نفوذ پسامدرن یا آموزش تغییر نگرش

از معنای نفوذ در دوران سنت و مدرن کلیشه‌های خاصی به جای مانده است که به محض شنیدن این عبارت از ذهن آدمی عبور می‌کند. مفاهیمی مانند جاسوسی، وصل بودن، اطلاعات دادن، تخریب امنیتی، دریافت پول، محاسبات را به هم ریختن، لابی و جایابی در قدرت و ساختار و در ۷۰ سال اخیر طراحی فشار خیابانی از سوی سرویس‌های امنیتی کشور‌های دیگر را عناصر گفتمانی نفوذ می‌گفتند. از دو دهه قبل تا کنون که عوامل اصلی استحکام جمهوری اسلامی را فراتر از عوامل قدرت عرفی و تعریف شده یافته‌اند نفوذ را نیز در آنجا متمرکز کرده‌اند. اما گاهگاهی با یک حمله کوادکوپتری یا ایذایی به منطقه‌ای، اذهان را متوجه نفوذ امنیتی می‌کنند که انحراف از نفوذ اصلی صورت گیرد. انگاره اصلی نفوذ در ایران بر این اساس استوار است که پشتوانه جمهوری اسلامی مردمی هستند که به اصولی پایبند هستند و حاضرند برای این اصول جان دهند. حال برای فروپاشی این سنگر و به تبع آن خالی کردن پشت حکومت با این جماعتی که هسته سخت جمهوری اسلامی هستند، باید چه کرد؟ از روشی به ظاهر دموکراتیک (رفراندوم) تا مسئله‌دار کردن افراد را دنبال می‌کنند، اما برای فروپاشی هسته سخت جمهوری اسلامی نقدترین و نامرئی‌ترین راهبرد «آموزش تغییر نگرش» است. این روش بطئی را تنها راه نرم، عمیق و صبورانه مواجهه با جمهوری اسلامی می‌دانند که باید فروپاشی نسبت به آن اصول درونی شده در ذهن مردم، رقم بخورد تا کار تمام شود.
پس در این نفوذ نه ارتباط تشکیلاتی وجود دارد نه کسی حقوق می‌گیرد. آموزش تغییر نگرش این کمک را می‌کند که فرد مجاور شما کم‌کم عین خود دشمن فکر کند و این فرد شاید فردا همسر و فرزند شما باشد.
چشم‌انداز زندگی در این تغییر نگرش صرفاً زندگی این جهانی است که با دو شاخص رفاه و لذت شناخته می‌شود و راه رسیدن به آن را تغییر نگرش می‌دانند؛ بنابراین دین‌زدایی مقدمه مواجهه با جمهوری اسلامی است و برای عبور از جمهوری اسلامی باید باور‌های هسته سخت حامیان را درهم شکست که ترویج اباحه‌گری و عرفی‌گرایی، عادی‌سازی، قبح‌زدایی و حیاستیزی روش‌های آن است. روش مقایسه اساس تغییر نگرش است. به این مثال توجه کنید: قرآن را در دست ابوبکر البغدادی رهبر داعش نشان می‌دهند و با لیوان مشروبی در دستان خانم مرکل در آلمان مقایسه می‌کنند؛ این قرآن به دست می‌کشد و آواره می‌کند و آن مشروب به دست پناه و آرامش می‌دهد. حال کدام بهتر است؟ و جوانی که تحلیل ندارد در این مقایسه چه می‌کند؟ چقدر متوجه می‌شود که این قرآن به‌دست عامل همان است که لیوان مشروب به دست دارد؟ قرآن به دست باید بکشد تا جامعه برای فرار از مرگ مدل مشروب به دست را برای زندگی انتخاب کند. سلاح آن قرآن به دست از کجا می‌آید؟ و مگر بخشی از نیروی انسانی آن از اروپا نمی‌آید؟
نفوذ امروز در جمهوری اسلامی مبتنی بر آموزش تغییر نگرشی است که با هویت‌های موجه مختلف مانند خبرنگار، دانشجو، استاد، بازرگان داده می‌شود. وقتی اینجا گرفتار شدند مردم با شنیدن علت، قانع نمی‌شوند و عده‌ای پشت هویت اصلی و منزلت‌ساز آنان (مثل خبرنگاری) به میدان دفاع می‌آیند.


نفوذ تغییر نگرشی اکنون بر این ایده استوار است که دو کار را باید همزمان بکنند. ضمن جدال با حدود دین و اسلامیت نظام (مثل حجاب) همزمان باید روش و اقدامات کاهش مشارکت سیاسی را به کار گرفت. تا دیروز برخی تقابل اسلامیت و جمهوریت را تئوریزه و تبیین می‌کردند اکنون افول همزمان هردو را دنبال می‌کنند و بین این دو کاملاً ارتباط برقرار کرده‌اند.
فایده‌گرایی و کارکردگرایی را به عرصه مشارکت و چرایی آن می‌برند و حق و تکلیف پیشینی را به قربانگاه می‌فرستند و شاخص‌های برون‌دینی لذت‌گرایی و مصرف‌گرایی را جایگزین باور‌های درون‌دینی و حیات دوجهانی می‌کنند و اینچنین جهان‌بینی نیز دچار اختلال می‌شود. زن، زندگی، آزادی پیونددهنده و خط مشترک مبارزه با اسلامیت و جمهوریت به صورت توأمان است. زن، زندگی، آزادی را عبور از محدودیتی می‌دانند که با ازدواج و فرزند ایجاد می‌شود و معنای واقعی آن را ارتباطات فراخانوادگی فردی، جهانی، فراجغرافیایی نفی پوشش و قبح‌زدایی از حیا می‌دانند و هرگونه مانع در این مسیر را به تلافی عدم مشارکت سیاسی ارجاع می‌دهند. حال سؤال این است که این فرایند‌های بطئی چگونه انجام می‌شود؟ با تغییر نگرش، اما از ناکارآمدی‌های موجود به عنوان شاخص باورپذیر کردن نیز بهره می‌برند. مرتبط کردن «سمن»‌های جهانی با «سمن»‌های داخلی برای این مهم سال‌هاست که مدنظر غرب و برخی نخبگان داخلی است و تغییر نگرش به این‌ها سپرده شده است. پیتر هارل، پژوهشگر «مرکز امنیت امریکایی جدید» به مقامات کاخ سفید توصیه می‌کند «امریکا باید یک استراتژی تهاجمی ترویج اصلاحات سیاسی و اجتماعی در ایران را دنبال کند تا تعامل بیشتر مؤسسات غیردولتی امریکایی و بین‌المللی و نهاد‌های جامعه مدنی در ایران تسهیل شود. واشنگتن باید به باقی ماندن در کنار فعالانی در ایران که به دنبال اصلاحات سیاسی (بخوانید تغییر حکومت) در کشور هستند ادامه دهد.» بسترشناسی یکی از مسائل مهمی است که ما از آن غافلیم و برخی (مانند روحانی) اصلاً بدان اعتقاد ندارند. اینکه مقام معظم رهبری بلافاصله بعد از امضای برجام مسئله نفوذ را طرح کرد خیلی‌ها ناراحت شدند و طرح آن را برای به نتیجه نرسیدن سیب و گلابی‌های برجام دانستند، اما سخن رهبری حکایت از شناخت دشمنی بود که می‌خواست در ذیل آتش تهیه برجام، امورات مربوط به تغییر نگرش را شروع کند.
اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسی» بلافاصله بعد از برجام می‌نویسد: «در توافق هسته‌ای این جنبه مثبت وجود دارد که شاید این توافق برایمان تنها ۱۰ سال زمان به منظور نابودساختن حکومت ایران خریده باشد. با درنظر داشتن این مسئله این مدت زمان باید به طور کارآمد مورد استفاده قرار گیرد. تکرار مواضع ایالات متحده درباره تضمین فروپاشی پرده آهنین یک نقطه آغاز محسوب می‌شود. آنچه در فاصله سال‌های ۱۹۷۹ - ۱۹۸۰ در لهستان اتفاق افتاد یک نمونه برجسته قلمداد می‌شود. اعتصاب سال ۱۹۸۰ در کارخانه کشتی‌سازی لنین در گدانسک، در نهایت به فروپاشی شوروی منجر شد. ایالات متحده می‌بایست از فضای به وجود آمده از مذاکرات هسته‌ای با ایران استفاده و شبکه حامیان غرب را در ایران فعال کند تا از این طریق، تغییرات سیاسی در ایران به وجود آورد. در واقع توافق هسته‌ای کنونی فرصت منحصر به فردی را برای تمرکز به تغییر به دست می‌دهد.» اینچنین بعد از برجام جذب گروه‌های تغییر نگرش توسط «سمن»‌های غربی شروع شد که پس از آموزش به دست دولت‌های غربی امر تودیع به کشور‌های هدف توسط سرویس‌های امنیتی انجام می‌شود. سختی کار مواجهه قهری-امنیتی با این پدیده است، چون ظاهر آن بسیار طبیعی جلوه می‌کند و حکومت نمی‌تواند افکار عمومی را قانع کند که مسئله نفوذ است و متهم به توهم توطئه خواهد شد، زیرا تغییر نگرش «خوب» جلوه داده می‌شود. مسائلی از قبیل نحوه ازدواج، نسبت فرهنگ بومی و لذت‌گرایی از این دست مسائل است. تخفیف حداکثری سنت اساس تغییر نگرش برای ورود به جهانی سازی است. جهانی که صرفاً استاندارد‌های آن را غرب تولید می‌کند و ما فقط نگاه.