روزنامه خراسان
1402/05/09
زیر و بم «اوپنهایمر»
نام کریستوفر نولان، کارگردان صاحبنام بریتانیایی، به تازگی و به خاطر اثر جدیدش، «اوپنهایمر»، دوباره بر سر زبانها افتادهاست؛ فیلمی که زندگی یک نابغه علم فیزیک و البته «پدر بمب اتم» را روایت میکند. نولان در فیلم جدید خودش، مانند آثار پیشین، از جمله «سهگانه بتمن»، «تلقین» و «دانکرک»، از بازی تأثیرگذار «کیلین مورفی» استفاده کردهاست؛ مورفی ایفای نقش شخصیت اصلی داستان، یعنی «اوپنهایمر» را برعهده دارد؛ دانشمندی که پیچیدگی شخصیت و زندگی او، برای بسیاری از نویسندگان و هنرمندان جذاب است. به همین دلیل، اثر جدید کریستوفر نولان، نخستین فیلم یا اثر هنری درباره اوپنهایمر نیست. علاوه بر کتاب خواندنی «پرومته آمریکایی؛ پیروزی و تراژدی جی.رابرت اوپنهایمر»، اثر «کای بِرد» و «مارتین جی.شروین» که فیلم نولان بر اساس آن ساخته شده، شخصیت «پدر بمب اتم» دستمایه ساخت سریالی تلویزیونی در اوایل دهه 1980 و با سرمایهگذاری بی.بی.سی شد که مخاطبان بسیاری پیدا و سه جایزه «بفتا» را از آن خود کرد. به غیر از این سریال، اوپنهایمر سوژه مستندی با نام «فردای ترینتی» (The Day After Trinity) هم بودهاست که در سال 1980، نامزد جایزه اسکار شد و جایزه «پیبادی» (Peabody Award) را که به آثار برجسته تلویزیونی (از سوی دانشکده روزنامهنگاری دانشگاه جورجیا) اعطا میشود، از آن خود کرد. بنابراین، تاریخ سینما با شخصیت اوپنهایمر بیگانه نیست اما تا به حال، فیلمی با این کیفیت و با چنین سطح انتشاری درباره وی ساخته و منتشر نشدهاست. خیلی از منتقدان معتقدند که این فیلم سه ساعته و بدون جلوههای ویژه، نظر بسیاری از نخبگان سینمایی و غیرسینمایی را جلب خواهد کرد و داستان جذابش، مخاطبان را تحت تأثیر قرار خواهد داد. در عمل نیز، واکنشها به اکران جهانی «اوپنهایمر» متعدد و گسترده بودهاست و به نظر میرسد شخصیت این فیزیک دان مشهور و البته نامحبوب، موفقیت دیگری را برای کریستوفر نولان رقم بزند. با این حال، آنچه برای ما، به عنوان علاقهمندان مباحث تاریخی، پیش و بیش از بحثهای فنیِ سینمایی جذابیت دارد، آشنایی با مردی است که داستان زندگی او، دستمایه ساخت یک فیلم نسبتاً پرمخاطب شدهاست؛ شخصیتی که میان ایرانیان، چندان شناخته شده نیست و بازخوانی روایت زندگی او، میتواند بسیار جذاب و خواندنی باشد. ویرانگر دنیاها! عقربههای ساعت، 5:29صبح را نشان میداد. قرار بود نتیجه پروژه «منهتن» که دولت ایالات متحده آمریکا میلیاردها دلار خرج آن کردهبود، تا لحظاتی دیگر و در بامداد روز 16 ژوئیه سال 1945 (25 تیرماه 1324) مقابل دیدگان دانشمندان، سیاستمداران و نظامیانی قرار بگیرد که در آزمایشگاهی واقع در صحرای «خورنادا دل موئرتو»، در 56 کیلومتری سارکورو نیومکزیکو گرد هم آمدهبودند. محاسبات میگفت که شدت انفجار نخستین بمب اتمی تاریخ، چیزی معادل انرژی انفجار 22 کیلوتُن تی.ان.تی خواهد بود؛ بزرگ ترین انفجاری که تاریخ بشر تا آن زمان به یاد داشت. همه دستاندرکاران پروژه هیجانزده بودند اما هیچکدام از آن ها حالِ «جولیوس رابرت اوپنهایمر» را نداشتند؛ او مدیر پروژه بود. یکی از ژنرالهای حاضر در آزمایشگاه، بعدها روایت کرد که «دکتر در لحظات آخر به شدت نگران و عصبی شده بود و نفسش به سختی بالا میآمد.» اوپنهایمر زیر لب فرازی از یک متن مقدس هندو را تکرار میکرد: «خودِ مرگ شدهام، ویرانگر دنیاها»! دقایقی بعد، انفجاری مهیب اتفاق افتاد؛ انفجاری که لرزش حاصل از آن، تا شعاع 160 کیلومتری، آشکارا احساس شد. اوپنهایمر نفس راحتی کشید؛ پروژه «منهتن» به نتیجه رسیدهبود. اما آیا میشد ادعا کرد که همه چیز برای مدیر پروژه، مغز متفکر فیزیک نظری و استاد دانشگاه برکلی به پایان رسیدهاست؟ چنین به نظر نمیرسید! انگار اوپنهایمر در ابتدای راهی دشوار قرار داشت. کمتر از یک ماه بعد، در روزهای ششم و نُهُم ماه اوت سال 1945 (15 و 18 مرداد 1324)، 220 هزار نفر با اختراع اوپنهایمر و طی دو انفجار اتمی در هیروشیما و ناکازاکی، جان خود را از دست دادند. جنازه برخی از کشتهها هرگز به دست نیامد و از بعضی مقتولان، فقط سایهای روی زمین باقی ماند! ظهور یک جاهطلب جولیوس رابرت اوپنهایمر، در سال 1904 و در شهر نیویورک به دنیا آمد. خانوادهاش از یهودیان آلمانی بودند که مدتها قبل، به آمریکا مهاجرت کردند. پدر اوپنهایمر، یک تاجر موفق لباس بود؛ آن ها از نظر مالی هیچ کم و کسری نداشتند و همین مسئله باعث شد که اوپنهایمر بتواند به خوبی تحصیل کند؛ ابتدا در دانشگاه هاروارد، شیمی خواند و پس از آشنایی با مباحث فیزیک تجربی، علاقه فراوانی به آن ها پیدا کرد. به همین دلیل به آلمان رفت و در دانشگاه معروف «گوتینگن»، زیر نظر فیزیک دانهای برجستهای مانند «ماکس بورن» تحصیل کرد و دکترا گرفت. اوپنهایمر بعد از بازگشت به آمریکا، بین سالهای 1929 تا 1943 به تدریس در دانشگاه برکلی و مؤسسه فناوری کالیفرنیا پرداخت و شاید اگر «لِزلی گراوْز»، ژنرال آمریکایی و مدیر پروژه محرمانه «منهتن» - برای ساخت سلاحهای نامتعارف – با او آشنا نشدهبود، اوپنهایمر برای گرفتن جایزه نوبل خیز بر میداشت. اما چنین نشد! گراوز بعد از آشنایی با اوپنهایمر و صحبت با او در دانشگاه برکلی، دید بسیار مثبتی به وی پیدا کرد و به دنبال آن، اوپنهایمر مدیر علمی پروژه منهتن شد تا نقشی محوری را در ساخت نخستین بمب اتمی تاریخ ایفا کند. آیا اوپنهایمر از نتایج کار بیخبر بود؟ آیا اوپنهایمر از آثار کاری که انجام میداد، اطلاعی نداشت؟ بعید به نظر میرسد که چنین باشد. او میدانست که فراورده حاصل از پروژهاش، هزاران و شاید میلیونها نفر را به کام مرگ میفرستد؛ اما تصویری که کاخ سفید و دستگاه تبلیغاتیاش از دولتهای محور، شامل آلمان و متحدانش (مانند ژاپن) به مردم و نخبگان جامعه ارائه میداد، هیولایی بود که نمیشد جز با مرگ، شرش را از سر مردم دنیا کوتاه کرد؛ هیولایی که ظاهراً تمام افراد جامعه هدف، اعم از کودک، زن، پیر، جوان، نظامی و غیرنظامی را در بر میگرفت. اوپنهایمر هم مانند خیلیها اعتقاد داشت که برای نابودی دیوها تلاش میکند؛ اما انفجار «پسر کوچک» - بمبی که در هیروشیما به کار گرفته و باعث مرگ هزاران نفر شد – تأثیری عجیب بر روان و فکر اوپنهایمر گذاشت؛ این یک جنایت تمامعیار بود؛ جنایتی که نمیشد آن را از ذهن پاک کرد؛ حتی از ذهن یک جاهطلب مانند اوپنهایمر که برای آرام کردن خودش به فراگیری خط سانسکریت و مطالعه متون شبهعرفانی هندو روآورده بود. آغاز ناسازگاری آیا انفجار بمب اتمی، پایان زندگی علمی اوپنهایمر بود؟ به طور کامل نه؛ او به دلیل اجرای این طرح بلندپروازانه و در عین حال خوفناک، مورد توجه مقامات کاخ سفید قرار گرفتهبود و برای مدتها مدیریت پروژههای محرمانه را به وی واگذار میکردند. اوپنهایمر با نظر دولت آمریکا از مصونیت امنیتی برخوردار بود و درباره بسیاری از اقداماتش، بازخواست نمی شد؛ اما این وضعیت ظاهراً نتوانست باعث خوشحالی او شود. آیا دلیل این اضطراب همیشگی، عذاب وجدان ناشی از ساخت بمب اتمی بود؟ هیچکس نمیتواند در این باره قاطعانه نظر دهد، اوپنهایمر هیچگاه در اینباره به صراحت اظهار نظر نکرد. او، مدتی بعد، به تدریج مخالفت خود را با اقدامات ایالات متحده در حوزه تولید تسلیحات نامتعارف علنی کرد؛ معروفترین این مخالفتها درباره ساخت «بمب هیدروژنی» و توسعه فناوریهای مربوط به آن بود. ساز مخالف اوپنهایمر، مدیران بالادستی او را عصبانی میکرد و این رویکرد، زمانی که با دوره «مککارتیسم» همزمان شد، فضا را برای زدن زیرآب مدیر علمی پروژه «منهتن» فراهم کرد. خداحافظ مدیر منهتن! اوایل دهه 1950، زمانی که جنگ سرد میان دو ابرقدرت شرق و غرب به اوج خود رسیدهبود، «جوزف مککارتی»، سناتور جمهوری خواه، طرحی را برای مقابله با نفوذ کمونیسم در ایالات متحده به تصویب رساند و اجرایی کرد که بر اساس آن، بسیاری از هنرمندان، دانشمندان و اهالی سیاست در آمریکا، در مظان اتهام ارتباط با شوروی و تمایل به کمونیسم قرار میگرفتند. یکی از کانونهای اصلی ضربات پروژه جوزف مککارتی، حزب کمونیست آمریکا و اعضای آن بود؛ جایی که بر حسب اتفاق، فرانک اوپنهایمر، برادر رابرت اوپنهایمر، به عنوان یک عضو فعال و شناختهشده حضور داشت. دولت آمریکا فرانک را – که او هم فیزیک دانی برجسته بود - از تدریس در دانشگاه «مینهسوتا» محروم کرد و فعالیتهای رابرت اوپنهایمر را که به تازگی در برابر برنامههای توسعه تسلیحات اتمی آمریکا، ایستادگی و با آن ها مخالفت میکرد، زیر نظر گرفت. طولی نکشید که شواهدی از انتقال فناوریهای ساخت بمب اتم، از آمریکا به شوروی پیدا شد. سیا، انگشت اتهام را به سمت اوپنهایمر و اطرافیانش گرفت. در سال 1954 و در اوج فعالیت جریان مککارتیسم، ناگهان پیشینه چپگرایانه اوپنهایمر را رو کردند؛ او از نظر کاخ سفید یک کمونیست آمریکایی متمایل به شوروی تشخیص دادهشد. اما دولتمردان آمریکایی میدانستند که این اتهامات، فاقد سند قابل ارائه برای اثبات جرم است. لوئیس استراوس، رئیس هیئت مدیره کمیسیون انرژی اتمی آمریکا، خواستار لغو مصونیت امنیتی اوپنهایمر شد؛ او را به دست بازجوهای سیا سپردند و «پدر بمب اتمی» یک ماه تمام تحت بازجویی بود. اما چیزی از او عاید مخالفانش نشد. اتهام اوپنهایمر، لو ندادن یکی از همکارانش به نام «هاکان کاوالیر» بود که به وی، اتهام ارتباط با شوروی و جاسوسی زدهبودند. با این حال، اوپنهایمر را به دادگاه کشاندند و به اتهام او طی 19 جلسه غیرعلنی و محرمانه رسیدگی کردند. این اتهام، برای ضربه زدن به اوپنهایمر، چیز دندانگیری نبود، با این همه، کاخ سفید، به بهانه محاکمه اوپنهایمر، حاضر نشد مصونیت امنیتی وی را بازگرداند؛ معنای این اقدام، برکناری او از مسئولیتهایش در پروژههای سرّی بود؛ اوپنهایمر تنها میتوانست برای جلوگیری از رسواییهای بیشتر، مدیر «مؤسسه مطالعات پیشرفته» باشد؛ مرکزی که عهدهدار پروژههای حساس و با سطح امنیتی بالا نبود. او بعد از این اتفاقات، روحیه و سرزندگی خود را به طرز آشکاری از دست داد و عملاً، به فردی گوشهگیر تبدیل شد. پایان تلخ با افول مککارتیسم و روی کار آمدن دولت کِنِدی، تلاشها برای اعاده حیثیت از اوپنهایمر آغاز شد. واقعیت آن بود که تخطئه و محدود کردن وی، به نوعی، تخطئه عملکرد دولت آمریکا در توسعه برنامههای تسلیحات اتمی نیز، تلقی میشد. کِنِدی با اعطای جایزه «انریکو فرمی» - جایزه ویژه علمی وزارت انرژی ایالات متحده - به اوپنهایمر، در سال 1963، کوشید تا جایگاه وی را دست کم در حوزه علمی، به مکان قبلی بازگرداند. اما ظاهراً چنین نشد. سرانجام اوپنهایمر، در 18 فوریه 1968(29 بهمن 1346)، بر اثر سرطان حنجره، در منزل شخصیاش واقع در پرینستون، درگذشت.
سایر اخبار این روزنامه
تسهیلات بانکی آب رفت
زیر و بم «اوپنهایمر»
تلخ، تکاندهنده و غیرمنتظره
احتمال تعویق در آغاز لیگ 23
راهنمای خرید کیسه خواب
زیرپوست انفجارهای زینبیه
چرخش به سود بازنشستگی کارگران
مرغ قطعهبندی کوتاه نمیآید!
بن سلمان میزبان صلح پوتین و زلنسکی
نفوذ حلقه انحرافی احمدینژاد در قدرت
تهران - دمشق به دنبال نقشه راه اقتصادی
جنایت در گرداب افکار مشوش !
روز 4 هزار میلیاردی مشهد