بازتاب زندگي امروز در نغمه‌هاي كهن تنبور

سيمين    سليماني
آلبوم موسيقي «آواي كهن» به تازگي منتشر شد؛ اثري كه در آن صداي تنبور همراه با سازهاي زهي، فضاي متفاوتي را ساخته است. به اين بهانه سراغ هومن دهلوي، آهنگساز و تنظيم‌كننده اين آلبوم كه نشر «نغمه هزاردستان» آن را منتشر كرده، رفتيم و درباره اين اثر با او گفت‌وگو كرديم؛ گفت‌وگويي كه البته محدود به آلبوم «آواي كهن» نماند و زيست هنري او را در خانواده‌اي اهل موسيقي نيز در بر گرفت. از علايق و دغدغه‌هاي هنري خانواده گفت؛ همين‌طور از تاثيرات مادر و پدرش حسين دهلوي، موسيقي‌دان، آهنگ‌ساز و رهبر اركستر بر كار هنري خود. دهلوي در خصوص ادامه راه پدر نيز صحبت كرد كه در متن گفت‌وگو خواهيد خواند.
هومن دهلوي از كودكي نواختن سنتور را از مادرش سوسن اصلاني آموخت. از 10 تا 15 سالگي نواختن ساز پيانو را نزد فرمان بهبود فرا گرفت. ساز ويلن را هم نزد هنرمنداني نظير منوچهر انصاري، پرتو پورافر، بهروز وحيدي‌آذر و سياوش ظهيرالديني آموخت. اولين معلم او در مباني موسيقي و آهنگسازي، پدرش حسين دهلوي بود و پس از آن نزد هنرمنداني همچون پرويز منصوري و احمد پژمان اين مبحث را فراگرفت. هومن دهلوي در سال ۱۳۷۷ و همزمان با تشكيل نخستين دوره كارشناسي ارشد آهنگسازي در ايران، با كسب رتبه نخست كنكور سراسري به دانشگاه هنر تهران راه پيدا كرد و پس از پايان تحصيلات نيز از سال ۱۳۷۹ تدريس در دانشگاه هنر را آغاز كرد. همچنين از محضر اساتيدي نظير امانوئل مليك اصلانيان و رافائل ميناسكانيان نيز بهره برد. هومن دهلوي امريكا و ايران را براي زندگي برگزيد و با تشكيل يك اركستر، آثار موسيقي ايراني را در امريكا به اجرا گذاشت. در كارنامه هنري او عضويت در هيات داوران جشنواره موسيقي جوان و جشنواره موسيقي دانشگاه هنر، به چشم مي‌خورد. در ادامه گفت‌وگوي «اعتماد» را با اين نوازنده و آهنگساز خواهيد خواند.
  در ابتداي گفت‌وگو مي‌خواهم درباره اثر اخيرتان بگوييد. همراهي سازهاي زهي با تنبور فضاي خاصي را در آن به وجود آورده، چه شد كه اين تركيب را انتخاب كرديد؟
از آنجايي كه قبلا بيشتر كارهايي كه در اين شكل ساخته بودم اركسترال بودند و در آنها معمولا يك ساز ايراني مثل قيچك، ني، قانون و تنبور در مقام تكنواز در اركستر حضور داشت، اين‌بار تصميم گرفتم تجربه متفاوتي در اين زمينه انجام دهم. علاقه شخصي خودم به ساز تنبور با صدا دهي و شخصيت ويژه‌اي كه دارد و از طرف ديگر، مقام‌هاي چند هزارساله تنبور كه گنجينه‌اي ارزشمند هستند، من را به سويي سوق داد تا مجموعه‌اي بر آن اساس پيش ببرم. در اين ميان همكاري با هنرمند گرامي جناب صادق نوري نيز كه علاوه بر صدابرداري اين مجموعه، همكاري فراواني هم در انجام پروژه داشتند براي كار روي مقام‌هاي تنبور بسيار تاثيرگذار بود؛ اما با توجه به شناختي كه از نوع و جنس صدا‌دهي تنبور داشتم، براي بخش همراهي به سازهايي نياز بود كه نه تنها كنتراست مناسبي با آن داشته باشند، از نظر رنگ و حجم صوتي نيز بتوانند فضاي لازم را براي آنچه در ذهن داشتم، ايجاد كنند. از اين رو پس از بررسي بسيار، كوارتت زهي را براي اين كار انتخاب كردم كه تمام اين خصوصيات را دارا بود و علاوه‌بر آن، قابليت بسياري براي آهنگسازي ايجاد مي‌كرد.  
  در اين اثر چه كساني شما را همراهي كردند؟ 
هنرمندان برجسته گروه كوارتت زهي مينياتور: پدرام فريوسفي، نيلوفر محبي، ميثم مروستي و آتنا اشتياقي همراهان من در اين اثر بودند كه حضور ارزشمندي در ضبط اين مجموعه داشتند. تكنوازي تنبور برعهده آقاي فراز كاوياني بود و ايشان علاوه بر آن در ساخت ملودي‌هاي تنبور نيز همكاري داشتند. از طرفي اسپانسري بخشي از هزينه‌هاي پروژه را با كمك تني چند از دوستان‌شان برعهده گرفتند.
  نام آلبوم‌تان «آواي كهن» است اما اثر را كه مي‌شنويم مضاف بر درون‌مايه كهني كه احتمالا به خاطر الهام از بعضي مقام‌هاست، به عنوان مخاطب، فضاي مدرن را هم تجربه مي‌كنيم در اين باره بگوييد.
همان‌طور كه زندگي و جامعه امروزي با تغييراتي همراه است و عناصر و متريال‌هاي جديدي وارد آن مي‌شوند، هنر نيز نيازمند اين تحولات است. زماني كه از منبع‌ كهن الهام مي‌گيريم تا اثري خلق كنيم، نيازمنديم كه انعكاس تحولات و تاثيرات امروزي را نيز در آن شاهد باشيم. در غير اين صورت تنها به بازگويي همان مطالب گذشته پرداخته شده و با اين كار نه تنها حرف جديدي به آن اضافه نمي‌كنيم بلكه به فرسودگي و يكنواخت شدن آن كمك كرده‌ايم.
در مجموعه «آواي كهن» با اين نگاه سعي كردم كار را پيش ببرم و بازتاب زندگي امروزي را همراه با نغمات كهن تنبور ادغام كنم. البته با توجه به حفظ اصالت آنها كه از نظر من امري ضروري است. همان‌گونه كه در ادبيات، در قالب‌هاي شعر كهن چون غزل يا رباعي در اشعار شاعران سده‌هاي پيش، شاهد كلماتي چون باده و پياله هستيم، حال در آثار شاعران معاصر در همان فرم‌هاي شعري ممكن است به كلماتي چون قطار و هواپيما برخورد كنيم كه در دوران گذشته وجود نداشته‌اند. يا همان‌گونه كه در معماري قبلا ساختمان‌هاي گِلي و آجري با قامت كوتاه وجود داشتند و امروزه شاهد بناهاي آهني و بتني بلند قد هستيم. به مرور، اين تغييرات در زندگي ما پر رنگ مي‌شوند و طبيعي است كه در هنر هم رخنه كنند و اتفاقا اگر آگاهانه مورد استفاده قرار بگيرند، مي‌توانند تاثير مثبت و پررنگي در خلق يك اثر داشته باشند. 
  و اين نگاه نو كه با در نظر گرفتن حفظ اصالت براي شما مهم بوده، در آلبوم «آواي كهن» چگونه بروز يافت؟
در موسيقي اين تحولات مي‌توانند حال و هواي يك اثر را از جوانب مختلفي چون ملودي، فرم، هارموني و ريتم تحت‌تاثير قرار دهند. از آنجايي كه در اين مجموعه استفاده از مقام‌هاي كهن تنبور اولويت داشت، سعي كردم برمبناي آنها، گاه با حالت بداهه‌پردازي و گاه با ملودي‌پردازي، آنها را در قالب فرم‌هاي طراحي‌شده‌اي قرار دهم كه در نهايت هر قطعه با توجه به هويتش، شكل و فضاي خاص خودش را بگيرد. از آنجايي كه به نظر من فرم در موسيقي نقش بسيار مهمي دارد و به خصوص در دوران معاصر به بهانه مدرنيته در هنر، اين موضوع كم‌اهميت شده، در اين كار با توجه به روال كلي اثر در بخش‌هاي مختلف، حضور فرم پررنگ است. از طرف ديگر از لحاظ هارموني كه در واقع لايه‌هاي مختلف صوتي را در يك اثر تشكيل مي‌دهد، باتوجه به هويت هر بخش اين لايه‌ها را از درون ملودي‌ها بيرون كشيدم و بنابر نياز هر بخش، از آنها بهره گرفتم تا فضا و بافت متناسب با آن مقام را به بهترين شكل بيان كنم. علاوه‌بر اين موارد از نظر ريتم هم در جاهايي شاهد تاثيرات دوران معاصر هستيم كه بي‌شك در گذشته استفاده چنداني نداشته‌اند. گاه اين ريتم‌هاي به ظاهر ناموزون و به هم ريخته دقيقا نتيجه تعامل هنر با جوامع امروزي است كه امري اجتناب‌ناپذير است. اما در كنار آنها ريتم‌هايي به گوش آشنا و متعاملي نيز حضور دارند تا مجموعه را به تعادل برسانند.
  شما بر سازهاي ايراني تاكيد داريد؛ به نظر شما چطور مي‌شود با پشتوانه آثار قديمي، ايده‌هاي خلاقانه و نو در آثار را داشته باشيم نه صرفا مشقي از گذشته؟
سير تكاملي هنر و مخصوصا موسيقي، هميشه راه خود را پيدا كرده است. در تاريخ موسيقي مي‌بينيم كه شايد دوره‌هاي مختلف از نظر وسعت و سرعت تحولات متفاوت بوده‌اند اما هيچ‌گاه ثابت نمانده‌اند و به مرور تغيير شكل بنا به نيازهاي هر جامعه اتفاق مي‌افتد. اينكه هنرمندان بخواهند از آثار قديمي ايده بگيرند يا به پشتوانه آنها به كارها و خلاقيت‌هاي جديد دست بزنند، به صورت معمول اتفاق مي‌افتد و چيزي نيست كه هنرمند بخواهد براي آن تصميم بگيرد. وقتي آثار گذشته وجود دارند پل و رابطي بين نسل قبل و بعد مي‌شوند و به هر نقطه‌اي از تاريخ هنر كه نگاه مي‌كنيم اين تحولات رخ داده است. اينكه انتظار داشته باشيم تمام آثاري كه در يك رشته هنري خلق مي‌شوند ويژگي‌هاي برجسته‌اي داشته و آثار ماندگاري باشند امري محال است اما وقتي فضا و بستر مناسبي براي انجام كار وجود داشته باشد، قطعا در ميان آنها آثار ارزشمندي هم به يادگار خواهد بود.
  به حفظ اصالت و اهميت فرم اشاره داشتيد؛ امروزه مي‌بينيم بسياري با آگاهي كم آثار پيشين را با تغييراتي ديگرگون مي‌كنند و بدون در نظر گرفتن اصالت اثر، كاري را مي‌سازند، در اين بين يا فرم را زير سوال مي‌برند يا حتي محتوا را و بعد آن را به عنوان اثري نو يا تلفيقي و خلاقانه ارايه مي‌دهند. اساسا از نظر شما چگونه مي‌توان با حفظ اصالت آثار، كاري بديع خلق كرد؟
اين پرسش شما چند بخش دارد و از جوانب مختلف مي‌توان آن را بررسي كرد يكي از اين جنبه‌ها ورود تكنولوژي به هنر هست كه كار بسياري را در اين روزها ساده كرده و كساني كه اطلاعات يا تجربه كمي در موسيقي دارند، از متريال‌هايي استفاده مي‌كنند كه از گذشته وجود دارد و بدون اينكه زحمت و خلاقيتي از خودشان نشان دهند سعي دارند كار جديد ارايه دهند كه بسياري از آنها فاقد ارزش‌هاي هنري‌اند و متاسفانه حتي موزيسين‌هايي كه باتجربه و تحصيلكرده هستند نيز گرفتار اين معضل شده‌اند. بسياري از اين كارها را به غذاهاي آماده و فست‌فودها تشبيه مي‌كنم؛ مواد غذايي سالمي ندارند اما چون خوش‌رنگ و لعاب هستند و سريع آماده مي‌شوند، بسياري از آنها استقبال مي‌كنند. در هنر نيز اين نوع موسيقي‌ها همانند فست‌فودها عمل مي‌كنند، در بسياري از مواقع مي‌بينيم كه شعرها سطح پاييني دارند و براي راحت‌تر شدن كار از مواد آماده كه شامل قطعات قديمي يا ملودي محلي يا آهنگ‌هايي كه براي گوش مردم آشنا هستند، استفاده مي‌كنند. از جنبه ديگر كه بخواهيم به اين ماجرا نگاه كنيم، متاسفانه آن دسته از اطلاعات عمومي كه بايد دراختيار مردم قرار بگيرد كه اصول اوليه و پايه‌اي هنر را بشناسند تا درك و دريافت آنها از هنر بالاتر رود و سليقه آنها رشد كند در جامعه وجود ندارد. آموزش موسيقي از دوران كودكي در مدارس حداقل به صورت پايه‌اي مي‌تواند در رشد سليقه عموم جامعه و شناخت هنر بسيار موثر باشد و قطعا اگر از اين لحاظ جامعه را تقويت كنيم، در آن سوي قضيه نيز رقابت سالمي پيش خواهد آمد، به دليل اينكه انتظارات مردم بالا مي‌رود هنرمندان نيز سعي مي‌كنند كار خلاقانه‌ و با پشتوانه فكري به جامعه ارايه دهند اما متاسفانه اين امر به دليل اينكه به هر شكلي در جامعه پذيرفته شده، اين اجازه را حتي به هنرمندان باسابقه داده كه كارهايي انجام دهند كه ارزش خودشان را هم پايين آورند...
  و پشت اين ماجرا غالبا انگيزه‌هاي مالي هست.
بله؛ فقط به دليل اينكه فروش دارد يا صرفا به عنوان يك كار متفاوت در جامعه مطرح مي‌شود. به عنوان مثال خواننده‌ها از منطقه نامناسب صوتي‌شان استفاده مي‌كنند و تا حدي بالا مي‌خوانند كه صداي آنها به جيغ تبديل مي‌شود و اين نه در محدوده صوتي آن خواننده هست و نه ارزش هنري محسوب مي‌شود. يا حركات و نمايش‌هايي در صحنه دارند كه از نظر بصري مخاطب را جذب مي‌كند. هزينه‌هاي زيادي در كنسرت‌ها صورت مي‌گيرد براي اينكه دكور و نورپردازي يا جلوه‌هاي ويژه‌اي قرار دهند؛ در ظاهر براي اين است كه جذابيت اجرا را بالا ببرد اما از طرفي ديگر مي‌بينيم كه حتي خواننده ابتدايي‌ترين اصل اجرا را كه كوك خواندن است، رعايت نمي‌كند. من بارها با هنرمنداني برخورد كرده‌ام كه اعتراف كرده‌اند، اينكه چه كاري و با چه كيفيتي انجام دهند، براي‌شان مهم نيست. فقط مهم اين است كه كاري توليد كنند يا اينكه روي صحنه بروند.
  در تكميل صحبت‌هاي‌تان، بفرماييد كه از نظر شما نوآوري و نگاه خلاقانه در موسيقي چه ويژگي‌هايي دارد و اصلا آيا مي‌توان براي آن چارچوبي تعيين كرد؟
هنر ارتباط مستقيمي با فرهنگ دارد و فرهنگ هويت يك جامعه است. يك اثر هنري از جنبه‌هاي مختلفي سنجيده مي‌شود؛ يكي از اين جنبه‌ها خلاقيت و نوآوري است، يكي فرهنگ و هويت و ديگري تكنيك و مهارت‌هايي كه هنرمند از آنها استفاده مي‌كند. اينها حد و مرز هنري را مشخص مي‌كنند بنابراين آن هنرمند يا اثر هنري هست كه با ويژگي‌هاي هنري كه در خود دارد تعيين‌كننده مرزها مي‌شود. در موسيقي آثاري كه از صدها سال پيش تا امروزه مانده و جزو آثار شاخص هستند مثل سمفوني نه بتهوون يا آثار نقاشي لئوناردو داوينچي يا ونگوگ يا شاهنامه فردوسي و آواز بنان، پيانوي مرتضي محجوبي و... همه اينها ويژگي‌هايي داشتند كه خودشان مرزها را تعيين كردند.
  در بخش ديگر گفت‌وگو بپردازيم به پيشينه موسيقايي كه داشتيد؛ شما در خانواده‌اي كه موسيقي در آن جريان داشت بزرگ شديد. هم مادر و هم پدرتان بدون ترديد تاثير بسياري بر شما داشتند. كمي براي مخاطبان از حضور در اتمسفر اين خانواده بگوييد.
قطعا براي يك كودك، بستر خانوادگي تاثيرگذار است و به صورت ناخواسته كودك را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد و از آنجايي كه موسيقي يك زبان است و عوامل مشترك با هر زباني را دارد كه صوت و ريتم است وقتي اينها در زندگي يك كودك جريان داشته باشد ناخودآگاه به درونِ او نفوذ پيدا مي‌كند. از آنجايي كه هم پدر من به عنوان آهنگساز و هم مادرم به عنوان نوازنده و آهنگساز موسيقي دستگاه ايران، فعاليت داشتند، از كودكي با موسيقي بزرگ شدم و موسيقي شنيدم و تا حد زيادي در تمرين‌ها، آماده‌سازي نُت‌ها و در پشت صحنه در زمان اجرا حضور داشتم و با بسياري از بزرگان اين رشته از نزديك آشنا شدم. يادم است كه از دوران كودكي پشت پيانو مي‌رفتم و با كلاويه‌هاي پيانو بازي مي‌كردم. از همان دوران پدر متوجه علاقه من شدند با اينكه قبلا آموزش موسيقي را با سنتور با مادرم شروع كرده بودم اما تغيير ساز دادم و به كلاس پيانو رفتم.
  پس آن‌طور كه مي‌فرماييد، گرايش‌تان به ساز تغيير كرد، پايه‌ها را مادرتان بنا كردند و مسيرتان بيشتر به پدر نزديك شد، درست است؟
يك دليل آن اين است كه پيانو، صداهاي آماده دارد و تنها با فشار دادن كلاويه‌ها به هر حال يك موسيقي از آن در مي‌آيد برخلاف خيلي از سازهاي ديگر مثل سنتور، تار يا ويولن كه يك دستورالعمل اوليه‌اي لازم دارد كه ساز يا مضراب را چگونه دست بگيريم كه صداي اين سازها در بيايد و خب اين براي يك بچه سن پايين خيلي راحت‌تر است كه با آن ارتباط برقرار كند، ضمن اينكه تنوع صوتي وسيعي دارد و از نت‌هاي همزمان مي‌شود استفاده كرد اما دقيقا من كلاس جدي خودم را با مادرم شروع كردم، ولي بعد از مدتي موسيقي را با يادگيري پيانو ادامه دادم و از آنجايي كه زمان تمرين خيلي زياد قطعات را تغيير مي‌دادم و به نوعي وارياسيون‌هاي خودم را از قطعات در مي‌آوردم، فكر مي‌كنم پدر تشخيص دادند كه گرايشي به آهنگسازي دارم از اين جهت من را به كلاس ويولن هم بردند تا عملا با يكي از سازهاي مهم گروه زهي آشنا شوم و درعين حال با من و خواهرانم كه يكي از آنها با من كلاس پيانو مي‌آمد و ديگري كلاس ويولن، كلاس‌هاي گروهي سولفژ و تئوري موسيقي را هم شروع كرديم.
  كار جديدي هم در دست ساخت داريد؟
چند پروژه در دست دارم، دو فيلم مستند كه براي آنها در حال ساخت موسيقي هستم. يك مجموعه پيانويي كه چند سال پيش، نتِ آن توسط انتشارات ماهور چاپ شد و حالا مشغول ضبط صوتي آنها هستم. در كنار اينها سعي مي‌كنم كه چند مجموعه نُت اركستر هم چاپ كنم و مسير پدر را ادامه دهم. به دليل اينكه وجود نُت‌هاي موسيقي براي فرهنگ موسيقايي كشور لازم است، چراكه اگر نتِ آنها 
در دسترس نباشد امكانِ انتقالِ آن، به نسل بعدي مخصوصا براي كارهاي اركستري وجود ندارد. از طرفي تا حدي كه بتوانم كارهاي پدر را نيز دنبال كنم؛ آثاري كه منتشر نشدند يا ضبط آنها نيمه‌كاره مانده كه اغلب نياز به بنياد و انجمني دارند كه بتوانند به روند كار كمك كنند، چراكه اين كار، شخصي و يك‌نفره نيست. بعضي دوستان هستند كه داوطلبانه كمك مي‌كنند ولي حجم كار آنقدر زياد است كه گاهي از كارهاي خودم هم باز مي‌مانم.
  همان‌طور كه اشاره شد، اين كار بسيار مهم است، اينكه كارهاي پدر را پيگيري مي‌كنيد اما به قول خودتان اين نيازمند حمايت كلان است، بايد براي اين دست كارها موسسه، بنياد يا پژوهشكده‌اي اقدام كند، جاي خالي اين پيگيري‌ها به‌شدت احساس مي‌شود. آيا تاكنون با موسسه يا بنيادي مذاكره داشته‌ايد؟
بله؛ واقعيت اين است كه چنين كارهايي بايد توسط موسسه‌ها يا بنيادها يا حتي دانشكده‌هاي موسيقي انجام شود كه اين امكان و توان را دارند كه هم اين آثار و منابع را جمع‌آوري و حفظ كنند و هم به مرور ارايه دهند اما خب مي‌دانيم كه تعداد اين موسسه‌ها محدود است. فعلا معدود كمك‌هايي كه انجام مي‌شود به صورت شخصي هست از جمله دوست عزيز آقاي مسعود طالباني كه مسووليت صفحه اينستاگرام پدر را برعهده دارند و سعي مي‌كنيم در آنجا به صورت يك آرشيو كارها، عكس‌ها و فيلم‌هايي كه از پدر موجود هست را به اشتراك بگذاريم كه حداقل جايي ثبت شود. تنها موردي كه مي‌توانم به آن اشاره كنم به همت آقاي كياوش صاحب‌نسق، به همراه بنياد رودكي خلاصه اپراي خسرو وشيرين، با استفاده از دستنوشته‌هاي پدر به چاپ رسيد كه حداقل اين اثر از اين طريق به يادگار بماند. از طرفي تعداد درخواست در طول سال هست كه از آثار پدر اجرا كنند اما تقريبا همه اينها بدون رعايت حقوق مصنف يا آهنگساز مي‌خواهند انجام دهند و متاسفانه اين فرهنگ اصلا رايج نيست و بسياري براي اينكه خودشان را روي صحنه نشان دهند بدون اينكه حتي توانايي‌هاي لازم را براي اجراي اين كار داشته باشند و حتي بدون اطلاع خانواده كارها را روي صحنه مي‌برند آن هم بدون توجه به اين موضوع كه چقدر كار و هزينه براي چاپ و انتشار اين آثار انجام شده است.


    در مجموعه «آواي كهن» سعي كردم زندگي امروزي را با نغمات كهن تنبور ادغام كنم. البته با توجه به حفظ اصالت آنها كه از نظر من امري ضروري است. همان‌گونه كه در ادبيات، در قالب‌هاي شعر كهن چون غزل يا رباعي در اشعار شاعران سده‌هاي پيش، شاهد كلماتي چون باده و پياله هستيم، حال در آثار شاعران معاصر در همان فرم‌هاي شعري ممكن است به كلماتي چون قطار و هواپيما برخورد كنيم كه در دوران گذشته وجود نداشته‌اند. يا همان‌گونه كه در معماري قبلا ساختمان‌هاي گِلي و آجري با قامت كوتاه وجود داشتند و امروزه شاهد بناهاي آهني و بتني بلندقد هستيم.
    قبلا بيشتر كارهايي كه در اين شكل ساخته بودم اركسترال بودند و در آنها معمولا يك ساز ايراني مثل قيچك، ني، قانون و تنبور در مقام تكنواز در اركستر حضور داشت؛ اين‌بار تصميم گرفتم تجربه متفاوتي در اين زمينه انجام دهم. علاقه شخصي خودم به ساز تنبور با صدادهي و شخصيت ويژه‌اي كه دارد و از طرف ديگر، مقام‌هاي چندهزار ساله تنبور كه گنجينه‌اي ارزشمند هستند، سبب شد مجموعه‌اي بر آن اساس پيش ببرم. همكاري با هنرمند گرامي جناب صادق نوري نيز كه علاوه بر صدابرداري اين مجموعه، همكاري فراواني هم در انجام پروژه داشتند، براي كار روي مقام‌هاي تنبور بسيار تاثيرگذار بود.