روزنامه خراسان
1402/06/05
هدیه زندگی در روز سفر
جهان ما آدمها دایم در حال تغییر است. مانند 88سال پیش که اولین عمل پیوند قرنیه در کشورمان انجامشد تا همین امروز که اهدای عضو از فرد مبتلا به مرگ مغزی به یک فرهنگ تبدیل شدهاست. در این سالها بیشترمان متوجهشده و پذیرفته ایم که اهدای عضو میتواند معنای دیگر زندگی باشد. در این سالها پدر و مادران زیادی با قبول اهدای عضو فرزندشان، صدای تپش قلب او را در سینه فرد دیگری شنیدند. فرزندان زیادی جمله «متاسفانه، پدر/مادرتان مرگ مغزی شدند» را شنیدند و در یک دوراهی سخت برای اهدای عضو عزیزشان گیرکردند. خیلیها بعد از موافقت با اهدای عضو، گوشه و کنایههای زیادی را تحملکردند اما همانطور که گفتیم جهان ما آدمها دایم در حال تغییر است. اینروزها با این که بیشتر از همیشه به درک معنای «اهدای عضو، اهدای زندگی» نزدیک هستیم، چالشهایمان با فرهنگ اهدای عضو ادامهدارد. دکتر «ابراهیم خالقی» مسئول واحد فراهمآوری اعضای پیوندی دانشگاه علومپزشکی مشهد 20سال است که از نزدیک شاهد این چالشهاست. آنقدر اتفاق عجیب، تلخ و شیرین در این مسیر دیدهاست که اگر هر روز چند مورد از آنها را تعریفکند، باز هم روایتهای عینی در آستین دارد. آنچه در پرونده امروز زندگیسلام میخوانید گفتوگوی ما با دکتر خالقی درباره همه روزهایی است که دو دهه است دارد آن را تجربهمیکند و پر از تلخی، شیرینی و تغییر است.ماجرای تراژدی
کوچکترین اهداکننده عضو
در اولین روز ماه محرم امسال «نارگل شیردل» دختر یک ساله اهل یکی از روستاهای شهرستان شیروان، کاری کرد کارستان. با تصمیم پدر و مادر نارگل، کلیههای او بعد از مرگ مغزی به یک جوان 20ساله مشهدی و کبدش به یک کودک 17ماهه در اصفهان اهداشد و نارگل کوچکترین اهداکننده عضو، لقب گرفت. دکتر خالقی درباره نارگل و تصمیم مهم و زندگیبخش پدرومادرش میگوید: «پدر و مادر نارگل 8سال بود که با هم ازدواج کردهبودند و بچهدار نمیشدند. این دختر را هم بعد از این همه سال با روش IVF باردار شده و به دنیاآوردند. خب ببینید چقدر حال ما بعد از این اتفاق بد شد. نارگل بر اثر تشنج به مرگ مغزی دچار شدهبود. تصمیم برای پدرومادرش خیلی سخت بود و 4، 5 روزی طولکشید تا پدر نارگل بعد از تایید مجدد مرگ مغزی به اهدای عضو رضایتداد. بچه 15ماهه دیگری داشتیم که به اصطلاح تازه راهافتادهبود. خب بچه در این سن کنجکاوتر است. از کمد تلویزیون بالا رفته و متاسفانه کمد و تلویزیون با هم رویش افتادهبود و بعد هم مرگ مغزی و اهدای عضو. حتی در بین همکاران خودمان پرستار و پزشکهایی داشتیم که خودشان یا همسرشان دچار مرگ مغزی شدند و بعد خانواده با اهدای اعضا موافقتکردند. همکار پزشک دیگری داشتیم که سال 91 در مسیر گرمسار به مشهد تصادف کرد. دو دختر داشت که یکی از آنها در دم فوتکرد و دختر دیگرش مرگ مغزی شد و برای اهدای عضو رضایتداد. دو سال قبل، دختر 22ساله یک خانم و آقا که هر دو پزشک بودند دچار سکته مغزی شد. مادرش میگفت دخترم [فاطمه] همیشه میگفت میخواهم کاری کنم که مایه افتخارت باشم. نمیدانستم میخواهد با اهدای عضوش، سربلندم کند.»
اهدای عضو، تصمیم و کار بسیار سختی است
«خالقی» معتقد است در فرایند اهدای عضو، فرازوفرودهای زیادی داشتیم، داریم و خواهیم داشت چون بالاخره سخت است. حتی اگر 50سال بگذرد تصمیم برای خانواده فردی که میخواهد اعضای یکی از عزیزانش را اهداکند، سخت است. در ادامه در توضیح این مورد میگوید: «همین تازگی موردی داشتیم که آقای 54ساله بدون هیچ سابقه خاصی دچار سکتهمغزی میشود. نزدیک صبح خانوادهاش متوجهمیشوند نفسنفس میزند و سینهاش خسخس میکند. صدایش میکنند و میبینند اختلال هوشیاری هم پیدا کردهاست. وقتی او را به بیمارستان رساندند که به خونریزی وسیع مغزی و بعد هم متاسفانه به سکته و مرگ مغزی دچارشده بود. خب ما با خانوادهاش درباره اهدای عضو صحبتکردیم اما شرایط سختی بود که رضایتبدهند. یعنی اینطور نیست که چون چند سال از اهدای عضو در جامعه میگذرد و فرهنگسازی هم شدهاست، این کار عادی و راحتباشد چون اگر آدم فکرکند برای عزیزش این اتفاقافتاده، باز هم تصمیم و کار سختی است. همین پدر 54ساله را ببینید. صبح، بچهها بیدارشوند، ببینند پدرشان در این وضعیت است و بعد از یک شب معمولی باید برای اهدای عضو پدرشان تصمیمبگیرند. خب ببینید چقدر سخت است. همه اینها موارد خاص هستند و نمیشود گفت یکی کمتر سختی دارد و یکی بیشتر.»
«عسل بدیعی» نقش مثبتی داشت و سریال «مهران مدیری» اثر منفی
باورتان بشود یا نشود چهرهها، برنامههای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی روی آمار اهدای عضو تاثیرگذارند و میتوانند روی تصمیمگیری خانواده فرد مرگمغزی تاثیر مثبت و منفی داشتهباشند. «خالقی» ضمن تایید این موضوع، آمار قابل تاملی دارد و میگوید: «این که خانواده یک بیمار مرگ مغزی چند روز برای تصمیمگیری فرصتدارند، بستگی به وضعیت بیمار دارد. میتواند از چند ساعت باشد تا چند روز. سال 92 بود. همان سالی که خانم «عسل بدیعی»، بازیگری که برای خیلیها آشنا بود مرگ مغزی شد و خانوادهاش با اهدای اعضای او موافقتکردند. این تصمیم خیلی تاثیر مثبت و خوبی روی روند اهدای اعضا و نظر خانوادهها داشت. اما یک سال آقای «مهران مدیری» یک سریال طنز (درحاشیه) درباره پزشکان ساخت که در ایام نوروز از تلویزیون پخششد. در آن بازه آمار اهدای عضو خیلی افتکرد و اینها همه بههم ربطدارد. کافی است یک تهیهکننده و فیلمساز، فیلمی بسازد که در آن فردی بعد از کما دوباره به زندگی برمیگردد مثل همین برنامه «زندگی پس از زندگی» که در آن میبینند کسی که به کما رفتهاست، بعد از مدتی به زندگی برگشته و حالا در این برنامه از تجربیاتش میگوید. اما واقعیت این است که مردم نمیتوانند تفاوت بین کما و مرگ مغزی را تشخیص دهند.»
رضایت نمیدهند چون مرگ مغزی را باور نمیکنند
مرگ مغزی وضعیتی از مرگ است که خونرسانی به مغز متوقف می شود و اکسیژنرسانی به آن انجام نمیشود. همه اعمال و حواس فرد مختل میشود، در واقع مغز تمام کارکرد خود را از دست میدهد و دچار تخریب غیرقابلبرگشت میشود. خالقی درباره بزرگترین چالش با خانواده فرد مبتلا به مرگ مغزی میگوید: «بیشترین چالشی که ما با خانوادهها داریم این است که مرگ مغزی را باور نمیکنند. کسی که در کما هست امکان برگشت دارد ولی مرگ مغزی نه. یکی از بزرگترین چالشها و بیشترین علت رضایت ندادن خانوادهها همین باور نکردن مردم است. علل باور نکردن میتواند چند چیز باشد؛ اعتقاد به معجزه، این که پزشکها اشتباهمیکنند و بدبینی که در جامعه درباره آنها ایجاد شدهاست. بعضیها هم میگویند تیم پرستاری و پزشکی خطامیکنند. اینها به طور غیرمستقیم روی فرایند اهدای عضو هم تاثیرمیگذارد. گاهی هرقدر به خانواده فرد میگوییم پزشکِ بیمار، متخصص مغز و اعصاب، جراح مغز و اعصاب، متخصص بیهوشی، داخلی و تیم پزشکی قانونی مرگ مغزی را تاییدکردهاند، موضوع را باور نمیکنند. آنها که بدبین هستند میگویند پزشکان تبانی کردهاند و آنها که خوشبیناند میگویند شاید یک روزنه امید پیدا شد. این سخت ترین مسئله است. البته 20سال قبل مردم اصلا اهدای عضو را قبول نداشتند و با گزارشهای مستمر و فرهنگسازیها، فرهنگ اهدای عضو در بین مردم جاافتاده است اما فرهنگ پذیرش مرگ مغزی نه.»
بیشترین چالشمان در زمان اهدایعضو با مادرهاست
20 سال کار در حوزه اهدای عضو باعث شدهاست دکتر «خالقی» روایتهای زیادی برای گفتن داشتهباشد. به قول خودش هرچقدر بگوید باز تمام نمیشود. او اینبار درباره حالوهوای یک مادر پس از اهدای قلب فرزندش میگوید: «یکبار مادری که اعضای فرزندش را اهدا کردهبود گفت میخواهم گیرنده اعضای فرزندم را ببینم. وقتی مراحل طی شد و توانست گیرنده قلب را ببیند گوشش را روی قلبِ فرد گیرنده گذاشت. اشک ریخت و گریهکرد. دخترش در رشته ژیمناستیک چند مدال قهرمانی داشت و یکی از مدالها را آوردهبود و به گیرنده قلب تقدیمکرد. به همیندلیل است که میگویم هرکدام از این اهداکنندهها خاص هستند چون کسی که به مرحله اهدای عضو میرسد حتما یک لیاقت خاصی داشتهاست. خیلی وقتها شدهاست که طرف را به بیمارستان رساندهاند ولی قبل از اهدای عضو ایست قلبی کرده و امکان اهدای عضو ازبین رفتهاست. بیشترین چالش ما در زمان اهدای عضو با مادرهاست. خیلی سخت رضایت میدهند و حق هم دارند. مادرها حاضرند سر خودشان بشکند ولی خار به پای فرزندشان نرود. بعد وقتی میگوییم اعضای فرزندت را اهداکن، خیلی برای مادرها سخت است. مادر وقتی رضایت میدهد و امضا میکند از شدت حالوهوای سختی که تجربهمیکند قلم از دستش میافتد. رضایت میدهد ولی با اکراه این کار را انجاممیدهد. هیچ مادری نیست که این کار را با دلِ خوش انجامدهد حداقل اولش با اکراه است ولی بعد از اهدای عضو از این کار راضی هستند.»
وقتی کسی کارت اهدای عضو داشتهباشد...
در فرایند اهدای عضو، نکته مهمی وجوددارد که میتواند به تصمیم خانوادهها در اینباره کمککند. خالقی این نکته را اینطور توضیحمیدهد: «امیدواریم این اتفاق برای هیچکس نیفتد ولی اگر کسی اهدای عضو را دوستدارد میتواند در سایت دانشگاه علومپزشکی مشهد یا در سایت رسمی اهدای عضو به صورت آنلاین کارت اهدا بگیرد تا همانجا کارت برایش صادرشود. اگر کارت را نمیخواهند حداقل به صورت شفاهی به اطرافیانشان بگویند که با این کار موافق هستند. با این کار، دیگران از نظر قلبی این فرد آگاه میشوند. وقتی کسی کارت اهدای عضو داشتهباشد خانواده خیلی راحتتر تصمیممیگیرد و تقریبا ما اصلا در چنین شرایطی مخالفتی نداریم. اگر گزارش و فرهنگسازیها هم در این باره بیشتر و نهادینه شود، مردم بیشتر با اهدای عضو آشنا می شوند و تصمیمگیری برایشان خیلی راحتتر میشود. از هر 100نفر یک نفر با تابلوی مرگ مغزی فوت میکند و تقریبا یک درصد از این طریق از دنیا میروند. حالا اگر جزو این درصد باشیم خدا انتخابمان کردهاست که اول مغز از کار بیفتد و بعد قلب. بقیه کسانی هستند که به شکلهای دیگری فوتمیکنند، درباره اهدای عضو با خانواده آنها صحبتنمیکنیم و شبیه همه تشییع و تدفینمیشوند.»
خانواده اهداکننده را تنها نمیگذاریم
این که بعد از فرایند اهدای عضو چه اتفاقی میافتد، سوال خیلیهاست. این سوال را از دکتر خالقی پرسیدیم و پاسخ او به این سوال این است: «ما یک شبکه فراهمآوری اعضای پیوندی داریم که بیمارانی که در فهرست انتظار پیوند در مراکز مختلف هستند، در آن ثبتنام میکنند. اعضای اهدایی به گیرندههای بدحال پیوند زدهمیشود. اگر این فرد در داخل استان نباشد با شهر و استانهای دیگر هماهنگ میشود تا به سرعت به گیرنده بدحال برسد و دوباره به آنها زندگیببخشد. خانوادهها بعد از اهدای عضو عزیزشان رها نمیشوند. سعیمیکنیم به مناسبتهای مختلف از آنها تجلیلکنیم. همراه آنها در پزشکی قانونی، بهشت رضا و مراسم تشییع و تدفین حضور داریم. بلوک10 بهشترضا به قطعه بخشندگان حیات نامگذاری شده و به اهداکنندگان مرگ مغزی تعلقدارد. ما سعیمیکنیم به مناسبتهای مختلف از خانوادهها تجلیلکنیم. برای مثال در خرداد امسال از 70 خانواده که با اهدای عضو موافقتکردند، قدردانیکردیم. در پنج شنبه آخر سال به مزار اهداکنندهها سرمیزنیم و خلاصه به دنبال مناسبتهای مختلف میگردیم تا آنها را تنها نگذاریم. گاهی به خانهشان سر میزنیم یا تاج گلی ارسال میکنیم. میخواهم بگویم رابطه ما با خانواده اهداکننده بعد از اهدای عضو تمامنمیشود و ادامهدار خواهدبود. ما مدام با آن ها در تماس هستیم و آن ها هم با ما در تماس هستند.»
سایر اخبار این روزنامه
هدیه زندگی در روز سفر
بازگشت ستارهها با قصههای پر رمز و راز
گیشه 5 میلیاردی مرداد!
ایست به تورم نزولی
«اریس»، پشت خط حمله!
علاقه عجیب «پورعلیگنجی» به لغات انگلیسی
قلهای که نزدیک است
روز ملی کشتی از نگاه آقای نظریهپرداز
یوزها بدون سردار و طارمی و درمانگری با شعر سعدی
ارتش نیجر در آمادهباش کامل
رئیسی: با مردم بیواسطه صحبت کنید
تعقیب قاتل در باند قاچاقچیان انسان !
بیخاصیت، کمی تا قسمتی تقلبی!