مردی که نمی‌خواهد هیولا باشد!

  [  پولاد امین]  این روزها، در کنار فیلم «فسیل» که گُر و گُر می‌فروشد و گیشه‌های یخ‌زده سینماها را به آتش کشیده، «جنگ جهانی سوم» هم درخشان ظاهر شده است. ششمین فیلم هومن سیدی- پس از «آفریقا»، «سیزده»، «اعترافات ذهن خطرناک من»، «خشم و هیاهو»، «مغزهای کوچک زنگ‌زده» و البته سریال «قورباغه»- داستان کارگر روزمزد بی‌خانمانی به نام شکیب را روایت می‌کند که در محل کارش فیلمی درباره جنایات نازی‌ها در جنگ جهانی دوم ساخته می‌شود و بعد از اتفاقی که برای بازیگر نقش هیتلر می‌افتد، شکیب به دلیل شباهت به هیتلر به‌عنوان جایگزین او انتخاب می‌شود. این آغاز هزارتویی پر از اتفاق و ماجرا برای شکیب است که در روند خود، فیلم را تبدیل به درامی روانکاوانه با تمرکز بر شخصیتی تحقیرشده می‌کند که تلاش‌هایش برای دریدن جامه این تحقیر تراژدی‌ای واقعی را به وجود می‌آورد.
آنچه در پی می‌آید، گزیده‌ای است از گفت‌وگوهای هومن سیدی با هالیوود ریپورتر، ونتزیانیوز و ورایتی، به بهانه موفقیت‌های یک سال اخیر «جنگ جهانی سوم» از جمله جوایز بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد بخش افق‌ها در جشنواره فیلم ونیز و جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم توکیو.

برای تماشاگرانی که سینمای ایران را از طریق رئالیسم اجتماعی و درام‌های واقع‌گرایانه عباس کیارستمی و اصغر فرهادی می‌شناسند، «جنگ جهانی سوم» با آن لایه ابزورد کمیک- اینکه کارگری ایرانی انتخاب می‌شود تا در فیلمی درباره هولوکاست در نقش هیتلر بازی کند- فیلمی متمایز و غیرقابل شناخت است.
حق با شماست. در سال‌های اخیر، بیشتر فیلم‌های ایرانی که در جشنواره‌ها به نمایش درآمده‌اند، فیلم‌های واقع‌گرایانه اجتماعی بوده‌اند. با این‌حال، در ایران هم مثل همه جاهای دیگر دنیا فیلمسازانی هستند که بخواهند در ژانرهای دیگر هم کار کنند. به نظر من، سینما در ایران زنده است و ما در تلاشیم به اتفاقات پیرامون خود واکنش نشان دهیم.

یعنی «جنگ جهانی سوم» در واکنش به اتفاقی خاص در ایران ساخته شده است؟
این فیلم واقعا ریشه در جایی در اعماق وجودم دارد، ولی به هر حال وقتی در کشوری مانند ایران کار می‌کنید، طبیعی است که همه تلاش خود را بکنید که در سمت مردم قرار بگیرید و حرف دل آنها را بزنید. این کاری است که بسیاری دیگر از فیلمسازان ایرانی انجام می‌دهند. در این زمینه من هم مستثنی نیستم و نهایت سعی‌ام را می‌کنم با الهام از اتفاقات اقتصادی و اجتماعی پیرامون، داستان خود را روایت کنم.

قابل درک است که فیلمسازی ایرانی در زمینه صحبت از شرایط داخلی کشورش با دشواری‌هایی مواجه شود. اما آیا وضعیت در این چند وقت اخیر بهتر نشده است؟



خب، داشتن مشکل که چیز جدیدی نیست. من در دولت‌های قبل ممنوع‌ا‌لکار بودم. با این‌حال، اکنون که مشغول کارم به این فکر می‌کنم که ستیز فیلمسازان و مدیران بی‌معنی و غیرضروری است. سینمای ما قدرتمند است و نشان داده توانایی توسعه و رشد دارد.

درباره شخصیت اصلی فیلم -شکیب با بازی محسن تنابنده- صحبت می‌کنید؟ شخصیتی مضحک و در عین حال غم‌انگیز که به تدریج تبدیل به هیولایی می‌شود.
البته در نگاه من او هیولا نیست. شکیب کسی است که تا دقایق آغازین فیلم -که اول‌بار او را می‌بینیم- هر چیزی را که زندگی به‌ او داده پذیرفته است. مردی که خانه و خانواده‌اش را از دست داده و دیگر آرزویی ندارد. ولی وقتی به دلیل اتفاقاتی که در فیلمبرداری فیلم می‌افتد، دوباره این شانس را پیدا می‌کند که در خانه‌ای خوب زندگی کند، تمام احساسات مرده‌اش برمی‌گردند و او متوجه می‌شود که یک‌بار دیگر می‌تواند همه آن چیزهایی را که از دست داده، داشته باشد. وقتی هم که اینها دوباره از او گرفته می‌شود، آن‌وقت است که دست به کارهای وحشتناک دیوانه‌وار می‌زند.

یعنی می‌شود گفت که امید مجدد، او را ویران می‌کند؟
نه؛ پیام فیلم من این نیست. حتی برعکس، به عقیده من امید می‌تواند آدم را زنده نگه دارد و البته قاتل امید هم شرایط است. در واقع، در مورد شکیب این امید نیست که او را از بین می‌برد، بلکه این شرایط است که امید او را ناامید می‌کند. این چیزی است که عمیقا به آن اعتقاد دارم.

در موقع ساخت این فیلم در فیلم، آیا حفظ تعادل فیلم -که بخشی از آن داستان کمدی‌مانند و ابزورد هیتلر با ظاهری شبیه به چاپلین را روایت می‌کند و بخشی دیگر هم داستان تراژیک خود شکیب را- دشوار نبود؟
در زمان تولید این فیلم چند خط قرمز برای خودم ترسیم کرده بودم. اول در حالی که نمی‌خواستم پشت صحنه یک فیلم ابزورد را بسازم، ولی در عین حال بعد از نمایش لحظاتی از این فیلم در فیلم، دوست داشتم در لحظه به لحظه آن مشخص باشد که چه کار جعلی ناشیانه‌ای در حال ساخته‌شدن است. در واقع، سعی کردم ابزورد بودن این فیلم در فیلم را به وضوح نشان دهم. کارگردان این فیلم پیرمردی است که می‌خواهد تصویری درست و تاثیرگذار از هولوکاست نشان دهد، اما همه می‌فهمند که او به هدفش نخواهد رسید و فیلمی که دارد می‌سازد چقدر باورنکردنی‌ است. این جعلی و ابلهانه بودن را زنی که دستیار اول کارگردان است به خوبی متوجه است و بارها و بارها می‌گوید. حتی یکی از سیاهی‌لشکرها هم متوجه ناشیانه بودن فیلم می‌شود. یعنی همه می‌دانند که قرار است فیلم واقعا مزخرف از کار در‌آید و بنابراین برای من به‌عنوان کارگردان، این مرزی که وجود داشت بسیار باریک و ترسناک بود.

گذشته از خود فیلم، زمانی که «مغزهای کوچک زنگ‌زده» در جشنواره‌ها به نمایش درآمد، بسیاری از منتقدان سینما از تأثیرات تارانتینو بر فیلم شما نوشتند. حالا خودتان به وضوح می‌گویید که کدام فیلمسازان را دوست دارید و تحسین می‌کنید؟
فیلمساز محبوب من «آلخاندرو گونزالس ایناریتو» است. می‌توانم بگویم که «عشق سگی» او نوع نگاه من به سینما را تغییر داد و برایم بسیار تأثیرگذار بود. از فیلمسازان دیگر هم میشائیل هانکه و کریستیان مونگیو را دوست دارم.

«جنگ جهانی سوم» از نگاه منتقدان خارجی
کمدی سیاهی که به تراژدی ختم می‌شود!

آغاز اکران فیلم سینمایی «جنگ جهانی سوم» به کارگردانی هومن سیدی -که در جشنواره ونیز و جوایز اسکار ۲۰۲۳ به عنوان نماینده ایران حضور داشت- می‌تواند نگاه‌ها را یک‌بار دیگر به سمت نوع نگاه فستیوال‌های خارجی و منتقدان بین‌المللی به سینمای ایران بازگرداند که در آن محافل و مراسم از سینمای ما چه می‌خواهند! از این نظر، «جنگ جهانی سوم» می‌تواند سلیقه و ذائقه درصدی از منتقدان غربی درباره سینمای ایران را فاش کند. رویکردی که جلوه‌هایی از آن را در تحسین تقریبا جمعی منتقدان غربی از این فیلم می‌توان به مشاهده نشست.
در حقیقت، «جنگ جهانی سوم» بعد از مواجهه با تشویق هفت‌دقیقه‌ای تماشاگران در جشنواره ونیز، با تحسین اغلب منتقدان مواجه بوده است. جاناتان هالند از اسکرین‌اینترنشنال با تمجید از این فیلم آن را کمدی سیاهی خوانده که به تدریج به یک تراژدی تبدیل می‌شود و داستانی طاقت‌فرسا اما متقاعدکننده را روایت می‌کند که نشان می‌دهد چطور قربانیان یاد می‌گیرند که از ستمگران تقلید کنند.پائولو ریبری از اسکرین‌دیلی بعد از تاکید بر نقش‌آفرینی به‌یادماندنی محسن تنابنده در نقش شکیب که باعث می‌شود فیلم  که قطعا عاری از اشکالات روایی نیست- تبدیل به اثری خاطره‌انگیز و اصیل شود، به‌طور ریزبینانه‌تری به بازی تنابنده پرداخته که هم انسانی‌ترین و هم عاشقانه‌ترین لحظه‌ها را ثبت کرده است.
اسکیل بوئتی، منتقد ایتالیایی، درباره «جنگ جهانی سوم» نوشته: «سیدی در ششمین فیلم بلند خود با یک دوربین سادیستی و بی‌رحم -که انگار از رنج دیگران لذت می‌برد- مسیر شخصیتش را رصد می‌کند و در این زمینه تا جایی پیش می‌رود که نیم ساعت آخر فیلم به شکنجه‌ای بی‌رحمانه تبدیل می‌شود که مشخص است هیچ‌کس سالم از آن بیرون نخواهد آمد!»
آدام سالومونز می‌نویسد که سیدی با چاقوی جراحی در بطن احساسات انسانی عمل کرده و از یک جنگ طبقاتی جدید پرده برمی‌دارد که می‌توان آن را جنگ جهانی سوم نامید. جنگ بین کسانی که احساس سرکوب‌شدن می‌کنند و کسانی که آگاهانه یا ناآگاهانه سرکوب می‌کنند. در این جنگ طبقاتی هیتلر، مافیا و تهیه‌کنندگان فیلم در یک طرف ایستاده‌اند و زندانیان اردوگاه کار اجباری و قربانیان اخاذی‌ نیز در سوی دیگر.
خورخه اسپینوزا لاسو، منتقد اسپانیایی، هم نوشته: «جنگ جهانی سوم» به خاطر لایه‌های روایی متفاوت که از طریق آن به تقابل محوری‌ خود می‌پردازد، فیلمی است که می‌توان ساعت‌ها و ساعت‌ها درباره‌اش صحبت کرد. مانند بهترین داستان‌ها، بعضی وقت‌ها تشخیص اینکه به کجا می‌رود دشوار است، اما وقتی به پایان می‌رسد، همه قطعات در جای خود قرار می‌گیرند و تجربه‌ای پربار به تماشاگر می‌دهند که او را برای مدت طولانی به فکر فرو می‌برد.»