دور دنیا در 231 روز با شهری دریایی

 ماموریت 231روزه ناوگروه «86» بعداز پیمایش 65 هزار کیلومتر به پایان رسید
‌پای صحبت فرمانده این ناوگروه و همسرش نشستیم تا از جنبه های جالب این سفر و دردسر های دوری از خانواده بگویند

خانواده چشم‌انتظارند. یکی گل خریده و یکی با دست‌خط کودکانه برای پدرش متنی نوشته‌است. ناوها در اسکله پهلو گرفته‌اند و حالا اشک و خنده درهم آمیخته. دوربین‌ها در حال ثبت این لحظات پراحساس هستند. پدر خانواده بعد از 231 روز به خانه آمده، فرزندی را که در نبودش به دنیا آمده‌است بغل‌ می‌کند، دخترش را در آغوش می‌کشد و اشک‌های همسرش را که از سر دلتنگی و شوق سرریز شده‌اند پاک می‌کند. این گوشه‌ای است از آن‌چه در 27 اردیبهشت 1402 و زمان بازگشت ناوگروه 86 اتفاق‌افتاد. این ناوگروه متشکل از ناو تمام‌ایرانی دنا و ناوبندر مکران  پس از حدود8ماه با پیمایش 65هزار کیلومتر و یک بار گردش به دور زمین به میهن بازگشت. بیش از 300نفر در این ماموریت حضور داشتند و خیلی بیشتر از این تعداد قصه و روایت برای گفتن هست. قصه مردانی که به دل دریا زدند، از توفان‌ و اقیانوس‌ها گذشتند و این کار همیشگی‌شان است. قصه خانواده‌هایی که غم و شادی‌شان را بدون حضور عزیزان‌شان گذراندند تا به روز استقبال برسند. در میان این قصه‌ها، با دریاداردوم «فرهاد فتاحی» فرمانده ناوگروه 86  و همسرش «فرشته سجودی» درباره سبک‌زندگی روی ناو و مدیریت چالش‌ها در نبود همسر و با «عبدالحمید دایا» سرآشپز ناوبندر مکران در این ماموریت طولانی‌ درباره ریزودرشت تغذیه در ناوهای دریایی گفت‌و‌گو کردیم.
از مراسم تولد و ترحیم تا ورزش ایستاده
فرمانده ناوگروه «86» از خطرات این ماموریت و ریز و درشت اتفاقات روی ناو می‌گوید

از دریادار دوم فتاحی می‌پرسم: در این ماموریت 231روزه چه چالش‌هایی داشتید و خانواده‌ها چطور با این ماموریت طولانی کنارآمدند؟ او می‌گوید: «قبل از این که به دریا عزیمت‌کنیم یک سال روی این برنامه کار کردیم و برای همه خطرات برنامه‌ریزی کرده‌بودیم. برای بحث فنی قطعه‌های یدکی و تعمیرکار داشتیم و تعمیرات اساسی را در دل دریا انجام دادیم. یک تیم پزشکی داشتیم که در همین ماموریت سه عمل جراحی را برای اولین بار روی ناو و در دل دریا انجام‌دادند. ما 8ماه دریانوردی داشتیم و به همین دلیل موارد پزشکی زیاد اتفاق‌می‌افتاد، بعضی افراد زمین می‌خوردند، دست و پای شان می‌شکست و اتفاقاتی از این قبیل. در باره خانواده‌ها دستورالعمل و تیمی در سطح نداجا تشکیل شد که مسئول رسیدگی به خانواده‌ها در طول ماموریت عزیزان‌شان بود. اغلب کارکنانی که در این ماموریت حضور داشتند از بندرعباس بودند، بعضی خانواده‌ها که فرزند کوچک تر داشتند ترجیح دادند این ایام را پیش پدر و مادرشان بگذرانند. در تیمی که گفتم از نیروی تاسیساتی تا روان شناس حضور داشتند و خانواده‌ها را از همه لحاظ پشتیبانی‌می‌کردند.حتی مسئولان نداجا از امیر فرمانده نداجا تا مسئولان استانی هروقت مشکلی در خانه، مدرسه و ... اتفاق‌می‌افتاد، آن را حل‌می‌کردند. در این ماموریت بیش از 300نفر حضور داشتند، خانواده‌ها خیلی دلتنگ‌شدند ولی این ماموریت طوری بود که قبلا از طرف فرماندهی نیروی دریایی از خانواده‌ها هم رضایت گرفته شد که عزیزان‌شان در ماموریت باشند. الحق که خانواده‌ها همراه ما بودند و مسئله‌ای در این باره نداشتیم.»
غیرممکن‌شدن کارهای ساده مثل پختن نیمرو
او درباره این که درون این ناو چه اتفاقاتی می‌افتد، می‌گوید: «در ناو همه چیز هست. در ماموریت ناوگروه86 ما نانوایی و آشپزخانه داریم. سیستم فنی و تولید برق داریم. زیرساخت‌های تماس صوتی داریم که نیروها بتوانند با خانواده‌شان صحبت‌کنند. موتورهایی داریم که حتما یک راهبر می‌خواهد و به همین دلیل خدمت ما در ناو به صورت شبانه‌روزی بود. یعنی حدود  8ماه، 231 روز، نفر رفته، کنار دستگاه ایستاده و نگهبانی داده‌است. این شیفت هر چهار،پنج ساعت یک بار می‌چرخد و همه افراد باید در طول روز بین 10تا12 ساعت به اجبار کنار دستگاه بایستند و آن‌جا کاربری‌ کنند. یکی از علت‌های سختی کار روی دریا همین است که شما روز تعطیل و بیکاری ندارید و شبانه‌روزی مشغول کار هستید. در زندگی ساده و معمولی به هرشکلی که می‌خواهید می‌توانید زندگی‌ کنید. هر ساعتی که دوست‌دارید بخوابید یا بیدارشوید، نوع غذایی که می‌خورید و اوقات فراغتی که می‌خواهید برای خود ایجاد کنید. روی ناو همه این‌ها باید در چارچوب باشد. ما یک برنامه ساعتی روزانه داریم که در ناو باید طبق آن ناهار بخوریم، استراحت‌کنیم، مشغول تعمیرات یا مطالعه باشیم و ... . این‌ها همه مشخص‌شده است و ما باید شبانه‌‌روزی طبق همان جلو برویم. اگر غیر از این باشد اصلا نمی‌توانیم در دریا بمانیم. برای مثال خیلی کارهای ساده‌ای وجوددارد که بعد متوجه می‌شوید امکانش را روی ناو ندارید. مثلا هوس کرده‌اید یک نیمرو بیندازید و بخورید، اصلا امکان این کار را ندارید. همه چیز براساس قانون جلو می رود و محدودیت‌ها زیاد است.»
رفاقت‌هایی طبق آموزش‌های نظامی
«ناو یک شهر شناور است. من اهل مازندرانم و 23سال است که روی ناو خدمت‌می‌کنم و بیشتر کسانی را که با ما به دریا می‌آیند،شاید 15سال‌است می‌شناسم. اگر دوستی و رفاقت نباشد کار پیش‌نمی‌رود. البته در کنار این رفاقت‌ها طبق آموزش‌های نظامی، احترام هم رعایت‌می‌شود». فرمانده ناوگروه «86» ادامه می‌دهد: «در طول ماموریت ناوگروه 86، فرزندان 8نفر از عزیزان ما که در این ماموریت حضورداشتند به دنیا آمدند و 10نفر هم عزیز از دست‌دادند. سخت‌بود اما چون همه از قبل می‌دانستند کجا می‌روند، توجیه‌بودند. ما در ناو برای همین تازه‌متولدشده‌ها جشن می‌گرفتیم، کیک می‌پختیم و امکان ارتباط تصویری برای دیدن فرزندان‌شان را مهیا می‌کردیم. چون در دریا تنها تماس صوتی مجاز است و با مجوزی که می‌دادم در شرایط خاص این امکان را فراهم‌می‌کردیم. ما در طول این مدت برای عزیزان از دست‌رفته مراسم ختم می‌گرفتیم و همکارها می‌آمدند، سخنرانی می‌شد و همین‌چیزها باعث تسلی خاطر بود، بالاخره سخت بود و این حداقل کار ممکن. همه کارهایی را که در طول ماه و سال انجام می‌دهید،ما روی ناو انجام دادیم. روز تعطیل ما، جمعه است. چه فرقی با بقیه روزها دارد؟ مثلا اگر در روزهای معمولی ساعت بیدارباش 7:30صبح است، روز جمعه ساعت 8 است. در این روز آموزش تعطیل است تا افراد بتوانند به کارهای شخصی‌شان بپردازند. امکانات ورزشی هم داریم و با توجه به اندازه یگان مثلا نمی‌توانستیم روی ناو دنا، فوتبال بازی کنیم، یک سری ورزش ایستاده و بدن‌سازی و ورزش‌هایی با کش و طناب زدن انجام می دادیم. مکران فضای بزرگ تری دارد و در آن می‌توان تمرینات ورزشی بهتری داشت.» این‌ها صحبت‌های آقای فتاحی درباره اتفاقات ریز و درشت روی ناو است.
دریانوردی شوهرم، تمرین صبوری و خودسازی خانواده‌ ما بود
«فرشته سجودی» همسر دریادار دوم فرهاد فتاحی از دلتنگی‌ها و چالش‌های زندگی با همسر دریادار می‌گوید

از روزی که «فرشته سجودی» جواب «بله» را به دریادار دوم فتاحی داده‌است، 17سال می‌گذرد. طی این سال‌ها آقای فتاحی در ماموریت‌های مختلفی که هر کدام چندماه طول کشیده‌است، روی ناو و در دریا بوده‌‌ و همسرش شانه‌به‌شانه برای خانه، زندگی و فرزند از جان مایه‌گذاشته‌است. در گفت‌و‌گوی کوتاهی که با خانم سجودی داشتیم، از راهکارش برای مواجه‌شدن با دلتنگی، چالش‌های زندگی و دیگر مسائل وقتی همسرش در دریا بوده‌است، پرسیدیم.
دلتنگی را اصلا نمی‌شود مدیریت‌کرد
فرض‌کنید همسرتان چند ماه از شما دور است. باید زندگی‌تان را مدیریت‌کنید، حواس‌تان به فرزندتان باشد، سعی‌کنید دلتنگی را مهار ‌کنید و هزار و یک چالش‌ دیگر را هر چند ماه یک‌بار تکرارکنید. این قصه همسران نیروی دریایی است و وقتی از سجودی درباره راهکارش برای گذراندن این چالش‌ها در طول این سال‌ها می‌پرسم، می‌گوید: «به اعتقاد من دلتنگی را اصلا نمی‌شود مدیریت‌کرد. فقط این مشکل را می‌توان کمی رفع کرد. شغل همسرم از زمانی که ازدواج کردیم به همین منوال بوده‌است و این آخرین دریانوردی‌‌‌شان، طولانی‌ترینش بوده. قبل‌تر تا 4ماه و 6ماه هم تجربه این دوری را داشتیم. یک جورهایی پسر 15ساله ما در بود و نبود پدرش بزرگ شد. کار خیلی سختی است اما ما این سختی و دلتنگی‌ها را مقابل هدف بزرگ‌تری قرار دادیم  و  تنها خودم و فرزندم را در آن ندیدم. کشورم و وظیفه همسرم را دیدم و این که در قبال وظیفه‌ای که انجام می‌دهد تبعاتی هم دارد. خوشحال بودیم که در این هدف بزرگ، نقش کوچکی داشتیم و پرچم کشورمان می‌تواند در دورترین آب‌های دنیا به اهتزاز دربیاید. اگر ما در این قسمت تاریخی، نقش کوچکی داشتیم مایه مباهات و افتخارمان است. الان پسرمان 15ساله‌ و کلاس نهم است. شغل پدرش را دوست دارد و به آن افتخارمی‌کند ولی همیشه به من می‌گوید این فقط شغل نیست، عشق است! خیلی پایمردی و صبوری می‌خواهد و من فکر نکنم بتوانم از پس آن بربیایم. به‌طور کلی در طول این مدت من عجول بودم، ولی صبور شدم. خیلی کم‌طاقت بودم، طاقتم زیاد‌شد. آدم حساسی بودم اما سعی‌کردم حساسیت‌هایم را کمتر کنم و این یک تمرین بوده. انگار در این دریانوردی‌ها همه ‌ما رشد و خودسازی، صبوری، ایثار و توجه به یک هدف عالی‌تر و بزرگ‌تر را تمرین‌کردیم.»


ریز و درشت آشپزی روی ناو
«عبدالحمید دایا» سرآشپز ناوبندر مکران در ناوگروه 86 درباره آشپزی در این ماموریت دریایی به دور کره زمین می‌گوید
دریا متلاطم باشد یا آرام، آشپزخانه ناو تعطیل نمی‌شود. بساط صبحانه، ناهار و شام طبق برنامه‌ریزی از قبل پیش‌بینی‌شده برپاست. عبدالحمید دایا، آشپز47ساله بندرعباسی که سرآشپز ناوبندر مکران در ناوگروه 86بوده است، درباره برنامه آشپزی در ناوهای دریایی، چالش‌های پخت‌و‌پز روی اقیانوس و برنامه غذایی کارکنان ناوگروه صحبت‌های شنیدنی دارد. ادامه این مطلب حاصل گفت‌و‌گو با این سرآشپز است که 25سال از عمرش را مشغول آشپزی روی ناوهای دریایی بوده‌. او در زمان به دنیا آمدن پسرش دور از خانواده و در ناوگروه 86 مشغول خدمت بوده‌است و وقتی با او گفت و‌گو می‌کردیم، دومین روزی بود که پسر حدود5ماه و نیمه‌اش را بغل کرده بود.
بوی خوش قرمه‌سبزی و حلیم در ناو
در یگان‌های شناور به ویژه یگان‌های رزمی به دلیل محدودیت و کمبود امکانات نمی‌شود هر غذایی را پخت. دریا هم بیشتر مواقع مواج است و باید برنامه‌ریزی دقیقی برای پخت غذا داشته‌باشید، موادغذایی حتما باید تازه باشد تا بتواند نیازهای‌بدن را تامین کند چون روی دریا نمی‌توانید خیلی از ویتامین ها را از جای دیگر کسب‌کنید و فقط باید از موادغذایی موجود در ناو جذب بدن‌تان شود. گروه آشپزی هر ناو به یگان‌هایی بستگی‌دارد که به دریا می‌روند. دنا، 4 آشپز داشت و مکران به علت بیشتر بودن جمعیت 4آشپز و یک سرآشپز داشت. این‌ها جدا از تیم مهمانداری، انبارداری و... هستند. غذایی که روی یگان‌های شناور پخته می‌شود تقریبا همان غذایی ا‌ست که در خانه یا هتل‌ها پخته‌می‌شود. ما انواع خورش‌ها مانند قرمه‌سبزی، ماهی، کباب کوبیده، انواع سوپ، آش و حلیم هم روی ناو سرو می‌کنیم. فقط بعضی وقت‌ها به دلیل امواج دریا غذاهای خشک می‌پزیم اما وقتی دریا آرام باشد دیگر فرقی نمی‌کند. هر یگانی که به دریا می‌رود و قرار است مدت‌طولانی روی آب باشد، یک یگان لجستیک هم آن را همراهی می‌کند. در واقع یگانی که بتواند آن رزم‌ناو را پشتیبانی‌کند چون رزم ناوها امکانات کمتری دارند و بیشتر حامل تجهیزات نظامی هستند.
مواد غذایی کارت ورود و خروج دارند
هر یگان شامل چندین یخچال زیر صفر خیلی بزرگ است که هر کدام شاید به اندازه یک اتاق 4در5متر باشد. این یخچال‌ها مخصوص نگهداری مواد منجمد است. چند یخچال بالای صفر درجه هم مخصوص نگهداری صیفی‌جات و سبزیجات است. در انبار خشکبار هم حبوبات، قند، شکر و مواد تدارکاتی را نگه‌می‌داریم. برای هر ماموریت، همه‌چیز برنامه‌ریزی شده‌است. همه محصولاتی که وارد یخچال می‌شوند کارت تاریخ ورود و انقضا دارند. طبق کارت هر محصول ورود می‌خورد و حتی اگر یک روز از تاریخ آن‌ها بگذرد به دلیل حساسیت کار، حق استفاده از این موادغذایی را نداریم. هرچند ما روی ناو دکتر و جراح هم داریم اما اگر یک نفر مریض‌شود به علت کوچک‌بودن فضا، امکان واگیری بین کارکنان زیاد است. در ماموریت ناوگروه 86 در چند بندر پهلوگیری داشتیم و میوه و موادغذایی تازه‌ای را که لازم بود از آن‌جا تامین‌می‌کردند. وقتی دریا متلاطم باشد بعضی‌ها به دلیل طبیعت بدن‌شان، شاید دریازده ‌شوند و نتوانند غذا بخورند. البته عده کمی هستند و معمولا بعد از چند روز به این قضیه عادت‌می‌کنند. در این ماموریت مشکلی از این بابت نداشتیم. همه‌چیز به شکل برنامه ریزی خودش انجام‌می‎شد، یعنی در ماموریت‌های دریایی اگر3ماه، 8 ماه یا هر زمانی قرار است یک ناو روی دریا باشد همان مقدار زمان برای آن برنامه‌ریزی صرف‌ شده‌است. چون موضوع فقط غذا نیست و ورزش و برنامه‌های جانبی دیگر هم داریم. یک به یک روی آن‌ها کار می‌شود تا یگان بتواند آماده دریانوردی شود.
همه یک نوع غذا می‌خورند
فرض‌کنید دوشنبه است و روی ناو هستیم. برنامه ما به این شکلی که تعریف‌می‌کنم پیش‌می‌رود. ما صبح‌ها بیشتر سعی‌می‌کنیم صبحانه گرم بدهیم. اگر برنامه، حلیم باشد یک نفر از آشپزها، نصفه‌شب بیدار و مسئول پخت حلیم می‌شود. اگر فرصت داشته‌باشد برای ناهار هم زمینه‌سازی می‌کند. ما 5:30صبح داخل آشپزخانه ناو هستیم چون ساعت 7تا8صبح زمان سرو صبحانه است. بعد هم شروع به پخت ناهار می‌کنیم. روی ناو ناهار باید حتما بین ساعت 10:30 تا 11 آماده باشد چون اولین وعده سروناهار ساعت 11:30 ظهر است. همه باید سر ساعت مشخص برای غذا خوردن بیایند. ساعت 10صبح یک میان‌وعده راحت مانند میوه یا کمپوت می‌دهیم و بعد هم وقت توزیع ناهار است. بسته به برنامه‌غذایی و نوع شام دوساعت‌ونیم بعد دوباره به آشپزخانه می‌رویم. شام دوشنبه‌شب‌ها بیشتر مرغ کنتاکی با سیب‌زمینی سرخ‌کرده است و  از ساعت4بعدازظهر، پخت آن را شروع‌می‌کنیم.  از ساعت 19:30 تا 20:30هم زمان سرو شام است و بسته به این که صبحانه فردا چیست، آشپز برنامه پخت آن را می‌چیند. ما در ناو، برای کل کارکنان از پایین‌ترین تا بالاترین درجه که فرمانده یگان دریایی ا‌ست یک نوع غذا طبخ‌می‌کنیم. جیره هر فرد به مقدار و گرم مشخص است. البته بعد از چندبار تقسیم غذا دست‌مان می‌آید که  چه نفراتی کمتر یا بیشتر غذا می‌خورند و سعی‌می‌کنیم با رضایت خودشان مقدارها را کمی جایگزین‌کنیم تا دورریز غذا نداشته‌باشیم.
برای تولد پسرم در یگان، کیک پختیم
این ماموریت دریایی برای 6ماه برنامه‌ریزی شده‌بود. وقتی به این ماموریت رفتم، همسرم باردار بود و می‌دانستم احتمالا در زمان وضع‌حمل در کنارش نیستم. راستش چون آن زمان کنارش نبودم خیلی سخت گذشت. حالا که دارم با شما حرف‌می‌زنم پسر 5ماه و نیمه‌ام توی بغلم است و بچه‌داری را انداختند روی شانه من. ما از بمبئی هند حرکت کرده‌ و نزدیک جاکارتای اندونزی بودیم. می‌دانستم که امروز و فرداست همسرم زایمان‌کند. نمی‌توانستم هر لحظه و هر دقیقه زنگ بزنم چون ما روی ناو برای تلفن‌زدن سهمیه داریم و نمی‌توانیم هر لحظه که دل‌مان خواست زنگ‌بزنیم. صبح زود نزدیک ساعت5 با همسرم تماس‌گرفتم اما جواب‌نداد و‌نگران شدم. بعد که به مادرهمسرم زنگ‌زدم و او هم جواب نداد خیلی دلواپس شدم. دستم به هیچ‌جا بند نبود. آخر سر شماره دخترم را گرفتم. با خوشحالی گفت که مادرش در بیمارستان بوده، وضع‌حمل کرده‌ و هر دو سالم هستند.آن قدر خبر مسرت‌بخش و خوشحال‌کننده‌ای بود که همان شب در یگان کیک پختیم، جشن تولد گرفتیم و با کیک، آب میوه و نوشابه از نیروها پذیرایی کردیم. همه خیلی خوشحال شدند و آن روز خیلی با من همکاری‌کردند. به همین دلیل تولد پسرم خاطره‌شد و روز خوبی برای ما ساخت.