گفتمان ناکارآمد لیبرالیسم برای حقوق بشر

آیا گفتمان لیبرالیسم تأمین‌کننده حقوق افراد است و به دیگر سخن، اساساً امکان تأمین حقوق بشر در چنین گفتمانی میسور است؟ این شاید پربسامدترین و احتمالاً پرمناقشه‌ترین سؤالی است که در عصر حاضر به واسطه اهمیت تأمین حقوق فرد و تعدد نظام‌های فکری مطرح می‌شود.
برای یافتن سؤال ابتدایی مبنی بر اینکه آیا اساساً می‌توان انتظار تضمین حقوق فردی از لیبرالیسم داشت، باید به ریشه شکل‌گیری این گفتمان، یعنی ماهیت عصر روشنگری برگردیم. به گفته مرحوم عبدالهادی حائری در کتاب «نخستین رویارویی‌های‌اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب»، سخنگویان عصر روشنگری آنچه را که ضد فئودالیته و ضدکلیسا بود، آزادی، قانون و پیشرفت نام نهادند و آن را در چارچوب سودگرایی‌های بورژوازی غرب پسندیدند، ولی بگاه سخن پیرامون خاور زمین و مردم سرزمین‌های واپس‌مانده، به روشنی بر استعمار و به بردگی کشیدن انسان‌های ستمکش مهر تأیید گذاشتند.
مونتسکیو که او را «اندیشمند سیاسی فرانسه در عصر روشنگری» معرفی می‌کنند، در کتاب «روح‌القوانین» صراحتاً سیاهپوستان را فاقد حقوق می‌داند و می‌گوید: «این موجودات که یکسره به رنگ سیاه هستند با چنان بینی پهن، کمتر می‌توانند مورد ترحم قرار گیرند. بسیار سخت است که به آن باور باشیم که خدا- که موجودی خردمند است- باید در چنین اندام سیاه و زشتی، روان به ویژه روانی پاک، دمیده باشد.» (همان، ص۹۵). به استناد همین کتاب، هگل، فیلسوف سرشناس آلمانی درباره اسلام دچار پندارگرایی شد، او می‌گوید: «اسلام در کنج عزلت به سر می‌برد و وظیفه رویه استعماری تمدن بورژوازی غرب است که به استثمار و استعمار سرزمین‌های اسلامی با اطمینان بر کامیابی و پیروزی بپردازد.» (ص۱۱۹)
عصری که به اصطلاح «روشنگری» نام دارد و پیشتازان آن، اینچنین به استثمار و استعمار ونادیده گرفتن حقوق رنگین‌پوستان حکم می‌کنند، حتماً نه تنها یارای تضمین حقوق افراد یا همان حقوق بشر را ندارد، بلکه اساساً چنین گفتمانی با مسئله تضمین حقوق آحاد مردم فارغ از رنگ، نژاد، مذهب، قومیت و حتی اندیشه متفاوت، کاملاً بیگانه است و نباید انتظار چنین مهمی داشت، البته در عصر حاضر به واسطه وجود امپراتوری رسانه نظام سلطه که برخلاف مسئولان کوته‌بین کشورمان، به رسانه بها می‌دهند، «حقوق بشر» به عنوان یک ترم مهم در دستور کار دکترین سیاست خارجی کشور‌های به اصطلاح ابرقدرت همچون رژیم امریکا قرار گرفته است و به خوبی از این ابزار در متهم کردن کشور‌های مستقل استفاده می‌کند. جالب آنکه، مطالبه‌گری کشور‌های غربی درباره رعایت حقوق بشر در دیگر کشور‌ها به معنای آن نیست که خودشان رعایت کنند یا اجازه دهند کسی آن را مطالبه‌گری کند، این مهم مصادیق فراوانی دارد.
طبق ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر «تمام انسان‌ها آزاد زاده شده‌اند و در حرمت و حقوق باهم برابرند.» بر اساس ماده۲ این اعلامیه نیز «همه انسان‌ها بی‌هیچ تمایزی از هر سان که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیده دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، وضعیت دارایی، محل تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادی‌های مطرح در این «اعلامیه»‌اند.» نگاهی به وضعیت حقوق بشر در کشور‌های غربی به خوبی، شعاری بودن چنین گزاره‌ها را نشان می‌دهد. ادعای برابری افراد فارغ از داشتن هر مذهب، در حالی است که اخیراً در کشور سوئد که به عنوان یکی از کشور‌های دارای دموکراسی! نام برده می‌شود، صراحتاً به قرآن کریم اهانت کردند، البته یکی از دلایل اسلام‌ستیزی در کشور‌هایی همچون سوئد و فرانسه، رشد جمعیت مسلمانان در این کشور و از طرفی استقبال مردم از گرویدن به اسلام عنوان شده است. اگر روزگاری به قول ادوارد سعید، «خاورشناسان نمی‌خواسته‌اند خاورزمین و جهان اسلام را همانگونه که واقعاً بوده و هست، بشناسند بلکه در پژوهش‌های خود مطالبی تحویل خوانندگان خود می‌دادند که سود غرب در آن باشد.» (همان، ص۱۱۸). امروز مردم غرب امکان شناختن جهان اسلام و مردم خاورزمین را «همانگونه که هستند» دارند و این یک کابوس برای سردمداران غرب است، بنابراین تضمینی برای تحقق حقوق بشر در گفتمان لیبرالیسم وجود ندارد و این رویه در مکتب اسلام کاملاً برعکس است. به قول استاد شهید مرتضی مطهری به عنوان عقبه فکری انقلاب اسلامی ما، «مکاتب مادی امروز روی اصول خاص دیالکتیکی می‌گویند تضاد‌ها را تشدید کنید، ناراحتی‌ها را زیاد کنید، شکاف‌ها را هر چه می‌توانید عمیق‌تر کنید، حتی با اصلاحات واقعی مخالفت کنید برای اینکه جامعه را به انقلاب به معنی انفجار (نه انقلاب آگاهانه) بکشانید. اسلام به انقلاب انفجاری، یک ذره ملتقد نیست.» (کتاب حماسی حسینی)