نكاتي درباره پايگاه اجتماعي معلمان ايراني

علي ميرزامحمدي
بررسي وضعيت پايگاه اجتماعي قشر معلمان و اساتيد دانشگاه از آن جهت حايز اهميت خاصي است كه مروجان انديشه و اشاعه‌دهنده‌هاي ارزش‌هاي اجتماعي هر جامعه‌اي بايد تا حد امكان، انديشه خود را از دلبستگي‌هاي طبقاتي رها كنند تا بتوانند فارغ از اين دلبستگي‌ها با پاسباني از ارزش‌هاي جامعه، در حفظ و اعتلاي آن نيز بكوشند. با تضعيف جايگاه اين قشر به جاي پاسباني از ارزش‌هاي اجتماعي به پرسشگران و ترديد‌كننده‌هاي اين نظام ارزشي تبديل خواهند شد. اين ترديد و پرسشگري از كل بدنه نظام آموزشي به جامعه سرايت و كليت آن را با تهديد مواجه خواهد كرد. درباره تنزل پايگاه اجتماعي معلمان و اساتيد دانشگاه در وضعيت كنوني جامعه ايران مي‌توان به بسترهاي زير اشاره كرد:  
تضعيف طبقه متوسط جامعه ايران: تنزل پايگاه اجتماعي معلمان را نمي‌توان بدون در نظر گرفتن وضعيت طبقه متوسط جامعه ايران تبيين كرد. معلمان و اساتيد دانشگاه بخش مهمي از طبقه متوسط جامعه را تشكيل مي‌دهند. نقش معلمان و اساتيد دانشگاه در ميان طبقه متوسط، به عنوان موتور محرك توسعه اقتصادي و عامل ترقي اجتماعي، بارز و حياتي است. با تضعيف پايگاه اجتماعي اين قشر، پشتوانه اصلي سياست‌هاي رسمي حاكم بر كشور تضعيف شده است. 
آنها هر روز بيشتر از پيش، درگير مسائل روزمره خود مي‌شوند و انگيزه چنداني براي مشاركت‌هاي مدني و سياسي ندارند. تضعيف پايگاه اجتماعي معلمان، موجب كاهش نفوذ و تاثير‌گذاري عاطفي و فكري آنها در ميان دانش‌آموزان و اولياي آنها شده است. از طرف ديگر سطح اعتماد اجتماعي در اين قشر به ‌شدت كاهش يافته و اين باور در آنها ايجاد شده است كه نمي‌توانند شرايط زندگي خود را كنترل كنند. اين وضعيت موجب مي‌شود معلمان نتوانند ارزش‌ها و مفاهيمي را كه كتاب‌هاي درسي بر اساس آنها تدوين شده است به خوبي به دانش‌آموزان منتقل كنند.  
واژگون شدن ارتباط بين سرمايه اقتصادي با سرمايه فرهنگي: در وضعيت كنوني جامعه ايران، ارتباط بين سرمايه اقتصادي با سرمايه فرهنگي واژگون شده است. به اين معنا كه به جاي آنكه سرمايه علمي و فرهنگي معبري براي ايجاد سرمايه اقتصادي باشد، در نگاه بخش مهمي از جامعه، ثروت معبري براي كسب مدارك علمي و بهره‌گيري از مزاياي اجتماعي آن مانند وجهه و جايگاه اجتماعي تلقي مي‌شود. آنها مي‌توانند با پرداخت شهريه‌هاي سنگين در برخي دانشگاه‌هاي داخلي و خارجي، در رشته‌هايي كه رقابت سختي در پذيرش آنها در دانشگاه‌هاي دولتي وجود دارد، از مزاياي اين مدارك بهره‌مند شوند؛ شهريه‌هايي كه افراد طبقات پايين توان پرداخت آنها را ندارند. اين وضعيت موجب شده است كه جايگاه متوليان بازتوليد سرمايه فرهنگي و علمي از جمله معلمان و اساتيد دانشگاه در مقايسه با صاحبان سرمايه اقتصادي تنزل پيدا كند. در تشديد اين وضعيت، استيلاي ايدئولوژي و قدرت سياسي بر محيط‌هاي علمي و آموزشي نيز بسيار موثر بوده‌اند. به اين معنا كه فضاي علمي و آموزشي رسمي كشور در بازي‌هاي قدرت سياسي آسيب ديده و در عمل بخش مهمي از كاركرد انتقادي و اثرگذاري اجتماعي و صنعتي خود را به نهادهاي ديگر واگذار كرده است. رويكرد كميت محور: عامل مهم ديگر در تنزل پايگاه اجتماعي معلمان استيلاي رويكرد كميت محور در نظام آموزشي است. 
اين رويكرد بازتاب وضعيت بد اقتصادي كشور و ناتواني دولت در پاسخگويي به مطالبات مردمي است. در اين شرايط نظام آموزشي تلاش مي‌كند در تطابق با وضعيت رياضت اقتصادي كشور، بسياري از هزينه‌ها را كاهش دهد كه نتيجه آن كاهش كيفيت آموزشي، افزايش شكاف آموزشي و تنزل عدالت آموزشي است. پرداخت حقوق و رسيدگي به وضعيت رفاهي معلمان در اين بستر، نتيجه‌اي جز تنزل پايگاه اجتماعي به همراه نداشته است.  ناهمگوني مبادي استخدامي معلمان: در حال حاضر مبادي مختلف و ناهمگوني براي استخدام و جذب معلمان وجود دارد. اين مبادي مختلف موجب شده است معلمان مدارس، امنيت شغلي يكساني نداشته باشند. اين مساله به عدم وحدت و عدم هماهنگي معلمان با همديگر در به كار‌گيري روش‌هاي آموزشي و تربيتي منجر شده است. متاسفانه اين ناهمگوني به عنوان اهرم كنترلي قوي توسط دولت به كار گرفته مي‌شود و مانعي جدي در همصدايي براي تحقق حقوق صنفي معلمان است؛ زيرا معلماني كه از مبادي ناامن، جذب آموزش و پرورش شده‌اند، توان اعتراض به وضعيت نابسامان را ندارند. در نتيجه اين وضعيت، معلمان در دسته‌بندي ناخواسته دروني خويش گرفتار شده‌اند كه با تنش‌هاي فرسايشي به تشديد تنزل جايگاه اجتماعي آنها منتهي شده است.  
ناسازگاري پايگاهي: معلمان ايراني بيش از اقشار ديگر جامعه، دچار «عدم تناسب در ابعاد پايگاه اجتماعي» (status inconsistency) هستند. به اين معنا كه آنها در بعد فرهنگي در رتبه‌هاي بالا و همزمان در بعد اقتصادي در رتبه‌هاي متوسط و اخيرا پايين جامعه قرار دارند. بر اثر ناسازگاري پايگاهي، با افزايش انتظارها، توقعات و مطالبات، اين قشر دچار تنش‌ها و فشارهاي اجتماعي شده‌اند. اين ناهماهنگي، منشا روحياتي منفي چون افسردگي، اضطراب و يأس در اين قشر تاثيرگذار است.  از طرف ديگر آنها مجبور شده‌اند براي بهبود معيشت خود به مشاغل دومي روي بياورند كه بيشتر آنها تناسبي با نقش فرهنگي آنها ندارد. اين مشاغل هر چند در ارتقاي موقعيت اقتصادي آنها موثر است، اما پايگاه اجتماعي آنها به عنوان معلم را تنزل مي‌دهد. در كنار بسترهاي ذكر شده بايد به سياستگذاري‌ها و رويكردهاي كلان كشور در حوزه آموزش و پرورش نيز اشاره كرد كه بخش مهم وضعيت اقتصادي و اجتماعي معلمان بازتاب آن است.  معلمان و اساتيد دانشگاه به عنوان بخشي از طبقه متوسط جامعه، نقطه ثقل جامعه محسوب مي‌شوند و اقتدار و پايگاه اجتماعي بالاي آنها، به تحكيم ثبات جامعه كمك مي‌كند. به عبارت ديگر اثرات منفي تضعيف جايگاه و پايگاه اقتصادي اين قشر، فقط متوجه خود آنها نشده و كل جامعه را تحت تاثير قرار خواهد داد.