دو امدادي حفاظت

«اگر ديدي هيچ نگفتم، اگر ديدي كه هيچ نگفتيم چون مساله مهمي درميان بود، بحث به شرافت فعالان و كارشناسان محيط‌زيست برمي‌گشت». اين جمله را يك دوست (نمي‌دانستم مي‌خواهد نامي از او برده شود يا نه) در پاسخ به اين پرسشم گفت كه چطور توانسته اين همه سختي را بيش از يك سال تاب آورد آن هم وقتي مدعياني كه صداي‌شان بلند است، نتوانستند بسيار كمتر از اين فشار را تحمل كنند. بعد درباره موضوعات ديگر حرف زديم، اينكه در حوزه محيط‌زيست و حيات‌وحش نگاه‌ها تغيير كرده‌، مديران ديگر نگاه منفي به جامعه محلي اطراف ندارند، آنها راجزئي از فرآيند حفاظت مي‌بينند و تلاش مي‌كنند آنها را در فعاليت‌هاي مختلف دخيل كنند. از مهدي تيموري رييس پارك ملي گلستان كه در اين پارك همياران را به كار گرفته تا رضا شاه‌حسيني رييس پارك ملي كوير كه توانسته از پتانسيل شكارچيان قديمي براي حفاظت بهره بگيرد. او از اين مي‌‌گفت كه سال‌ها قبل چقدر در اين باره حرف زده و كار كرده و درنهايت وقتي اين تغيير رفتار را مي‌بيند برايش خوشايند است. همين جور كه آن دوست حرف مي‌زد مي‌ديدم با وجود اين همه سختي كه به واسطه كار در اين حوزه نصيبش شده، به‌رغم اين همه اتهام‌، همچنان درگير حفاظت است؛ اينكه چه مي‌شود كرد تا اوضاع محيط‌زيست در ايران بهتر شود. به لحاظ زندگي شخصي البته او تلاش مي‌كرد بهبود نسبي شرايط كنوني‌‌اش را دايمي نبيند و من مي‌گفتم بايد فعل ماضي درباره گذشته به كار برد، اينكه اوضاع بهتر شده و قرار نيست او دوباره به آن بازگردد.  از خانه آن دوست كه برگشتم، به اين فكر مي‌كردم كه ديدن افرادي نظير او چقدر خوشايند است، اينكه يك نفر در زندگي‌اش دستاوردي دارد كه مي‌تواند به آن افتخار كند، حتي اگر اين دستاورد چندان ملموس نباشد يا از تلاش جمعي در طول ساليان دراز به دست آمده باشد. در حوزه محيط‌زيست معمولا اين‌طور است، نتيجه حفاظت در يك روز و دو روز و يك سال و دو سال حاصل نمي‌شود، بايد سال‌ها تلاش شود و افرادي خون دل بخورند تا برسيم به اينكه حفاظت مشاركتي در برخي مناطق تحت مديريت سازمان حفاظت محيط‌زيست در عمل و در ساير مناطق در حد حرف عملي شود. 
اينكه چرا ياد آن دوست افتادم و تصميم گرفتم اين يادداشت را بنويسم، به يكي از تيترهاي يك ايسنا برمي‌گردد: «رييسي: خستگي و نااميدي ممنوع است» او در ادامه عنوان كرده بود كسي كه اميدوار است مي‌تواند مردم را اميدوار كند. بعد فكر كردم آيا به حرف مي‌شود اميدوار بود‌، آيا با دستور قيمت‌ها تغيير مي‌كند، مردم نسبت به آينده اميدوار مي‌شوند‌، آيا اولويت‌هاي دولت اميدبخش است. اينها را به كناري نهادم و به آن دوست فكر كردم، دوستي كه همين چند روز پيش به شرايط سخت گذشته بازگشت. به اين فكر كردم كه حفاظت از محيط‌زيست يك دو امدادي است، يكي چوب را برمي‌دارد و تحويل ديگري مي‌دهد‌ و اين روند همين‌طور ادامه پيدا مي‌كند، به اين فكر كردم او اين چوب را دراختيار ديگران قرار داده كه كارشان را پيش ببرند تا در آينده نزديك بار ديگر اگر خواست آن را دوباره تحويل بگيرد، ‌به اين فكر كردم كه محيط‌زيست در ايران بالا و پايين زياد ديده، چاره‌اي نيست جز تلاش كردن در عين نااميدي!