آرزوهای اسماعیل

  [ ملیحه محمودخواه]  نه می‌تواند بنشیند و نه می‌تواند راه برود. بیشتر مواقع درازکش باید درس می‌خواند، اما با این حال نه خسته شد و نه برید. نتیجه کنکور که آمد یک نفس راحت کشید انگار توانسته بود تمام زحمت‌های مادر، بی‌خوابی و ساعت‌ها نشستن بر بالین او را جبران کند. لبخند رضایتی که مادر روی لب‌هایش نقش بست همه ساعت‌ها درس خواندن او را جبران کرد. دلش می‌خواهد از خوشحالی بال دربیاورد. احساس می‌کند تمام بار سنگینی که همه این سال‌ها روی دوشش سنگینی می‌کرد حالا برداشته شده‌اند و می‌تواند خوشحالی‌اش را از ته دل فریاد بزند. یاد روزهای سخت گذشته که می‌افتد دلش می‌لرزد.پری هجی‌زاده، مادر اسماعیل نصرالهی که حالا افتخار بزرگ رتبه 25 کنکوری را کسب کرده به «شهروند» می‌گوید: «اسماعیل بچه دوم ماست. بچه اول هیچ مشکلی نداشت. اسماعیل که به دنیا آمد در ماه‌های نخست تولد مشکلی نداشت اما کم‌کم به 9 و 10 ماهگی که رسید، متوجه شدیم که نمی‌تواند چهار دست‌وپا حرکت کند.»

همه زندگی‌ام شد اسماعیل
او که پرستار بیمارستان امام خمینی ساری است در ادامه می‌گوید: «از همان زمانی که متوجه مشکل اسماعیل شدم درمان را شروع کردیم. کارم این شده بود که او را بغل بگیرم و از این دکتر به آن دکتر، از این شهر به آن شهر بروم، اما با این وجود نتیجه‌ای نمی‌گرفتم. حتی نمونه خونش را برای چند مرکز درمانی در خارج از ایران نیز فرستادیم اما پزشکان به ما گفتند او به بیماری نادری مبتلاست که اعضای بدنش قادر به حرکت نیست و هیچ راه درمانی هم ندارد.»
مادر فداکار اسماعیل با اشاره به اینکه هیچ نسبت فامیلی و مشکل ژنتیکی نداشته‌اند، ادامه می‌دهد: «خودم شدم دست‌وپای اسماعیل. بیماری به گونه‌ای بود که او حتی قادر به نشستن هم نبود. تلاش کردم تمام امکانات موردنیاز برای درس خواندن را برای او فراهم کنم. صندلی مخصوص برایش گرفتم و میزی ساختم که بتواند به راحتی پشت آن بنشیند. شیفت کاری‌ام را به شب انداختم و تمام روز تلاش می‌کردم که اسماعیل را حمایت کنم تا معلولیتش او را آزرده نکند. اسماعیل را در مدرسه عادی ثبت‌نام کردم. در تمام دوران ابتدایی در طول تحصیل کنار او می‌نشستم و ساعت‌های کلاس همراه او بودم، اما به مرحله متوسطه که وارد شد صبح‌ها او را به مدرسه می‌بردم و ظهرها قبل از اینکه زنگ مدرسه به صدا
دربیاید پشت در مدرسه حاضر بودم تا او را به خانه برسانم.»

شرایط سخت درس خواندن برای اسماعیل



او می‌گوید: «شرایط از آنکه شما فکرش را بکنید سخت‌تر بود. اسماعیل توان نشستن ندارد و باید درازکش درس بخواند و من همیشه باید کنار او می‌نشستم و صفحات کتاب را برای او ورق می‌زدم زیرا او قادر نیست که بتواند صفحات کتاب را ورق بزند.»
مادر در همان سال‌های اول مدرسه این را فهمیده بود که اسماعیل با وجود مشکلات جسمی و حرکتی‌ای که دارد، هوش و استعداد بالایی دارد که باید شکوفا شود و همین دلیلی شد که مادر همه توانش را گذاشت تا او موفق شود.
پری خانم می‌گوید:  «رشته علوم انسانی انتخاب خود اسماعیل بود. از همان بچگی به این رشته علاقه و دوست داشت آن را ادامه دهد، اما با وجود همه مشکلاتی که داشت هر سال شاگرد اول مدرسه بود و حتی در آزمون‌هایی که موسسات مختلف برگزار می‌کردند و او شرکت می‌کرد رتبه اول استان را کسب می‌کرد. به کنکور که نزدیک‌تر می‌شدیم تلاش او هم بیشتر می‌شد. او روزانه  بین 10 تا 12 ساعت درس می‌خواند و در تمام این مدت، من کنار او می‌نشستم و هر جا که لازم بود چیزی یادداشت کند این کار را برایش انجام می‌دادم یا کتاب‌ها را برایش ورق می‌زدم تا او انگیزه‌اش را از دست ندهد.»
مادر اسماعیل می‌گوید: «تا سال یازدهم دوست داشت رشته روان‌شناسی را ادامه دهد، اما به سال دوازدهم که رسید و کتاب فلسفه سال دوازدهم را خواند نظرش تغییر کرد و مدام می‌گفت مامان دنیای فلسفه چیز دیگری است و تمام عزمش را جزم کرد تا رتبه خوبی بیاورد و بتواند در رشته فلسفه ادامه تحصیل بدهد.»

به او ایمان داشتم چون هدف داشت
پری خانم می‌گوید: «می‌دانستم موفق می‌شود و به او ایمان داشتم اما چرا دروغ بگویم اصلا به رتبه زیر پنجاه فکر نمی‌کردم. وقتی نتایج کنکور آمد و متوجه شدیم او رتبه 25 کنکور را کسب کرده انگار تمام خستگی و غم‌هایی را که این چند سال کشیده بودم، به یکباره فراموش کردم. انگار به همه آرزوهایم رسیده بودم و می‌خواستم این خوشحالی را با همه قسمت کنم. بعد از اعلام نتایج این را می‌دانستیم که او هر رشته‌ای را با این رتبه انتخاب کند، قبول می‌شود، اما اسماعیل تصمیمش را گرفته بود. او باید رشته‌ای را انتخاب می‌کرد که توان ادامه دادنش را با توجه به شرایط جسمی‌اش داشته باشد و به همین دلیل رشته فلسفه دانشگاه تهران را انتخاب کرد و قبول شد.»

مساعدت وزیر بهداشت با غیرحضوری بودن اسماعیل در دانشگاه
اما با این وجود با توجه به مشکلات عمده اسماعیل برای رفت‌وآمد حضور در کلاس‌ها عملا برای اسماعیل غیرممکن است، به همین دلیل در دیداری که با وزیر علوم داشتیم ما درخواست دادیم که او غیرحضوری و آنلاین در کلاس‌ها حاضر شود و با مساعدت وزیر علوم بنا شد که او درسش را غیرحضوری در دانشگاه ادامه دهد. با صحبت‌های وزیر علوم و بنیاد نخبگان نیز قرار شد اسماعیل بورسیه شود و حقوق نیز دریافت کند.

آرزوهای بزرگ
صحبت کردن برای اسماعیل کمی سخت است اما با این وجود در گفت‌وگو با «شهروند» به این موضوع اشاره می‌کند که لبخند مادرش جایزه بزرگ او بوده است.
او شیفته مقام معظم رهبری است و همه آرزویش این است که یک روز بتواند رهبری را از نزدیک ببیند. اسماعیل که تمام سختی‌ها را برای رسیدن به هدف به جان خریده است، ادامه می‌دهد: «عاشق فلسفه هستم و همه تلاشم را می‌کنم که در آینده نویسنده بزرگی در حوزه فلسفه بشوم و امیدوارم تحقق این رویا دور نباشد.»