او در عراق سنت پیاده‌روی اربعین را احیا کرد

روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر ارتحال مرجع پر آوازه شیعه، زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی سیدمحمود حسینی شاهرودی است. آن بزرگ در طول حیات خویش از مسائل سیاسی و واکنش بهنگام درباره آن‌ها غفلت نمی‌ورزید و علاوه بر آن تجدید حیات راهپیمایی عظیم اربعین حسینی (ع)، مرهون اراده و تلاش ارجمند اوست. در مقال پی آمده و با استناد به پاره‌ای اسناد و خاطرات، این دو مقوله مورد بسط و بررسی افزون قرار گرفته است. امید آنکه پژوهندگان تاریخ مرجعیت و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

مرجع بزرگ در مصاف تاریخی نجف با دول انگلستان
زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی سیدمحمود شاهرودی، پس از حمله رژیم بریتانیا به عراق و در ماجرای جنگ جهانی اول، در عداد فضلایی بود که به مصاف این دولت استعماری رفت. او پس از سقوط نجف نیز با یکی از فرستادگان انگلستان دیدار و با او محاجّه نمود! آیت‌الله در آن مقطع از کارکرد دول استعماری شناخت و تحلیلی یافت که بعد‌ها آن را با نزدیکان و نوادگان خویش در میان می‌نهاد. بر تارنمای مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، مقالی وجود دارد که تفصیل ماجرا را روایت کرده است:


«در جنگ جهانی اول، پس از حمله ارتش بریتانیا به عراق و سقوط بصره و بغداد، شهر مقدس نجف اشرف با حضور علما و طلاب و مرجعیت شیعه و سران چهار عشیره، استقامت شایان توجهی می‌کند و محاصره نجف به طول می‌انجامد. در این جنگ و نبردها، اهالی نجف توانستند جمعی از ارتشیان انگلیس را به اسارت درآورند، اما سرانجام شهر نجف سقوط کرد. انگلیس سلطه خود را بر کشور عراق گستراند و در این ایام، مرحوم آیت‌الله شاهرودی به عنوان طلبه‌ای از طلاب فاضل نجف شناخته شده بود. در یکی از روز‌ها پس از سقوط نظامی نجف، ایشان در مدرسه بزرگ آخوند ملامحمد کاظم خراسانی در ایوان طبقه فوقانی نشسته و به مطالعه مشغول بودند که متوجه می‌شوند یکی از صاحب‌منصبان (افسران) انگلیسی وارد مدرسه شده و در حیاط مدرسه با طلاب گفتگو می‌کند و طلاب به طرف ایشان اشاره می‌نمایند. افسر انگلیسی از پله‌های مدرسه بالا آمده و در ایوان طبقه فوقانی نزد ایشان می‌آید. برگه‌ای را که در آن به زبان فارسی مطالبی نوشته شده بود، به محضر ایشان ارائه می‌کند. ایشان نامه را مطالعه نموده و به کلمات نوشته شده در اوایل نامه برخورد می‌نماید. کلماتی از این قرار: دولت بریتانیای عظمی، دولت مقتدره، غالبه، عادله... در این هنگام آیت‌الله شاهرودی به مطلب نامه اشاره نموده و می‌گویند:، اما کلمه عظمی قابل تأیید است که وجود لشکریان و پیروزی آن را نشان می‌دهد و عنوان مقتدره نیز صحیح است که چرا اقتدار خود را اثبات کرده و همچنین عنوان غالبه نیز صحیح است که در جنگ پیروز شده است، ولی عنوان عادله مسئله‌ای است که نمی‌توان آن را تأیید نمود... افسر انگلیسی با شنیدن این سخنان، برگه را از دست ایشان گرفته و فوراً از آنجا بیرون می‌رود. مسئله قابل‌توجه اینکه آن بزرگوار، مکرراً این داستان را برای نزدیکان و متعلقین نقل نموده و به این نکته تأکید می‌نمودند که انگلیسی‌ها هیچ‌گاه مصالح ما را مد نظر ندارند و تنها به مصالح خود می‌اندیشند و در شناخت آنان نباید دستخوش تبلیغات شده و تحت تأثیر آن‌ها قرار گیریم. آن بزرگوار در فرصت‌های مناسب به فرزندان، نوادگان و سایر بستگان، با کلامی دلنشین درباره نسبت اجانب با کشور‌های کوچک می‌فرمودند: بابا! این خارجی‌ها، این اجانب، هیچ‌گاه مصالح ما را [مسلمانان]نمی‌خواهند، آن‌ها به دنبال منافع خود هستند و اصولاً ما کشور‌های صغیر که زنده هستیم، زنده ماندن ما مانند زنده ماندن یک گوسفند میان دو گرگ است که هرگاه یکی از گرگ‌ها آماده حمله و طعمه ساختن گوسفند می‌شود، گرگ مقابل زوزه می‌کشد و متقابلاً در حمله گرگ دیگر، این گرگ زوزه می‌کشد و با این شکل دول صغیره زنده مانده‌اند!...».
رؤیایی با اقدامات دین‌ستیزانه پهلوی‌ها در ایران
فصلی از حیات سیاسی آیت‌الله شاهرودی، به تخطئه رویکرد‌های دین ستیزانه پهلوی‌ها در ایران اختصاص دارد. این گرایش دیرپا در پرونده وی در ساواک، به شکلی گویا بازتاب یافته است. گفتنی است که آن مرجع والا پس از آغاز نهضت اسلامی، با جدیت به دفاع از آن پرداخت و حتی بر حسب پاره‌ای از روایات، مانع از برنامه رژیم پهلوی در محاکمه امام خمینی شد. در ادوار بعدی و همزمان با تبعید امام به نجف نیز میان او و رهبر نهضت اسلامی مراوده‌ای صمیمی وجود داشت. در مقالی بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ابعاد این همگامی به ترتیب پی آمده تشریح شده است:
«آیت‌الله‌العظمی سیدمحمود حسینی شاهرودی از جمله عالمانی است که همزمان با حضور در نجف، همواره با صدور اعلامیه، جنایات رژیم پهلوی در ایران را محکوم می‌کرد، علاوه بر این در عراق نیز جنایات رژیم بعث را محکوم می‌نمود. به دنبال طرح لایحه انجمن‌های ایالتی، آیت‌الله شاهرودی در نامه‌ای به آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی، فتوایی در زمینه حرمت شرکت نسوان در انتخابات صادر کرد. منبع ساواک در این زمینه نوشته است: طبق اطلاع از طرف آیت‌الله شاهرودی از نجف اشرف، نامه مفصلی به نام آیت‌الله بهبهانی فرستاده شده که از قول علمای اعلام در نجف، در مورد منع شرکت نسوان در انتخابات نظریه داده است. گویا آیت‌الله بهبهانی تصمیم دارند در صورتی که دولت روی این موضوع دستور صریح ندهد، متن اعلامیه را به صورت چاپی منتشر نماید... علاوه بر این آیت‌الله شاهرودی به‌دنبال واقعه مدرسه فیضیه در قم (فروردین ۱۳۴۲)، طی تلگراف‌هایی جداگانه خطاب به امام‌خمینی و سایر علما، این جنایت‌را محکوم و ابراز تأثر کرد. در پیغام ایشان به امام آمده است: فاجعه بزرگ و دردآوری که بر حوزه مقدسه قم و دانشمندان و طلاب آن حوزه (دامت برکاتهم) وارد شده است، قلب‌های مؤمنان و بزرگان نجف را جریحه‌دار ساخت. شایسته است این امر به همه متدینان ابلاغ شود و نیز سزاوار است که افکار مؤمنان توجیه شود تا به خانواده‌های مفقودان و مجروحان کمک مادی و معنوی کرده، مدرسه فیضیه را بازسازی کنند تا بدین وسیله خشنودی خاطر امام عصر (عج) را فراهم آورند... در خرداد ۱۳۴۲، ایشان طی تلگراف‌هایی به علمای مشهد، رشت و تهران، فاجعه ۱۵ خرداد را محکوم کرده و آزادی امام‌خمینی و سایر علما و توقیف‌شدگان را از زندان خواستار شد. همچنین در تلگرافی به شاه، ضمن ابراز انزجار از اقدام رژیم در دستگیری امام خمینی و سرکوبی تظاهرات مردم، خواستار آزادی رهبر نهضت اسلامی و سایر علمای زندانی شد. در این تلگراف آمده است: [نسبت به]حوادث اخیر و دستگیری علمای اعلام سلب راحت نموده، انزجار خود را از اعمال دولت اظهار می‌داریم. رهایی و اطلاق آیت‌الله خمینی و جلوگیری از تعدیات و رفتار جابرانه دولت را جداً خواهانیم... به دنبال تبعید امام خمینی به ترکیه، آیت‌الله‌العظمی شاهرودی در تلگرافی به آیت‌الله آشتیانی در تهران تأکید کردند: بشارت ارجاع آیت‌الله خمینی را به امر اکید اعلیحضرت همایون شاهنشاهی انتظار داریم... و تلگراف دیگری به همین مضمون، به آیت‌الله آملی ارسال کردند. به دنبال انتقال امام خمینی از ترکیه به نجف در مهر سال ۱۳۴۴، ساواک در گزارشی می‌نویسد: پس از ورود آیت‌الله خمینی به نجف، عده‌ای از روحانیان ایرانی از قبیل: خوئی، شاهرودی و شیخ نصرالله خلخالی به وی ملحق می‌شوند و مرتباً برای وی پول می‌رسد. در سال ۱۳۴۸ و با شروع اذیت و آزار ایرانیان مقیم عراق، تضییقاتی نیز علیه آیت‌الله شاهرودی اعمال‌شد و فشار‌هایی از طرف دولت‌عراق، برای همراهی ایشان با سیاست‌های آن کشور اعمال‌گردید. با مقاومت ایشان، دولت عراق بر محدودیت‌ها افزود، ولی واکنش وی در قبال این اعمال، تهدید به‌ترک عراق بود و گاه و بی‌گاه شایع می‌شد که قصد دارد عراق را ترک و در کرمانشاه یا قم اقامت کند. ولی در پایان سال‌۱۳۴۹، همچنان با صدور پروانه خروج وی موافقت نشده بود. زمانی نیز ایشان به اتفاق آیات‌: امام‌خمینی، خوئی و حکیم تصمیم گرفتند در اعتراض به‌رفتار غیرانسانی دولت عراق نسبت به ایرانیان مقیم آن کشور، از ملاقات با مقامات دولتی خصوصاً استاندار کربلا اجتناب ورزند. در سال‌۱۳۵۰ منازل آیات‌: امام‌خمینی، خوئی و شاهرودی، تحت مراقبت شدید مأموران بعثی قرارگرفت و دولت عراق برای جلوگیری از تأثیر سوء خروج آنان از این کشور، تصمیم‌گرفت از این اقدام آن‌ها ممانعت به‌عمل‌آورد. در سال‌۱۳۵۲، آیت‌الله شاهرودی مخالفت خود را با ساختن فیلمی در مورد پیامبر اسلام (ص) اعلام‌کرد و طی تلگرافی به آیت‌الله آشتیانی در تهران، مسلمانان‌را به مقابله با آن دعوت کرد. در سال آخر زندگی آیت‌الله شاهرودی، آزار و تعرضات مأموران عراقی به اوج خود رسید و به منزل ایشان تعرض‌کردند. تا اینکه سرانجام در شهریور ۱۳۵۳، آیت‌الله شاهرودی به بستر بیماری افتاد و در پانزدهم این ماه بدرود حیات‌گفت و در صحن حرم حضرت‌علی (ع) به‌خاک سپرده شد...».
«آیت‌الله»، مبشر سلامت رهبر نهضت اسلامی در ترکیه
مرجع فقید در دوره تبعید امام خمینی به ترکیه، هر از گاه پی جوی سلامت ایشان می‌شد و خاطر بی‌قرار علاقه‌مندان به نهضت اسلامی را آرام می‌ساخت. در این دوره عوامل ساواک به شکلی نوبه‌ای، شایعاتی را در باب عدم سلامتی امام یا تدارک حکومت ایران برای از میان برداشتن ایشان منتشر می‌ساختند. در این دوره آیت‌الله شاهرودی از طریق سفارت ترکیه در عراق، اخباری موثق از سلامتی سلسله جنبان انقلاب اسلامی به دست می‌آورد و آن را به اطلاع علاقه‌مندان می‌رساند. حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سمامی حائری، در این باره به ذکر خاطره‌ای تاریخی پرداخته است:
«زمانى که حوزه نجف و قم اطلاع یافتند که حضرت امام در بورساى ترکیه مستقر شده‌اند، آرامش به حوزه‌ها بازگشت. چون شایعات زیادى بود که شاید رژیم قصد کشتن امام را دارد و تبعید، بهانه‌اى است که رژیم مى‌خواهد با آن بر عمل خود سرپوش بگذارد. شایعه دیگر مى‌گفت که امام را از بورساى ترکیه به جاى نامعلومى انتقال داده‌ا‌ند. این شایعه، این مسئله را در اذهان حوزه نجف تداعى مى‌کرد که رژیم مى‌خواهد قصد خود را عملى کند. این خبرى بود که به آقاى دکتر محمد صادقى تهرانی اطلاع داده بودند. به این ترتیب بعد از این شایعه، نصف شب بود که عده‌اى جمع شدیم که چه کار کنیم؟ آقاى صادقى سخنرانى کرد و گفت ما همین امشب باید از وضعیت جسمى و روحى امام با خبر شویم. سروصدا بلند شد. من و عده‌اى از طلاب به منزل آقاى شاهرودى رفتیم و ایشان هم با اطلاع از مراجعه ما به بیرونى تشریف آوردند. سؤال کردند که چه شده و چه خبر است؟ آقاى صادقى گفت که خبر رسیده که مى‌خواهند امام را بکشند! آقاى شاهرودى همان شب گفت شما آرام باشید، من فردا از سلامتى امام کسب اطلاع مى‌کنم و به حوزه نجف خبر مى‌دهم. صبح روز بعد، آقاى صادقى و عده‌اى با همین تقاضا، به منزل آقاى حکیم رفتند. آقاى حکیم از طریق سفارت ترکیه اقدام کرد. سیدابراهیم طباطبایى (داماد آقاى حکیم)، رابط بین ایشان و سفارت ترکیه بود. ایشان خبر آوردند که بحمدالله امام در همان بورسا، صحیح و سالم هستند. غرض آن است که گرچه طلاب و روحانیون نجف از سلامتى امام با خبر بودند، اما باز هم نگران این بودند که خداى ناخواسته، توطئه‌اى جان امام را تهدید کند. بنابراین در برابر شایعات، واکنش نشان مى‌دادند...».
اشک‌های امام خمینی در مراسم تشییع آیت‌الله شاهرودی
آیت‌الله سیدعبدالهادی شیرازی (نماینده کنونی استان گلستان در مجلس خبرگان رهبری)، فرزند آیت‌الله‌العظمی سیدمحمد شاهرودی و نوه آیت‌الله‌العظمی سیدمحمود شاهرودی است. وی به لحاظ همین انتساب، خاطرات فراوانی از علاقه امام خمینی به نیای ارجمند خویش دارد که شمه‌ای از آن‌ها را به مناسبت‌های گوناگون روایت کرده است. دو خاطره پی آمده، از کتاب خاطرات وی - که تحت عنوان «تداوم اندیشه»، از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده- نقل می‌شود:
«بنده به همراه مرحوم آقای شاهرودی و چند نفر از دوستان، از منزل درآمده بودیم و به‌طرف محله براق می‌رفتیم و امام‌خمینی از طرف محله براق، به سر سه‌راهی می‌آمدند. کمی از آن گذشته بودیم و داشتیم از طرف سمت چپ کوچه می‌رفتیم که دیدیم امام‌خمینی همراه با مرحوم آقای فرقانی، از طرف سمت راست و آن طرف جدول به وسط کوچه می‌آیند. یک مرتبه متوجه شدم که از آن طرف کوچه، به‌طرف سمت چپ کوچه و طرف مرحوم آقای شاهرودی آمدند. سپس دیدم که با یک معنویت و علاقه خاصی، با مرحوم آقای شاهرودی احوالپرسی کردند که خیلی دوستانه بود و نه رسمی. حتی شب قبل از فوت مرحوم آقای شاهرودی، امام‌خمینی به دیدن ایشان آمد و جویای احوالشان شد... شیخ ماشاءالله فاضلی به بنده می‌گفت تشییع جنازه آیت الله العظمی شاهرودی، ابتدا در کربلا و سپس در نجف انجام شد. در کربلا از محل خیمه‌گاه تا حرم امام‌حسین (ع)، تشییع صورت گرفت و مشاهده کردم که مرحوم امام‌خمینی، تمام این مسافت را پیاده به دنبال جنازه و در جمع تشییع‌کنندگان طی کردند، درحالی‌که حاج آقا مصطفی پشت سر ایشان می‌آمد. مسئله شگفت اینکه دیدم امام با قامت رسا و مستقیم خود، مرتب اشک ریخته و اشک‌ها بر گونه‌های او جاری بود. با شگفتی، چند مرتبه در چهره امام دقت کردم. سپس از جمعیت سبقت گرفته و خود را به آیت الله سیدعلی شاهرودی فرزند آیت‌الله‌العظمی شاهرودی رساندم و گفتم آقای خمینی در جمعیت پیاده می‌آید و دائماً اشک می‌ریزد! او در جواب گفت ایشان بهتر می‌داند که چه کسی را از دست داده است...».
زائر پرآوازه اربعین حسینی (ع)
زیارت اربعین از دیرباز، در میان شیعیان جایگاهی ممتاز داشته است. با این همه این مراسم عبادی- سیاسی در طول تاریخ، با افت و خیز‌هایی همراه بوده و فراز و فرود‌هایی داشته است. آیت‌الله‌العظمی سیدمحمود شاهرودی در دوره حضور و فعالیت علمی در نجف، نقش مهمی در احیای این سنت حسنه ایفا نمود و آن را گستره‌ای افزون بخشید. آیت‌الله سیدعبدالهادی شیرازی در این باره می‌گوید:
«هجرت آیت‌الله‌العظمی شاهرودی از ایران به نجف، با کاروان و به شیوه قدیم و در زمان مظفرالدین شاه و در اواخر حیات مرحوم آخوند خراسانی صورت گرفته است. با وارد شدن اولین نوع اتومبیل‌ها به منطقه - که به ماشین‌های سیمی معروف شدند- سفر‌های کاروانی تعطیل شد و مسافرت‌ها به گونه جدید شکل می‌گرفت. آنگاه پس از مدتی و با مطرح شدن آیت‌الله‌العظمی شاهرودی به عنوان یکی از استادان و مدرسان با نفوذ معنوی و قابل توجه حوزه نجف، مجدداً فکر پیاده رفتن به کربلا به عنوان یک سفر مقدس، در بین طلاب نجف شکل گرفت. ضمن اینکه بعضی ایرانیان در سفر عتبات نیز احیاناً آنان را همراهی می‌کردند. رفته‌رفته مردم عراق به این مسئله توجه کرده و اینگونه سفر‌های مقدس رواج یافت. با مطرح شدن حرکت‌های انقلابی، این مسئله رواج بیشتری یافت تا آنجا که از بصره تا کربلا در فصل زیارتی اربعین اباعبدالله (ع)، کاروان‌های پیاده شکل گرفت. همچنین هنگامی که امام خمینی همراه با پسرش آیت‌الله شهید سیدمصطفی خمینی به نجف آمدند، شهید حاج آقا مصطفی یک کاروان پیاده به کربلا تشکیل دادند. عمویم آیت‌الله سیدعلی شاهرودی هم یک محور برای پیاده رفتن به کربلا بودند و در طول سال، حدود پنج بار در ایام اربعین، نیمه‌رجب، محرم و غیره، این سفر مقدس را تکرار می‌کردند. با روی کار آمدن بعثی‌ها، دولت با این مسئله به شدت برخورد کرد و آن را به تعطیلی کشانید و جریان اعدام شش نفر از سردسته‌های این پیاده‌روی، در همین رابطه قابل طرح است. در فصل زیارتی اربعین سال ۱۳۹۶ قمری، یکباره دولت بعث با موج مردم نجف - که پای پیاده به سمت کربلا حرکت کرده بودند- مواجه شد. ضمن اینکه شعاری را نیز فریاد می‌زدند که بعداً از شعار‌های معروف شد: لو قطعوا ارجلنا و الیدین / جئناک زحفاً سیدی یا حسین:‌ای آقا و سرور ما حسین‌بن‌علی اگر دست و پای ما را نیز قطع نمایند، سینه‌خیز به سوی تو روانه خواهیم شد...».