نفي همه اجبارها

1- تخيل (imagination) يكي از قواي ذهني انسان است، مثل حس و تعقل. در فلسفه كلاسيك، تخيل در جايي ميان احساس و تعقل قرار مي‌گرفت. مي‌گفتند در احساس، انسان چيزي را كه روياروي او قرار گرفته، تجربه مي‌كند و تصور يا تصوراتي از آن در ذهنش شكل مي‌گيرد. احساس با جزييات سر و كار دارد. در تعقل انسان از تصورات و با كمك نيروي ذهن، معقولات يا مفاهيم را مي‌سازد، يعني ايده‌هايي كه قابل اطلاق بر بي‌شمار مصداق هستند و از محسوسات هم جدا هستند. اما در تخيل انسان از يك طرف مثل احساس، كماكان با جزييات سر و كار دارد، از سوي ديگر در تخيل مثل تعقل ارتباط مستقيم با واقعيت بيروني گسسته مي‌شود. با اين تفاوت كه در تخيل انسان مي‌تواند آزادانه با تصورات هر كاري خواست، بكند. بنابراين در خيال نوعي آزادي و رها شدن هست كه در احساس و در تعقل نيست. در احساس چيز بيروني و شيء خارجي مانع از آن مي‌شود كه هر طور خواستيم آن را احساس كنيم. در تعقل هم اين قواعد و قوانين عقل هستند كه اجازه نمي‌دهند تصورات را به هر طريقي كه خواستيم به يكديگر پيوند بزنيم يا آنها را تكه پاره كنيم. اين تنها در خيال است كه ذهن كاملا عنان گسيخته است و هر چه را مي‌خواهد، تخيل مي‌كند. بي‌دليل نيست كه آفرينش و خلاقيت هنري بيش از هر چيز به تخيل آزاد بستگي دارد. خود را از هر قيد و‌ بندي رها كن و اجازه بده تصورات و تصويرها  هر طور كه دل‌شان مي‌خواهد، در خيالت به پرواز درآيند! انسان براي آفرينش و ابداع علمي يا صنعتي هم نيازمند تخيل خلاق است. تا زماني كه انسان در محدوده چارچوب‌ها و محدوديت‌هاي از پيش تعيين شده باقي بماند، هيچ امر نو و جديدي خلق نمي‌شود. 
2- نزد گذشتگان خيال تنها يك قوه ذهني بشري نبود. آنها براي آن يك عالم يا ساحت را هم درنظر مي‌گرفتند. درست مثل عالم يا جهان مثل يا ايده‌هاي افلاطون كه ساحتي بود براي تقرر (قرار گرفتن) معقولات و مفاهيم. توضيح آنكه افلاطون معتقد بود اين اشياء و چيزهاي محسوسي كه ما در دنيا احساس مي‌كنيم، متكي به ايده‌ها (مثال‌ها) و معقولاتي هستند و اساسا شرط امكان وجود و احساس و مهم‌تر از آن تعقل اين چيزها همان ايده‌ها هستند. او براي توضيح اين ديدگاه از تمثيلي استفاده كرد كه به تمثيل غار مشهور است. متناسب با همين صورت‌بندي، فيلسوفان مي‌گفتند در كنار قوه خيال يا عالم خيالي كه هر يك از ما در ذهن خودمان داريم (خيال متصل)، يك عالم خيال منفصل هم وجود دارد كه همه تصاوير و ايماژهاي تخيلي در آن وجود دارد و اساسا تخيل، تنها از طريق اتصال خيال هر يك از ما با آن عالم خيال منفصل امكان‌پذير مي‌شود. به عبارت روشن‌تر، اگر براي احساس كردن چيزها، نيازمند اشيايي بيرون از خودمان هستيم كه تصاويري محسوس از آنها به دست آوريم و براي تعقل نيازمند عالم ايده‌ها يا معقولات هستيم، براي تخيل هم نيازمند عالم خيال منفصل هستيم. بعدا در فلسفه يا حكمت اسلامي، برخي متفكران اين عالم خيال منفصل را با عالم برزخ در ادبيات ديني يكسان پنداشتند. 
3- هانا آرنت متفكر آلماني در كتاب مشهور «آيشمن در اورشليم: گزارشي درباره پيش پا افتادگي شرارت» (ترجمه مطابق پيشنهاد مصطفي ملكيان)، يكي از مشكلات مجرماني چون آدولف آيشمن را فقدان يا ضعف قوه تخيل در ايشان مي‌داند.
به گفته ملکیان آرنت در این نظر وام‌دار سیمون‌وی است. سیمون‌وی می‌گوید:«بزرگ‌ترین خاستگاه بی‌اخلاقی در توهم و بزرگ‌ترین خاستگاه اخلاقی بودن تخیل است.» (به نقل از ملکیان)


 انساني كه قوه خيال قوي داشته باشد، مي‌تواند خود را در موقعيت ديگري قرار دهد. اخلاق پرواي ديگري را داشتن است: با ديگري چنان رفتار كن كه تمايل داري با تو رفتار شود. كسي كه نتواند يا نخواهد خود را جاي ديگران بگذارد، دركي از درد و رنجي كه بر ديگري وارد مي‌آيد، نخواهد داشت و در نتيجه خيلي راحت‌تر دست به جنايت مي‌زند. برعكس، فردي كه قوه تخيل قوي دارد، از آزار و رنجش كوچك‌ترين موجودات هم ناراحت خواهد شد. بي‌دليل نيست كه هنرمندان به عنوان افرادي كه قوه تخيل بسيار قوي دارند، رئوف و دل رحمند و لااقل زودتر يا بيشتر از بقيه، از مشاهده درد و رنج ديگران متاثر مي‌شوند. 
4- پناه بردن به دنياي خيال يكي از راه‌هاي پرهيز از مواجهه با مصايب و شرور دنيا هم هست. در شرايط بحراني و موقعيت‌هاي دهشتناك، تخيل يكي از راه‌هاي ناگزير و بعضا طبيعي براي رويارويي با مصيبت و تحمل آن است. در فيلم تحسين شده «هزار توي پن» (2066) افليا، دختربچه‌اي كه با مادر و ناپدري فاشيستش در اسپانياي زمان ژنرال فرانكو زندگي مي‌كند، ناخودآگاه براي تحمل وضعيت ناگوار به عالم خيال پناه مي‌برد و در جهاني خيالي با موجوداتي ساخته ذهن خودش زندگي مي‌كند. غرق شدن در عالم خيال البته مي‌تواند خطرناك و آسيب‌رسان هم باشد. توهم، واقعيت گريزي و آرزوانديشي يكي از نتايج استغراق در موهومات تخيلي است. در جهان فرهنگي و اجتماعي ما به علت ناملايمات فراوان سياسي و اجتماعي، همواره خيال‌انديشي و سخن از عالم هورقليا رواج داشته است. در مقابل روشنفكران و منتقدان بارها از واقع‌نگري و تفكر انتقادي سخن گفته‌اند و رواج خيال‌باوري را تقبيح كرده‌اند. نقد راديكال موهوم‌انگاري و توهم باوري اما نبايد به انكار ارزش‌هاي تخيل به عنوان عرصه آزادي بينجامد، به ويژه در روزگار عسرت و انسداد، خيال ميداني رها براي تجربه آزادي و صيانت از خويشتن خويش است، فضايي گشوده و نامتناهي كه هيچ سد و مرزي نمي‌شناسد و نفي همه اجبارهاست.