نرمش از ما گستاخي از طالبان!

سياست آنجا كه به بقا گره مي‌خورد خيلي زود آموخته مي‌شود و كساني هم كه از دل غارها و كوه‌هاي وحشي و صعب‌العبور پا به ارگ حكومتي مي‌نهند اصول آن را به سرعت فرا مي‌گيرند چنانچه گويي كتاب شهريار نيكولو ماكياولي را از بركرده، لام تا كامش را به اجرا مي‌گذارند. در دوره پيشين حكومت طالبان بر افغانستان شنيدم اين گروه در مذاكرات دروغ نمي‌گفتند و از اين جهت در ميان سياستمداران دنيا مضحكه مي‌شدند! ولي حالا كم‌كم امتياز مي‌دهند، امتياز مي‌گيرند، به درمي‌زنند كه ديوار بفهمد و چراغ راهنماي چپ را روشن مي‌كنند و به راست مي‌پيچند! با چين كافر چون قدرت دارد و هم‌مرز هم هستند به مراوده روی مي‌آورند ولي با برخي از كشورهاي مسلمان همسايه خود درشتي مي‌كنند! موضوع امتناع طالبان از دادن حقابه ايران از رودخانه هيرمند و درگيري مرزي روز شنبه احتمالا نشان مي‌دهد كه اين گروه اولين آموزه‌هاي سياسي خود را در مورد ايران به اجرا مي‌گذارد! آنان در شرايط عادي حتي مشورت‌گيران خوبي نيستند و گاهي با تمرد از سازمان اطلاعات پاكستان «‌اي‌اس‌اي» نشان مي‌دهند كه مي‌خواهند در بازي‌هاي منطقه‌اي از امتياز بي‌قاعده بودن، به قول خودشان حريف را خائف كنند.  اگر مسوولان ما نتوانند از پس اين گروه برآيند و بدون هزينه آنچناني حقابه اهالي سيستان ما را بگيرند و سياست‌شان كنند بايد به مردم پاسخ بدهند كه در اين 43 سال چه آموخته‌اند؟  واقعيت آن است كه طالبان با خيانت امريكا به مردم افغانستان و توافق با او اغلب كشورهاي منطقه را غافلگيركرد و با اينكه جزييات اين توافق هنوز هم مشخص نيست ايران را خوشحال كردند كه  يك پاي امريكا از منطقه برداشته شده است! گويا ما چنين حادثه‌اي را چنان مبارك و نافع خود يافتيم كه از خطرات حضور يك گروه غيرقابل پيش‌بيني و متعصب كه مشروعيت بين‌المللي ندارد غافل شديم. گروهي كه براي ماندن بر اريكه قدرت و كسب حداقلي از مقبوليت جهاني هر كاري از دستش بر مي‌آيد و ظرفيت عامل شدن براي قدرت‌هاي جهاني را دارد.  مسلما درگيري با چنين گروهي كه فعلا چيزي براي از دست دادن ندارد و ضربه‌هاي ناتو و امريكا هم نتوانست سر عقل‌شان بياورد به صلاح مملكت‌مان نيست. اما راه مماشات هم هميشه باز نيست، چه بسا مزاحمت فزاينده ايجاد كنند و از آنجا كه مي‌دانند ايران تمايل و منافعي در جنگ با آنها ندارد از حد بگذرند و خود را مصون از پاسخ شديد ايران تصور كنند. 
به قول حكيم طوس: 
مگر شهر كابل نسوزد به ما
چو پژمرده شد برفروزد به ما


 چند عامل مهم در گستاخي طالبان وجود دارد كه نبايد آنها را دستكم گرفت؛ اگر اسراييل توانسته باشد با انواع طرفندها و ارتباط‌هاي مستقيم و غيرمستقيم اين گروه را تحت تاثير خود قرار بدهد بهترين گزينه براي اشتغال ايران هستند و اگر كار ايران با اين گروه بالا بگيرد در تل‌آويو جشن برپا مي‌شود. حضور بيش از 5 ميليون افغانستاني در ايران عامل تهديد‌كننده ديگري است كه نبايد آن را از نظر دور داشت. هر چند به نظر مي‌رسد اكثر آنان مخالف يا بي‌اعتنا به طالبان هستند ولي نفوذ اين گروه در كسر كوچكي از آنها مي‌تواند امنيت عمومي كشور را حتي به صورت مقطعي هم كه شده به چالش بكشد. عامل ديگر مشي و مرام چريكي اين گروه و غيرمسوول بودن‌شان نسبت به منافع افغانستان است. آنها به كشتن و كشته شدن عادت كرده‌اند و عمق استراتژيكي براي درهم كوبيدن ندارند. در خيال‌انگيزترين تصورات فرض كنيم كه ايران برود و كابل را بگيرد؛ نهايت اينكه آنها دوباره به كوه‌ها پناه مي‌برند و آنقدر در شهر‌ها بمب منفجر مي‌كنند و مردم را مي‌كشند تا دوباره همه را متقاعد كنند كه حضورشان در كابل براي مردم و منطقه امنيت بيشتري به ارمغان مي‌آورد.  واقعيت آن است كه ايران در حساس‌ترين شرايط و كليدي‌ترين موقعيت فكر مبادا را نكرد و براي خود امتيازي نگه نداشت. ما به چه دليلي از احمد مسعود و جبهه مقاومت ملي افغانستان حتي به صورت سياسي حمايت نكرديم و گذاشتيم طالبان به آساني دره پنجشير را به تصرف خود درآورد و در مقابل اين عدم حمايت چه امتيازي از طالبان گرفتيم؟ 
چرا سفارت افغانستان را به يك گروه كه نماينده همه ملت افغانستان نيست، داديم و در اين كار كدام منفعت را تحصيل كرديم؟ خطر بزرگ اين است كه با ندانم‌كاري و ضعف تحليل و محاسبه تصميم‌گيران، طالبان به يك تهديد جدي و طولاني مدت در شرق كشور مبدل شود.  اما سخن اصلي اينكه طالبان هم با همه حقارتي كه دارد متوجه مشكلات داخلي ايران شده است و براي مطرح شدن در دنيا و توجه احتمالي غرب و امريكا بخت خود در اين زمينه را مي‌آزمايد. اگر توانست حقابه ايران را ندهد در افكار عمومي افغانستاني‌ها سر و گردني بالا مي‌برد و احتمالا بازي ديگر و شايد خطرناك‌تري را آغاز مي‌كند و اگر نتوانست و مجبور به اجراي قرارداد في‌مابين شد چيزي را ازدست نداده و آبي را كه در بيابان‌ها رها كرده را به ايران مي‌دهد و بانگ بر مي‌آورد كه ما به قراردادها و مناسبات بين‌المللي پايبنديم. چنانچه سياست‌هاي ما در داخل و خارج از توازن لازم برخوردار بود و خصوصا مستحضر به تمايل و اراده ملي بود و اقتصادمان رنجور و بيمار نبود چه بسا طالبان همه افراد خود را بسيج مي‌كرد كه صف به صف شوند و دبه دبه آب به طرف ايران بريزند تا تهران به كابل اخمي نكند ولي افسوس كه سياستمداران ما ادعاي‌شان گوش فلك را كر مي‌كند ولي در عمل يك گروه منفور مي‌آيد بيخ گوش‌مان و بدون ترس شليك مي‌كند و جواني از عزيزان‌مان را به شهادت مي‌رساند.