روزنامه خراسان
1402/05/07
ترجمان «زینبی زیستن» در روزگار ما
به مناسبت 11 محرم، روز تجلیل از اسرا و مفقودین، به زندگی سراسر حماسه شهید سرلشکر خلبان حسین لشگری که 18 سال را در اسارت رژیم بعث گذراند و نیز، جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان که بیش از 41 سال از مفقودالاثر شدن او میگذرد، پرداختهایم
جواد نوائیان رودسری – یازدهم محرم هر سال را، بحق، روز تجلیل از اسرا و مفقودین نام نهادهاند. ما عادت کردهایم که در ارزیابی عیار جهاد و مبارزه در راه حق، شهادت را نقطه اوج بپنداریم و در پاسداشت مقام آن، کوشا باشیم. این اقدام، البته عین صواب است، اما همه آنچه را که باید، در این عرصه، شامل نمیشود. ما گاه فراموش میکنیم که به قول مرحوم دکتر شریعتی، «آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند»؛ ماندن، صبوری کردن، ایستادن راه آن ها را ادامه دادن، پرچم شهد را در اهتزار نگه داشتن، کم از شهادت در راه خدا نیست. مگر نه این که هر قیامی را دو بخش، «خون» و «پیام» است و مگر نه اینکه اگر پیام به درستی منتقل نشود، ثمرات آن خون به بار نمینشیند و هدف، دستیافتنی نمیشود؟ شهدا در قیام و جهاد، با افتخار و رشادت، از جان مایه گذاشتند و با خون خود، راه را بر مشتاقان طریق حق نمایاندند؛ اما مأموریتی خطیرتر و حساستر هم وجود دارد و آن، رساندن این پیام سرخ و انتشار آن در جامعه انسانی است؛ رسالتی که انجام آن، برعهده جانبازان و اسیرانی است که یادگارانِ بیواسطه آن معرکه خونآلودند و با آزادگی خود، عالیترین مفاهیم انسانی و الهی را تفسیر میکنند. وجود مقدس حضرت زینب(س)، آینه تمامنمای آزادهای است که در اسارت هم، با استواری و صبوریاش، با بیان قاطع و ایمان راسخش، با علم وحیانی و کلام علویاش، پرچم سرخ شهادتی را که حسین(ع) برافراشتهبود، در اهتزاز نگه میدارد و حضورش، نوری را به دل خوابزدگان میتاباند و حریقی را به دل غافلان میاندازد که از تابش و لهیب آن، کاخ ستم، یکسره میسوزد و فرو میریزد. امروز، نخستین روز بعد از واقعه جانکاه کربلا، عاشورای جاویدان، بهترین روز است برای یادآوری آن پیکار بزرگ، آن جهاد عظیم که زینب(س) رهبریاش کرد و به نتیجه و مقصد رساند؛ بهترین روز است برای یادکرد آزادگانی که با تحمل سرافرازانه ایام سخت و جانکاه اسارت، با سلاح صبر، خصم را به زانو درآوردند و عزت و شرف شاگردان مکتب حسین و زینب – که درود خداوند بر آنها باد – را به جهان غفلتزده دوران ما، نشان دادند. اما در این میان، از وجودهای نازنینی که رفتند و بینشان ماندند نیز، نباید غفلت کرد؛ مردانِ مردی که در گمنامی ایستادند و مبارزه کردند و در سایهروشن تاریخ، جسم و روحشان، آسمانی شد. دلاورانی که از این دنیا و نام و ننگ آن، به تمامی دل بریدند و بر دل این وادی رنگبهرنگ و فانی، حتی حسرت یک آرامگاه را هم باقی گذاشتند؛ آری، آنان که مقامشان قابل توصیف نیست، آنان که در پرونده مبارزان راه حق، با نام مفقودالاثر شناخته میشوند؛ و امروز، یازدهمین روز از ماه محرم، ماه خون و قیام، با نام «روز تجلیل از اُسرا و مفقودین» زینت یافتهاست تا فرصتی باشد برای ما که بدانیم و بشناسیم و پیروی کنیم و البته، به یاد بیاوریم نامهای بزرگی را همچون مرحوم حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ابوترابی، «سیدالاسرا» که در دوران اسارت، جلوههای کمنظیری از پایداری و مقاومت در برابر دشمن بعثی را به نمایش گذاشت و پس از بازگشت به میهن، در خردادماه سال 1379، چهره در نقاب خاک کشید و در حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد. به یاد شهید سرلشکر حسین لشگری 6410 روز تحمل اسارت نام شهید سرلشکر حسین لشگری در تاریخ دفاع مقدس، نامی ماندگار و جاودانه است؛ قهرمانی که حدود 18 سال طعم اسارت را چشید و خم به ابرو نیاورد. مردی که دشمن را همیشه ناکام گذاشت، افسری که تا جان در بدن داشت، جنگید، اما نه با سلاح، نه با مسلسل و خمپاره، با شکیبایی و صبر و توکلی که دشمن را به مبارزه میطلبید. شهید سرلشکر حسین لشگری، از خلبانان ورزیده و سرشناس نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در سال 1359، هنگام پاسخ دادن به حملات ناجوانمردانه ارتش بعثی عراق، هدف قرار گرفت و تا سال 1377، در اردوگاهها و زندانهای مخوفی همچون ابوقریب، طعم تلخ اسارت را چشید. او نخستین خلبان ایرانی بود که در جنگ تحمیلی اسیر شد و آخرین اسیری بود که از چنگ صدامیان رهایی یافت. طی دوران 18 ساله اسارت، دشمن بارها برای آنکه او را حاضر به تسلیم و خیانت به سرزمین اش کند، تحت فشار قرار داد. در روزهای نخست جنگ، از او اطلاعات نظامی میخواستند و در سالهای پایانی اسارت، میخواستند وادارش کنند تا به دروغ، آغازگر جنگ را ایران معرفی کند؛ اما شهید لشگری، زیر بار هیچ ننگی نرفت و پایدار ماند. مرور خاطرات او، یادآور حوادثی تکاندهنده است که وقوع آنها در باور هیچ انسانی نمیگنجد؛ اینکه حتی در سالهای پایانی اسارت و زمانی که بسیاری از ازادگان به خانه و کاشانه خود بازگشتهبودند، چگونه رنج حضور دایمی در زندانی خوفناک را به جان میخرید و در همان حال، دمی از یاد خدا غافل نبود. سخن گفتن درباره مقاومت او، به حرف ساده است. اینکه 17 سال، کوچکترین مکاتبهای با همسر و فرزندش نداشت و در تنهایی و رنج، ساعتها و روزها را میگذراند و جز سجادهای دستدوز و قرآنی که همواره به آیات آن متوسل میشد، مونس و همدمی نداشت. شهید لشگری، در سالهای طولانی اسارت بارها شکنجه شد؛ آنگونه که هنگام آزادیاش در 1377، تنی رنجور و خسته از سالها آسیب و آزار داشت و همین رنج طولانی، سرانجام او را به عالیترین مقامی که یک سرباز آرزویش را دارد، یعنی مقام والای شهادت رساند. شهید لشگری، ترجمان آزادگی در اسارت بود؛ قهرمانی که شاید کمتر درباره او شنیده و درباره شخصیت بزرگ او سخن گفتهایم. این آزاده والامقام سرانجام در 19 مرداد سال 1388، بر اثر عوارض ناشی از 18 سال اسارت، در 57 سالگی شربت شهادت را نوشید و به دیدار معبود شتافت و نام او در ردیف قهرمانان سرزمین ایران و سربازان سلحشور اسلام، جاودانه شد. به یاد حاج احمد متوسلیان 41 سال از روزی که رفتی، میگذرد زندگی عجیبی دارد حاج احمد متوسلیان؛ چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن، انگار اصلاً آرام و قرار نداشتهاست. حاج احمد بچه خیابان مولوی تهران بود، درسخوان، مذهبی و اهل کار و البته، مبارزه. بعد از ورود به دانشگاه علم و صنعت و تحصیل در رشته الکترونیک و اعزام به خدمت سربازی، فعالیتهای مبارزاتیاش را آغاز کرد و شد یکی از جوانانی که ساواک دربهدر دنبالشان میگشت. وقتی در شهریور سال 1357 بازداشت شد، ساواکیها خیلی شکنجهاش کردند تا از او اطلاعات بیرون بکشند؛ اما نتوانستند. حاج احمد را برای گذراندن دوران زندان، فرستادند به خرمآباد تا اینکه در آذر همانسال، بالاخره آزاد شد. بعد از پیروزی انقلاب هم، حاج احمد آمد پای کار دفاع از آرمانها، پاسدار شد، رفت کردستان و جنگید تا شر ضدانقلاب و تجزیهطلب را از سر ایران کوتاه کند. جنگ که آغاز شد، حاج احمد متوسلیان رفت به جبهه جنوب و تیپ 27 محمدرسولا...(ص) را تشکیل داد. حاج احمد و بچههای همرزمش، در آزادی خرمشهر نقش کلیدی ایفا کردند؛ هنوز هم رشادتهای آنها در محور «دارخوین» از یاد رزمندگان قدیمی حاضر در فتح خرمشهر نرفتهاست. 12 روز بعد از این پیروزی بزرگ بود که رفت به لبنان، با تعدادی از بچههای داوطلب تیپ 27؛ رفتهبود تا در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی به لبنان، همرزم مبارزان لبنانی باشد؛ برای حاجاحمد و دوستانش، جهاد در راه خدا مرز نداشت. حاج احمد، حتی بعد از بازگشت بچهها، در سوریه ماند تا در تدارک و پشتیبانی از مبارزان لبنانی همکاری کند. خبر آمد که نیروهای حزب «فالانژ» که وابسته به صهیونیستها هستند، سفارت ایران را در بیروت محاصره کردهاند. حاج احمد تصمیم گرفت به بیروت برود. برخی دوستانش خواستند مانع او شوند، اما او قاطعانه پاسخ داد: «حضرت امام به بنده امر کردهاند گزارشی از وضعیت شیعیان جنوب لبنان تهیه کنم لذا بهتر است خودم به این مأموریت بروم.» به این ترتیب، حاج احمد متوسلیان، روز 14 تیرماه سال 1361، به همراه تعدادی از دیپلماتهای ایرانی، راهی بیروت شد؛ سفری بیبازگشت که با ربوده شدن آنها توسط شبهنظامیان وابسته به رژیم صهیونیستی آغاز شد. آنها حاج احمد و همراهانش را به نقطهای نامعلوم بردند؛ این آغاز مفقودالاثری بنیانگذار تیپ 27 محمد رسولا...(ص) بود. با وجود گذشت بیش از 41 سال از آن روز، اخبار مربوط به حاج احمد متوسلیان و همراهانش، همچنان شامل اخبار قطعی نمیشود. هرچند که برخی معتقدند باید آن سردار نامدار اسلام را، شهید شده بدانیم، اما هنوز هم خانواده و دوستانش امیدوارند که بتوانند از وی و همراهانش خبری به دست آورند.
به یاد مرحوم حجتالاسلام سیدعلیاکبر ابوترابیفرد
مجاهدتهای مثالزدنی «سید الاسرا»
گروه اندیشه - مرحوم حجتالاسلام حاج سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در سال ۱۳۱۸ش در شهر قم، در خانوادهای اصالتاً قزوینی و اهل علم متولد شد و پس از دریافت مدرک پایانی دوره ابتدایی، تحصیلات متوسطه خود را در رشته ریاضی ادامه داد و موفق به دریافت دیپلم در سال ۱۳۳۶ شد. سید علیاکبر، پس از به پایان رساندن دوره متوسطه، برای کسب علوم حوزوی، در سال ۱۳۳۷ به مشهد رفت و در مدرسه علمیه نواب این شهر سکنا گزید. او با شروع نهضت حضرت امام(ره)، به قم مهاجرت کرد و در مدرسه حجتیه حجره گرفت تا در مبارزات انقلابی حضوری فعال داشتهباشد. مرحوم ابوترابی پس از تبعید حضرت امام(ره) به ترکیه و سپس عراق، در سال ۱۳۴۴ به نجف اشرف رفت تا در محضر استادان برجسته حوزه علمیه نجف به کسب علم مشغول شود. آن مرحوم در سال ۱۳۴۹، در حالی که مرحله سطح را به پایان رساندهبود، در راه بازگشت به ایران، به جرم حمل اعلامیههای امام خمینی(ره) در مرز خسروی دستگیر و زندانی شد. تدبیر مرحوم ابوترابی در برخورد با بازجویان ساواک، در جلسات بازجویی و پاسخگویی عادی به سؤالات، هر چند آنان را قانع نکرد، ولی باعث شد تا دوران محکومیت ایشان، طولانی نشود و پس از محکومیتی ۶ ماهه، از زندان آزاد شود و به زندگی مبارزاتی خویش بازگردد. تلاش او پس از آزادی از زندان، برای بازگشت به نجف اشرف، با شکست روبه رو شد؛ اما سید علیاکبر ابوترابی که مرد میدان مبارزه بود، به فعالیتهای خود در ایران ادامه داد. در همین ایام با شهید سیدعلی اندرزگو آشنایی پیدا کرد. او در تمام مدت پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به شدت تحت نظر بود؛ اما به دلیل رعایت اصل پنهان کاری، ساواک نتوانست مدرکی علیه وی پیدا کند. با پیروزی انقلاب اسلامی، حجتالاسلام ابوترابی به شهر اجدادی خود، قزوین بازگشت و این شهر را مرکز فعالیت خود قرار داد و با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در قزوین، مانع قدرت گرفتن و فعالیت ضدانقلاب و شیوع هرج و مرج در این شهر شد. در سنگر دفاع با آغاز جنگ تحمیلی، مرحوم سید علی اکبر ابوترابی در صحنهای جدید، به مبارزه مشغول شد و در آغاز جنگ، از قزوین و با لباس رزم، رو به سوی جبهه آورد و در کنار شهید دکتر مصطفی چمران، در ستاد جنگ های نامنظم، به سازمان دهی نیروهای مردمی پرداخت و شخصاً به مأموریت های شناسایی رزمی و دشوار میرفت. آزادی منطقه پرحادثه و خطرناک «دُبِّ حُردان» به فرماندهی وی، در رأس یک گروه متشکل از صد رزمنده، یکی از اقدامات مرحوم ابوترابی در این دوره است. روز ۲۶ آذر سال ۱۳۵۹، حجتالاسلام ابوترابی برای تکمیل شناسایی قبلی خود مأموریت پیدا کرد که در منطقه تپههای ا...اکبر شناسایی انجام دهد تا با اطلاعات به دست آمده، نیروهای ستاد جنگهای نامنظم آماده یک عملیات گسترده شوند، اما بر اثر اشتباه یکی از دو نفر همراه وی، در حالی که هفت کیلومتر از نیروهای خودی دور شده و تا فاصله ۲۰۰ متری دشمن پیشروی کرده بودند، در بازگشت، شناسایی شد و به اسارت نیروهای بعثی درآمد. زعیم آزادگان در دوران اسارت، حجتالاسلام ابوترابی، اسوه صبر و مقاومت و پایداری برای اُسرای ایرانی بود. بعثیها از هیچ شکنجهای برای آزار وی خودداری نمیکردند؛ حتی شایع شد که بر اثر این شکنجهها به شهادت رسیدهاست و به همین مناسبت، در دیماه 1359، در قزوین عزای عمومی اعلام شد، اما مرحوم ابوترابی، مردانه آسیبها و شکنجههای جسمی و روحی را تحمل کرد و افزون بر این، نقشی مهم در سازمان دهی و عملیات هماهنگ اسرای ایرانی در اردوگاههای رژیم بعثی عراق داشت. این دوران سخت و پرحادثه، 10 سال طول کشید تا حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابی که بحق «سید آزادگان» لقب گرفته بود، مانند دیگر آزادگان سرافراز، با عزت و سربلندی به میهن اسلامی بازگشت. وی پس از آزادی نیز، به فعالیتهای فرهنگی و عملیاتی خود ادامه داد و به عنوان مسئول در نهادهای مربوط به رسیدگی به امور آزادگان، جانبازان و ایثارگران، مخلصانه خدمت کرد. این سید بزرگوار، سرانجام در 12 خرداد 1379، در حالی که به همراه پدر بزرگوارش، آیتا... حاج سید عباس ابوترابی عازم مشهد مقدس و زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) بود، در جاده بین سبزوار و نیشابور، بر اثر تصادف دارفانی را وداع گفت و پیکرش در حرم مطهر رضوی، صحن نو، آرام گرفت.
سایر اخبار این روزنامه
4 راهکار تحول مالیاتی در برنامه هفتم
ترجمان «زینبی زیستن» در روزگار ما
خطر حریم شکنی به بهانه صمیمیت در شعر آیینی
واکنش ها به اظهارات وزیر ارشاد درباره ورود400 نیروی جوان حزب اللهی به این وزارتخانه
دومینوی خانمانسوز حرامخواری
مسئله ای حیاتی که اولویت نظام برنامه ریزی نیست!
زمزمه شهر؛ لبیک یا حسین(ع)
قدرتنمایی علمی دانشآموزان
یوفو و جنازه خلبانش در اختیار آمریکاست؟
تداوم بازی سوئد در زمین موساد
افشای ماموریت مالی
دستبرد از نقطه کور !
دلتنگی برای مُحرمهای کودکی