روزنامه جوان
1402/05/19
شیخ فضلالله نوری نادیدهها را دید
همواره بر این نکته تأکید داشتهام که تاریخ معاصر و به ویژه عصر پهلوی را اکثراً کسانی نوشتهاند که با اصل دین، مخصوصاً دین اسلام سر سازش نداشتهاند، لذا تحریفات و دروغهای عجیبی را درباره شخصیت پیشرو و بزرگی، چون شیخ فضلالله نوری نوشته و به کرات تکرار کرده اند تا از شخصیتی که از بانیان تأسیس اولیه مدارس دخترانه در تهران بود، نماد تحجر بسازند! این نکته را مونیکا رینگر در کتاب «دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار» ذکر کرده است که نشان میدهد شیخ فضلالله به مسئله آموزش دختران در دورهای که کسی حتی به این مسائل فکر هم نمیکرد، توجه داشته و در جهت تحقق آن اقدام عملی انجام داده است. در فضای روشنفکری، شیخ فضلالله سدی در برابر هر گونه تغییر تعریف میشود، در حالی که او حتی قبل از وقوع مشروطه، امکانات و منابع برای تحصیل دختران را فراهم میکند.در جریان مشروطه، شیخ نسبت به سایر علما، وقوف و آگاهی بیشتری به ماهیت جریانهای روشنفکری و فراماسونری داشت. همان گونه که آیتالله مطهری بسیار زودتر از دیگران به ماهیت مجاهدین خلق پی برد. احسان یارشاطر در کتاب «انقلاب مشروطه» مینویسد: «شیخ فضلالله تنها کسی بود که به باطن واقعی روشنفکری در جریان مشروطه نزدیک شده بود.»
واقعیت این است که جریان مشروطه برای مشروطهخواهان، در واقع محملی برای حذف اسلام بود و شیخ فضلالله در برابر این جریان روشنفکری ایستاد. گفتمان روشنفکران پیش از شیخ فضلالله همواره اسلامزدایانه بود و پس از او هم این جریان با قدرت بیشتر به کار خود ادامه داد. روشنفکران سکولار با طرح مشروطه به حاکمیت قوانین عرفی رسیدند و مدعی بودند باید عرف را حاکم کنند و شرع را کنار بگذارند. واکنشهای شیخ فضلالله به این جریان، حساسیتها و زیرکی و هوشیاری فوقالعاده این مرد بزرگ را نشان میدهد. شیخ، چون تقابل روشنفکران سکولار با شرع را دیده بود، روی قانونی بودن شرع اصرار میورزید و جدال او با روشنفکران، بحث انتخاب عرف و شرع در آن زمان و بسیار جدی بود. افرادی مثل تقیزاده که ماهیتاً شیخی یا بابی مذهب بودند، به مرور زمان از دین فاصله بیشتری گرفتند و افرادی مانند یپرمخان ارمنی، خود را به مراکز تصمیمگیری نزدیک و به تسهیل روند حاکم شدن قوانین عرفی کمک کردند.
همان گونه که اشاره کردم، متأسفانه تاریخ را روشنفکران یا طرفداران پهلویها نوشتند. قبل از انقلاب نخستین کسی که جرئت کرد از شیخ فضلالله دفاع کند و آشکارا در نقد روشنفکران و خیانت آنان کتاب بنویسد، مرحوم جلال آلاحمد بود. تا آن زمان مظلومیت شیخ فضلالله در تاریخنگاری، یک جریان مستمر بود. دفاع از چنین شخصیتی که مورخان روشنفکر، او را به عنوان مدافع استبداد جا انداخته بودند، بسیار کار شجاعانهای بود.
شیخ فضلالله ماهیت انجمنهای مخفی و جریانات نفوذی و فراماسونری را بسیار دقیق میشناخت و میدانست؛ مباحثی که افراد منتسب به این محافل و جریانات مطرح میکنند، هیچ نسبتی با شرع ندارد. احسان یارشاطر به نکته دیگری نیز اشاره میکند و میگوید: «بزرگترین امتیازی که شیخ فضلالله از روشنفکران سکولار گرفت این بود که به آنان قبولاند مذهب رسمی ایران شیعه اثنیعشری است.» شایان ذکر است جریان روشنفکری اساساَ به مذهب اثنیعشری اعتقادی نداشت که شیخ فضلالله آن را از آنها بگیرد.
به اعتقاد من شیخ فضلالله روحیه ایستادگی برای دفاع از شرع و اسلام را همراه با شناخت و معرفت دشمن به کمال در خود دارد، لذا وقتی او را به سمت چوبه دار میبرند، نه مستأصل است، نه دچار خوف میشود. او خیلی راحت پای چوبه دار میرود و میگوید: «عمامهای را که از سر من برداشتند، از سر شما هم برخواهند داشت» و تاریخ صحت پیشبینی شیخ را نشان داد و پس از او جریان سکولار به قلع و قمع روحانیت و اسلام دست یازید و ماهیت واقعی خود را در دورانی که به قدرت رسید، نشان داد.
خط فکری مشروطهخواهان عرفیخواه با میرزا فتحعلی آخوندزاده شروع شد و در رفتار میرزا آقاخان کرمانی، تقیزاده، میرزا ملکمخان و انجمنهای مخفی تداوم پیدا کرد. این روشنفکران با سفارتخانههای خارجی پیوند داشتند و آخوندزاده صراحتاً اعلام میکرد برای اینکه کشور رشد کند، باید اسلام را کنار بگذارد. میرزا ملکمخان معتقد بود برای ایجاد تحول باید با جریانهای مذهبی همراهی کرد و برای فهم درست این جریان، باید در دورههای مختلف برخی از کانونها را بشناسیم و درک کنیم، اینجاست که شیخ با خط روشنفکران به مقابله برمیخیزد و با این جریان مبارزه میکند.
شیخ فضلالله نوری انصافاً چیزهایی را دید و تشخیص داد که دیگران از درک آنها عاجز بودند، به همین دلیل هم آنان در معرض خطری قرار نگرفتند. شیخ هرگز اسیر ملاحظات نشد، کمااینکه بعدها استاد مطهری نیز بهرغم اینکه برای نوشتن مقدمه چاپ ششم «علل گرایش به مادیگری» بارها تهدید به مرگ شد، حرفش را پس نگرفت. شیخ فضلالله واقعیت را به خوبی درک و شجاعانه افشا کرد. اشتباهی که جریان مذهبی مرتکب شد، این بود که تنها شیخ فضلالله را به عنوان قربانی تقابل با جریان روشنفکری مطرح کرد، در حالی که یکی از پیروان شیخ در تهران به نام ملا محمدعلی آملی، در زنجان قربانعلی زنجانی و در رشت ملامحمد خمامی تبعید و ترور شدند. خشونتی که پس از اعدام شیخ فضلالله حاکم شد و همه طرفداران شیخ به نوعی سرکوب شدند، سهواً یا عمداً مورد غفلت قرار گرفته است.
پرسش مهمی که روشنفکران باید به آن پاسخ دهند این است که اگر در موضوع شیخ فضلالله، بحث مبارزه با استبداد مطرح بود، چرا آنها عبدالمجید میرزا عینالدوله را رها کردند تا به تبریز برود و دست به آن همه جنایت بزند؟ چرا مخبرالسلطنه هدایت پس از آن همه کشتار در تبریز، نخستوزیر مشروطهخواهان شد؟ چرا همه مستبدان آرام و آسوده در مناصب خود باقی ماندند و فقط شیخ فضلالله اعدام شد؟ پاسخ مشخص است، چون شیخ باطن این افراد را دیده و اعدام وی، مجازات درک واقعی جریانی بود که اگر فرصت پیدا میکرد، ریشه اسلام را به یک باره از جا میکند و هماره در پی اسلامزدایی از تمام عرصههای اجتماعی کامل بود. طرفه آنکه اتفاقاً اعدام شیخ فضلالله باعث شد مشروطهخواهان نتوانند آن گونه که باید و شاید به اهداف خود دست یابند، البته آنان بعدها به تدریج به منویات خود وجهه قانونی دادند.
روشنفکران هرگز نمیتوانند ادعا کنند با اسلام مواجهه نداشتهاند، حتی روشنفکران مدعی پیشگامی، زمانی که مشروطه سرکوب میشد، برخلاف ادعای افرادی، چون دهخدا و تقیزاده، زودتر از همه به سفارت انگلستان پناه بردند و کسانی که ادعا میکردند باید ایستادگی و مقاومت کرد، زودتر از همه فرار کردند.
پرسش دیگری که باز روشنفکران باید به آن پاسخ درخوری دهند، این است که چگونه است که رفتن روشنفکران به سفارت انگلیس و تحتالحمایه آن کشور قرار گرفتن اشکالی نداشته، اما مواجهه شیخ با مشروطهخواهان معارض با اسلام اشکال داشته است؟ بدیهی است که اگر شیخ متوجه حقیقت و ماهیت روشنفکران نمیشد، حتی اگر از استبداد دفاع هم میکرد، مشروطهخواهان با او مشکلی نداشتند. بزرگترین جرم شیخ فضلالله، فهم واقعیت بود. اگر او این واقعیت را نمیفهمید، دچار مشکل هم نمیشد.
پس از شیخ و در دوره رضاخانی، افرادی، چون مرحوم مدرس برای حفظ حقوق حداقلی که در مشروطه به دست آمده بود، تلاش کردند. از جمله ایشان بسیار تلاش کرد احمدشاه قاجار بماند و رضاخان به حاکمیت نرسد و استبداد خشنتری بر کشور حاکم نشود، اما مشروطهخواهان از خواست جمهوری رضاخانی عبور کردند و به سلطنت رضاخانی رسیدند! در این دوره شاهد اعتراضات روحانیون و ایستادگی آنها در برابر رضاخان هستیم، اما هر کسی که در برابر استبداد رضاخانی میایستد یا کشته یا تبعید میشود. در پی سرکوب روحانیت، رضاخان به سرکوب چپها میپردازد. در سال۱۳۰۶ حزب کمونیست در همایش ارومیه اعلام کرد: «کلاه بزرگی بر سرمان رفت. ما فکر میکردیم رضاخان مظهر آمال و آرزوهای ملت ایران است، بعد فهمیدیم عامل بسط سلطه امپریالیسم است»!
شایان ذکر است کسانی که آیتالله حائرییزدی را متقاعد کردند حوزه علمیه قم را راهاندازی کند، افرادی سیاسی بودند و میدانستند دارند چه کار میکنند. خود آیتالله حائری هم متوجه بود که باید چگونه حوزه را اداره کند که تعطیل نشود و به تدریج کادری که ضرورت تغییرات بنیادین سیاسی و اجتماعی است، تربیت شود.
امام خمینی (ره) با تجمیع تجربههای گذشته، مراقب بودند که اشتباهات گذشته تکرار نشود و اجازه ندادند جریان روشنفکری همچون دوره مشروطه روی موج انقلاب سوار شود. اسناد وزارت خارجه امریکا و سازمان سیا حاکی از آن است که آنها به شدت به دنبال تکرار جریان مشروطه بودند، اما امام (ره) با تیزهوشی و درایت کمنظیرشان در برابر جریان روشنفکری ایستادند و آن را به موضع انفعال کشاندند.
سایر اخبار این روزنامه
بساط کشف حجاب جمع میشود
توهمات قرن هجدهمی مأمور دروغباف
۳۰۰ اتوبوس در ۲۰۳ خط گم میشود!
ترویج حجاب اسلامی با هویت بخشی به جوانان
خرید ارزانتر و یارانه بیشتر با کالابرگ
خبرهای خوش ارزی در راه است
اندکی صبوری آقای سرپرست!
رکورد ثبت نام دوره قبل مجلس شکسته شد
عادیسازی با ریاض برای تلآویو «تهدید امنیتی» میشود
چرا شما را نقد میکنیم؟
احضار لمپن لندنی
احضار لمپن لندنی
درد دستیاری!
شیخ فضلالله نوری نادیدهها را دید