پايان رقابت در توليد محتوا

برخلاف برخي افراد كه گمان مي‌كنند مسوولان كشور از واقعيات كشور اطلاع كافي ندارند، بنده معتقدم كه چنين نيست. اغلب واقعيات مرتبط با زندگي متعارف مردم چيزي نيست كه به گوش كسي نرسد. ولي برخي مسائل است كه نه تنها مقامات بالاي سياسي از آن اطلاع ندارند چه بسا سازمان‌هاي مسوولي كه بايد گزارش اين وضع را منعكس كنند نيز به اين موارد بي‌توجه هستند. در واقع منظورم موضوعاتي ريشه‌اي است كه كمتر مورد بحث قرار مي‌گيرد. در اين يادداشت مي‌كوشم كه تصوير بخشي از اين واقعيت را ارايه كنم، بلكه آقايان روساي محترم قوا و ديگر مقامات عالي در هر سطحي كه هستند به آن توجه كنند، شايد در سياستگذاري‌هاي جاري تجديدنظر شود.
مساله اين است كه ساختار سياسي ايران متمركز شده بر چند پلتفرم يا سكوي مجازي و خود را در مقابله با برخي مطالب سياسي و مبارزه‌جويانه آن سرگرم كرده است. مهم‌تر از همه توييتر و اينستاگرام و تلگرام و سايت‌هاي سياسي و خبررساني. البته و در صورتي كه حكومت توان لازم را داشته باشد مقابله‌اي هم با شبكه‌هاي ماهواره‌اي مي‌كند. در زمينه جلوگيري و سانسور انتشار كتاب و روزنامه و تئاتر و فيلم و موسيقي و انحصاري كردن آن نيز كوتاهي نمي‌كند. اين مقابله‌ها بي‌ثمر و‌ حتي انحرافي است. به دو دليل مشخص؛ اول و مهم‌تر اينكه اقدامات مزبور مقابله با بخش آشكار و ملموس اين توليدات فكري و فرهنگي است. مثل كوه يخ كه ۹۰ درصدش زير آب است و ديده نمي‌شود. اين توليدات فقط آن بخشي است كه مسوولان كشور مي‌بينند و براي‌شان مهم است. در حالي كه آن ۹۰ درصدي كه زير آب است حتي از چشم كارشناسان نهادهاي دولتي نيز كمابيش دور است. دوم؛ علت نديدن چيست؟ فقدان بصيرت؛ زيرا ديدن آنها چشم بصيرت مي‌خواهد كه كارشناسان اين ساختار كمتر واجد آن هستند. آنهايي هم كه مي‌بينند كار موثري نمي‌توانند انجام دهند. ضمن اينكه بازتاب دادن آنها و آثاري كه دارد، موجب مسووليتي براي آنان مي‌شود كه قادر به تحمل آن نيستند. آنها چيست كه نمي‌بينند؟ صدها و هزاران توليدكننده فكر، ارزش، ايده، در همه حوزه‌هاي سياسي، ديني، تاريخي، علمي، هنري، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و حتي جزيياتي از سبك زندگي. اين توليدات با ادبيات غني و متين و پخته در قالب‌هاي تاثيرگذار از طريق پادكست، متن، تصوير، كلاس‌هاي حضوري و مجازي فراوان در حال عرضه است و استقبال از آنها بسيار بيشتر از توييتر و متلك انداختن‌هاي مجازي است. طرفداران وضع موجود در اين عرصه دست‌شان به كلي خالي و در حد صفر است. چند نفر در توييتر دارند كه با متلك و فحش دادن و انتشار دروغ دل خود و دوستان‌شان را خنك مي‌كنند ولي در حوزه‌هاي پيش‌گفته در بالا به كلي پياده هستند. در حقيقت همان‌طور كه كسب و كار ديجيتال در خط مقدم توليد قرار گرفته، عرصه توليدات فكري و فرهنگي به مراتب بيشتر از آنها پيشگام است. آخرين نمونه جالب اين خالي بودن انبان، روزنامه رسمي دولت است كه عجيب‌ترين گزاره منطقي را منتشر كرده كه اكثريت مردم با ‎حجاب موافقند، اما اگر درباره آن ‎همه‌پرسي برگزار شود به آن راي نمي‌دهند!
اين يك طرف ماجراست. در سوي ديگر ابزارهاي عادي و سنتي مثل مطبوعات، راديو و تلويزيون و كتاب و منابر و مناسك آنان را هم كه نگاه مي‌كنيم، توليداتي كه بازتاب جدي پيدا و كمكي به طرفداران وضع موجود كند، مشاهده نمي‌شود. خيلي صريح بايد گفت به ندرت مي‌توان چند گزاره مفيد و حتي بدون تناقض از گفتارهاي رسمي پيدا كرد كه كسي را نسبت به موضوعي قانع كند. هر سخني كه مي‌گويند، فوري نقد و رد و حتي مسخره مي‌شود و كسي هم از خودشان نمي‌تواند از آنان دفاع كند.  
حداكثر چيزي كه دل‌شان را به آن خنك كرده‌اند، استناد به آمار و ارقام برخي مناسك است به همين علت هر چه توان مالي و تبليغي و اعتباري دارند را خرج اين‌گونه مناسك مي‌كنند، غافل از اينكه مناسك بر فرض هم كه نمادي از دينداري باشد، شكل و صورت است و بايد در خدمت يك محتوا قرار گيرد. محتوايي كه امروز وجود ندارد، لذا مناسك تبديل به ظرف‌هاي بدون مظروف شده‌اند. ظرف‌هاي خالي نشانه چيست؟ اين خالي بودن چنده موجب شده كه دوباره به روزشمار ظهور متوسل شوند كه نه با اعتقادات شيعي مطابق است و نه ربطي به وظايف حكومت دارد.
در اين ميان بدترين عملكرد نيز متعلق به صدا و سيماست. اخيرا فيلم كوتاهي از مصاحبه يك مجري با يك مقام سابق وزارت ارشاد ديدم كه مهمان برنامه در مقام نقد جدي و صريح سياست‌هاي رسمي و رسانه‌اي صدا و سيما بود ولي نكته جالب رفتار و گفتار مجري بود كه نه مي‌توانست نظرات او را تاييد كند و نه قادر بود رد كند و با شيوه‌هاي عجيب سعي در دور زدن موضوع داشت، اين برنامه‌ها نشانه‌اي آشكار از خوردن كفگير به ته ديگ است.


خلاصه مطلب اين است كه ساختار سياسي اصلا دل خود را به مواجهه ضعيف كنوني با توليدات مشهود در توييتر و برخي پست‌هاي اينستاگرامي و تلگرامي خوش نكند، زيرا آنها آثار جانبي تحولات عميق فكري و فرهنگي و ارزشي است. واقعيت اين است كه نه از نظر مقابله امنيتي و احيانا قضايي موفق خواهند شد و نه از نظر مقابله فكري.
از سوي ديگر مواجهه با ابزارهايي چون سانسور يا اخراج از محيط كار و قطع حقوق و برخي محروميت‌ها از حقوق عادي نيز عوارض خاص خود را دارد. در حقيقت اينها هيچ كدام مساله را حل نمي‌كنند، بلكه موقتا پنهان مي‌كنند. هيچ راهي براي بازگرداندن مسير طي شده وجود ندارد، چه با اين مسير موافق باشيم و چه مخالف باشيم. مقابله با اين مسير و نتايج آن جز آنكه تن‌ها را فرسوده مي‌كند و مقابله‌كنندگان را به گناه وامي‌دارد نتيجه ديگري ندارد.
ممكن نيست كه نيروهاي طرفدار وضع موجود به لحاظ نرم‌افزاري قادر به رقابت با اين جريان باشند. نمونه آن وزارت ارشاد و صدا و سيماست كه به شكل عجيبي ادعاهاي گنده مي‌كنند. در حالي كه در پله‌هاي اول خلاقيت‌هاي فرهنگي و رسانه‌اي نيز قرار ندارند. حضور در قدرت آنان را دچار توهم دانايي كرده است، البته اگر صادقانه چنين توهمي را ابراز كنند. پيشنهاد عملي بنده اين است كه يك گروه موجه و معتبر را انتخاب كنيد تا تصويري از مجموعه‌هاي موجود در ايران و ايرانيان خارج از كشور كه مشغول توليد محتوا هستند، ارايه كنند هم به لحاظ كمّي و هم از منظر كيفي و اثرگذاري تا روشن شود كه بازي و رقابت حكومت، حداقل در اين عرصه به پايان رسيده است.