محمدعلي رجايي نامي ماندگار

در سالگرد انفجار ساختمان نخست‌وزيري در 8 شهريور 1360 و شهادت محمدعلي رجايي و محمد‌جواد باهنر، هميشه اين پرسش كه چرا رجايي با آن همه سابقه مبارزات سياسي و روابط گسترده با مبارزان، فرصت نوشتن خاطرات خود را نيافت، ذهن محققان تاريخ معاصر را به‌ خود مشغول مي‌كند. رجايي از جمله معدود چهره‌هايي است كه با بسياري از گروه‌هاي سياسي مسلمان رابطه نزديكي داشت اما پس از انقلاب و پذيرش مسووليت‌هاي مختلف، مجالي براي نوشتن خاطرات سياسي خود نيافت.
رجايي فعاليت‌هاي سياسي خود را با شركت در جلسات تفسير قرآن و سخنراني‌هاي آيت‌الله طالقاني در مسجد هدايت، همكاري با اعضاي نهضت آزادي، روحانيون مبارز، بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق و بقاياي هيات‌هاي موتلفه اسلامي دنبال مي‌كرد. در ارديبهشت 1342 و درحالي كه اعلاميه‌هايي را از تهران به قزوين منتقل مي‌كرد، دستگير و در زندان شهرباني قزوين 48 روز زنداني شد.  رجايي به‌دليل ارتباط گسترده‌اي كه با كادرهاي اوليه رهبري سازمان مجاهدين داشت بعضي از كمك‌ها را از طريق دوستاني كه مانند او با اين سازمان همكاري داشتند در اختيار سازمان قرار مي‌داد. اعضاي سازمان از خانه رجايي به عنوان خانه امن استفاده مي‌كردند. خانم صديقي (همسر رجايي) كه خود نيز در جريان مبارزه بود، رابطه رجايي با سازمان را چنين توضيح مي‌دهد: «رجايي با كادر مركزي و رهبري اوليه سازمان در ارتباط بود اما هيچگاه عضو سازمان نبود، ولي سازمان به عنوان يك واسطه مهم روي ايشان حساب مي‌كرد. زماني كه رضا رضايي از زندان فرار كرد و در خانه‌هاي تيمي مخفيانه زندگي مي‌كرد رجايي مستقيما با او رابطه داشت. به گونه‌اي كه يك شب به ‌منزل ما پناه آورد و رجايي به‌رغم مخاطراتي كه اين كار داشت به او پناه داد.»
رجايي به ‌علت كشف كتب دفاعيات و نشريات سازمان در منزل خواهرش در آذر 1353 دستگير شد. در طول نزديك به بيست ماه بازجويي و حبس در سلول انفرادي كميته ضد خرابكاري كمترين نشانه سازشي از خود نشان نداد. مدت زنداني شدن او در سلول‌هاي انفرادي، رجايي را در زمره يكي از نادرترين زندانيان سياسي قرار داد. بعضي از هم‌سلولي‌هاي او مي‌گويند بارها ديده مي‌شد او به‌دليل ورم شديد كف پا كه بر اثر ضربات متوالي شلاق ايجاد شده بود در بازگشت به سلول به‌صورت چهار دست و پا راه مي‌رود. او خود در اين زمينه مي‎گويد: «در نيمه ماه رمضان من را يك روز ساعت 8 صبح بردند تا ساعت يك بعدازظهر كه هنگام برگرداندن، حالم طوري بود كه من را كشان‌كشان به سلولم آوردند، آن روز يكي از روزهاي خيلي خوب زندگي من بود و خيلي خوشحال بودم كه روزه هستم و شكنجه مي‌شوم.»
هاشمي‌رفسنجاني در اين رابطه چنين مي‌گويد: «ما در تمام دوران مبارزه از سال 41 تا 57 هيچ موردي را سراغ نداريم كه يك نفر بيست و چند ماه در يك سلول بماند و مرتب زير شكنجه باشد و به رژيم حرفي نزند. من پيش ايشان اسراري داشتم كه اگر فاش مي‌كردند بنده را هم اعدام مي‌كردند.» لطف‌الله ميثمي يكي از كادرهاي سازمان چنين نقل مي‌كند: «رجايي در زندان سخت‌ترين شكنجه را تحمل كرد اما هيچ‌كس را لو نداد. او حداقل 5 نفر را از كادرهاي علني سازمان مي‌شناخت كه حتي اگر يكي را لو مي‌داد ضربه سنگيني براي سازمان بود اما او به‌طور عجيبي شكنجه‌هاي سخت را تحمل كرد.» 


رجايي پس از محاكمه به پنج سال حبس محكوم شد اما با اعترافاتي كه منيژه اشرف‌زاده كرماني از اعضاي سازمان مجاهدين‌خلق عليه رجايي در زندان داشت ساواك دريافت كه رجايي به‌رغم آن همه شكنجه كمترين اطلاعاتي از روابط خود را بازگو نكرده، او را مجددا به شكنجه و بازجويي‌هاي طاقت‌فرسا كشاند. پس از ماه‌ها شكنجه و بازجويي در زندان كميته مشترك ضدخرابكاري، به زندان قصر منتقل شد و در همان زندان در جريان تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق قرار گرفت و اين‌بار به افشاگري عليه آنان در زندان پرداخت، اما در زندان بايكوت شد. برخي عناصر مذهبي نيز به‌دليل اينكه رجايي ارتباط با ماركسيست‎ها و مجاهدين خلق در زندان را حرام نمي‌دانست با وي هم‌سفره و هم‌صحبت نمي‌شدند.
او تغييرات به وجود آمده در سازمان را چنين نقل مي‌كند: «من در سلول فهميدم كه مجاهدين تغيير ايدئولوژي داده‌اند و بدترين شب زندگي‌ام را آن شب گذراندم كه تقريبا تمام تلاش خود را بي‌حاصل مي‌ديدم و از آن به بعد به‌شدت از مجاهدين متنفر شدم و آنچه در مورد تعليمات آنها حدس مي‌زدم به يقين تبديل شده بود.»
رجايي در ملاقات با يكي از اطرافيان تاكيد كرده بود: «اگر من در بيرون از زندان بودم و قضيه تغيير مواضع سازمان پيش آمده بود، سرنوشتم مثل مجيد شريف‌واقفي و مرتضي صمديه‌لباف مي‌شد؛ من زير بار انحراف نمي‌رفتم و مرا هم مثل آنها از بين مي‌بردند.» او انحراف در اين سازمان را تلخ‌ترين خاطره دوران مبارزات سياسي خود مي‌دانست.
 او كه در 28 آبان 1357 از زندان آزاد شده بود، پس از پيروزي انقلاب اسلامي ابتدا به عنوان مشاور وزير آموزش‌وپرورش به ‌فعاليت پرداخت و پس از استعفاي دولت موقت، سكان وزارت آموزش‌وپرورش را به دست گرفت. در نخستين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي از تهران به نمايندگي انتخاب شد. در سال 1359 از سوي حزب جمهوري به عنوان نامزد نخست‌وزيري مطرح و در 20 مرداد 1359 از مجلس راي اعتماد گرفت. 
سراسر دوره نخست‌وزيري رجايي به درگيري با ابوالحسن بني‌صدر، رييس‌جمهور وقت گذشت و او با برخي از نامزدهاي معرفي شده از سوي رجايي براي سمت‌هاي وزارت مخالفت مي‌كرد. پس از بركناري بني‌صدر از رياست‌جمهوري، رجايي در انتخابات دومين دوره رياست‌جمهوري شركت كرد و در اول تير 1360 به عنوان دومين رييس‌جمهوري ايران برگزيده شد. او در هشتم شهريور 1360 و درحالي كه دو ماه بيشتر از رياست‌جمهوري او نگذشته بود، بر اثر انفجار بمب در دفتر نخست‌وزيری به‌ شهادت رسيد.