انتخاب می‌شدند و دارای حداکثر ویژگی‌های‌برانگیزاننده عواطف و احساسات عمومی بودند، همراهی و همدلی مردم با جریانی هدایت شده را فراهم کنند که به علت کمی توان اجتماعی و عدم بسیج‌کنندگی برای عرصه میدانی به دنبال اکثریت‌نمایی در شبکه‌های اجتماعی با کمک ارتش سایبری مستقر در آلبانی، عربستان و برخی کشور‌های اروپایی و ربات‌های برانداز بودند.
امروز با گذشت چند ماه از حوادث فوق، ماهیت این جریان و پروژه بودن تمام این رویداد‌ها برای ملت ایران روشن شده است. جریانی مصنوعی که به روشنی ماهیتش چیزی بیشتر از یک مجری طراحی‌های انجام شده در اتاق مشترک سرویس‌های امنیتی ضدایران به محوریت امریکا و رژیم صهیونیستی نبود و تمام اقدامات آن مبتنی بر خطوطی بود که از طرف دشمنان ایران از طریق پنهان و آشکار دیکته می‌شد. در این کارزار نبرد هیبریدی بنا بود با اکثریت‌نمایی، همراه نمودن بخشی از جامعه با تحریک عواطف، ایجاد انفعال در بین بدنه فعال حامی نظام و مارپیچ سکوت در میان بدنه و نخبگان حامی نظام، تصاعد خشونت با انجام شدید‌ترین اقدامات تروریستی و جنایتکارانه علیه نیرو‌های امنیتی و مردمی، تلاش برای اخلال در وضعیت بازار با اعتصاب اجباری و ناامن‌سازی مراکز اقتصادی و در نهایت بی‌ثبات‌سازی امنیت کشور با ورود گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب و با فعال نمودن گسل‌های اجتماعی و امنیتی، کشور را به لبه فروپاشی حاکمیتی و هرج و مرج حداکثری برسانند.
این پروژه با بصیرت مردم و عدم همراهی با آن و حضور بی‌سابقه در راهپیمایی هایی، چون روز ۱۳ آبان و ۲۲ بهمن و نیز هوشیاری حاکمیت و نیرو‌های امنیتی در برخورد متناسب و معقول با آن به شکست انجامید. آخرین تیر در ترکش طراحان پروژه فوق به زعم خودشان ایجاد وحدت در میان گروه‌های متنوع و نامتجانس ضدانقلاب برای ایجاد یک اتحاد سیاسی و اجتماعی و ایجاد بارقه‌ای از امید در میان بدنه ناامید بود که با نمایش مضحک و شکست خورده «من وکالت می‌دهم» و ماجرا‌های طنز بعدی همچون دعوا‌ها و آنفالو کردن‌های متقابل چهره‌هایی که ظاهراً پیش از این با هم وحدت کرده بودند ادامه پیدا کرد.
این پروژه براندازانه امریکایی-صهیونیستی امروز حتی دیگر در عرصه بین‌المللی نیز کاملاً شکست‌خورده تلقی می‌شود و همین موضوع سبب بازتعریف نقش ایران در سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای و بازگشت برخی کشور‌های منطقه همچون عربستان به سمت ایران شده است. شکست پروژه فوق در صحنه بازی‌های رسانه‌ای مدیریت شده در خارج از کشور نیز کاملاً نمود دارد و از نشانه‌های این شکست و پذیرش عمومی این ناکامی توسط بدنه داخلی و خارجی همراه و همکار این پروژه، معدود اقدامات کور خشونت‌آمیز و پرخاشگری عریانی است که این روز‌ها رخ می‌دهد و البته توسط لشکر سایبری شکست خورده جنگ هیبریدی علیه ایران مورد حمایت قرار می‌گیرد. خشونتی که نشان ایجاد حس ناکامی در میان جریان فوق است و روانشناسان در مورد وقوع آن بعد از هر ناکامی فردی و اجتماعی توضیحات مبسوطی داده‌اند.
آیا شکست پروژه فروپاشی و مهار ایران را باید به معنای پایان این مدل دشمنی‌ها و پایان جنگ هیبریدی و شناختی دشمنان علیه انقلاب اسلامی و ایران عزیز دانست؟ روشن است که دشمنی دشمنان با انقلاب برآمده از ۱۴۰۰ سال ندای توحیدی اسلام و ملتی مصمم برای طی مسیر استقلال و عظمت به این راحتی‌ها پایان نخواهد یافت. البته بودجه و انرژی لازم برای تداوم کارزار فوق فعلاً نزولی بوده و رمق پیشین را ندارد، ولی شواهد نشان می‌دهد که با توجه به ناکامی جریان فوق در رسیدن به اهدافش، بدنه اجتماعی هرچند بسیار اندک این جریان به سمت فرقه‌گرایی بسیار خشونت‌آمیزی حرکت می‌کند و البته سوق داده و هدایت می‌شود تا با انباشت خشم و پذیرش چارچوب‌های رفتار فرقه‌ای در آینده برای پروژه‌های بعدی از آن استفاده شود. ترویج ادبیات موهن و غیراخلاقی بی‌حد و مرز و نیز بسیار خشونت‌طلبانه، اهریمن‌سازی از رهبران انقلاب اسلامی و مسئولین نظام و نیز طرفداران و حامیان انقلاب اسلامی، تشویق به اقدامات تروریستی و جنایتکارانه و حمایت از اقدامات جنایتکارانه بر علیه یک روحانی و نیز آیت‌الله سلیمانی، تشویق به عبور و نادیده گرفتن قوانین کشور و عبور از ارزش‌های دینی و حتی عرفی جامعه و تداوم هجمه شناختی و معرفتی به قوه ادراکی مردم و دستکاری آن، نشانه‌هایی از تلاش‌ها برای حفظ هویت «برانداز» با جهت‌دهی آن به تعمیق رفتار‌های فرقه‌ای است. هرچند بخش مهمی از بازیگران پروژه مذکور را گروهک‌های فرقه‌ای همچون منافقین خلق و تجزیه‌طلبانی، چون کومله تشکیل می‌دادند و از این رو میل به خشونت و جنایت در آن به‌رغم ژست‌های لیبرال و آزادیخواهانه کاملاً طبیعی است، ولی به زعم طراحان اصلی پروژه «ایران ۱۴۰۱»، «براندازی» ایده‌ای ناکام و شکست خورده است، ولی حفظ بدنه کوچک حامی آن برای پروژه‌های آینده، مهم و حیاتی بوده و امروز تنها راه آن، هویت‌سازی در قالب یک فرقه اجتماعی خشمگین و خشونت‌طلب است.