معماري شهري و كنشگري اجتماعي

در اين يادداشت از خيابان و ظرفيت‌هاي كنشگري آن خواهيم گفت. خيابان مانند يك ويترين مي‌تواند بگويد چه چيزي در جامعه مي‌گذرد، چه كشمكش‌هايي جريان دارد و قدرت چگونه تقسيم شده است. حتي اگر پا به شهر نگذاريم، خيابان‌ها سر از گوشي‌هاي هوشمند در آورده‌اند و خودشان را تا خصوصي‌ترين مكان و زمان زندگي‌مان كشانده‌اند و اثرشان را مي‌گذارند؛ فارغ از اينكه در فعل و انفعالاتي كه عرصه خيابان را جولانگاه خواست‌هاي خود يافته است با كدام‌يك از طرفين تنش بر سر فضاها همدل باشيم. فضاي عمومي به شهر شخصيت مي‌دهد و وظيفه دارد في‌نفسه حافظه جمعي را معنا ببخشد و حفظ كند؛ حافظه‌اي كه به يمن وجود ساكنان شهر، مناظر طبيعي‌اش، ميراث تاريخي‌اش، فرهنگش و فعاليت‌هايش ممكن مي‌شود. روابط ميان شهروندان و قدرت در صورت‌بندي خيابان‌ها، پارك‌ها و ميادين تجسم مي‌يابد؛ آنها در واقع مكان‌هاي ملاقات شهروندان هستند؛ بنابراين شهر را مي‌توان به مثابه مجموعه‌اي از عناصر، خيابان‌ها، ميادين، امكانات فرهنگي، ايستگاه‌هاي اتوبوس و قطار درك كرد. هر آنچه تحت عنوان فضاي جمعي مي‌شناسيم محصول شرايطي است كه در آن مردم شهر پيوسته آن را تصاحب مي‌كنند. اين فضاها هستند كه اجازه رويارو شدن‌ها و پياده‌روي‌هايي مي‌دهند كه هر منطقه از شهر را ممكن مي‌كنند، به آن معنا مي‌دهند و بروز اجتماعي و منطقه فرهنگي جمعي را به وجود مي‌آورند. اين فضاها شهر را به فضايي فيزيكي، سياسي و نمادين تبديل مي‌كنند. شايد در همين نقطه كانوني با متفكر آلماني، «يورگن هابرماس» همدل باشيم كه عرصه عمومي را مجالي در جهت گفت‌وگو و تبادل افكار يافته بود و چه عرصه عمومي‌اي مقبول‌تر از فضاهاي شهري. بنا به نظر «جف هور»، فضاهاي عمومي، موضوعات انتقادي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي زمانه ما را روايت‌پذير مي‌كنند و اجازه مي‌دهند شركت‌كنندگان متنوعي گردهم آيند و منافع و مناظر متفاوتي را به بحث بگذارند. فضاي عمومي، مشاركت مدني را ترغيب مي‌كند و فعاليت‌هاي اشتراكي را رواج مي‌دهد. اعتراضات و كنشگري‌ها، نقش مهمي در ميان فعاليت‌هايي كه در فضاهاي عمومي رُخ مي‌دهد، بازي مي‌كند. جنبش‌ها يا اعتراضات اجتماعي ابزارهاي قدرتمندي براي تغييرند. به علاوه جايي هستند كه در آن روابط انساني بديلي ايجاد مي‌شوند. مردم هنوز نياز دارند كه مشكل‌شان را به خيابان ببرند تا جايي داشته باشند كه براي آن بجنگند و ديده شوند. به عبارتي ديگر خيابان ترجمان حضور انبوه خلقي است كه عرصه بديعي را براي ديده شدن خود يافته‌اند.
فضا چيز علمي جداي از ايدئولوژي يا سياست نيست؛ فضا هميشه سياسي يا استراتژيك بوده است. اگر فضا ظاهري خنثي يا بي‌تفاوت به محتوايش به خود مي‌گيرد و در نتيجه انگار كاملا صوري است و مظهر تجرد منطقي، دقيقا به اين علت است كه پيشاپيش به اشغال درآمده، به خدمت گرفته شده و قبلا محل توجه فرآيندهاي پيشين بوده است كه ردپاي آن هميشه در منظره به چشم نمي‌آيد. فضا به واسطه عناصر تاريخي و طبيعي صورت مي‌پذيرد و شكل مي‌گيرد، اما اين فرآيند، فرآيندي سياسي بوده است. فضا سياسي و ايدئولوژيك است. فضا به معناي واقعي كلمه محصول ايدئولوژي‌هاست. «آنري لوفور»، فضا را همچون پيكره‌اي عيني و منفرد يا از پيش موجود نسبت به هر فعاليت جمعي درك نمي‌كند. فضا در انديشه «لوفور» پيكره‌اي تهي نيست؛ فضايي فيزيكي كه صرفا به مثابه ظرفي عمل مي‌كند كه فعاليت انساني در آن رخ مي‌دهد، بلكه فضا از نظر او يك «ساخت اجتماعي» است.  اما هميشه اين فضاهاي عمومي پتانسيل يك حضور شكوهمند اجتماعي را منجر نخواهند شد. حجم زياد فضاهاي عمومي با مالكيت خصوصي در نيويورك منجر به معماري خصومت‌آميز بسياري پيرامون شهر مي‌شود كه جمعيت بي‌پناه را هدف قرار مي‌دهد. به گفته مالكان، اين شيوه‌اي است براي حفظ نظم و اطمينان از امنيت عمومي. به تعبير ديگر آنگاه كه فضاهاي عمومي در تسخير مالكيت شخصي و فردي در مي‌آيد عرصه كنشگري نيز به محاق خواهد رفت.
به عنوان نتيجه بايد اذعان نمود كه چيزي تحت عنوان طراحي يك مكان، مشخصا براي اعتراض وجود ندارد. اساسا اين طراحي اغلب برآمده از كنش‌هاي فوري است كه براساس هر روايت (موقعيت) رخ مي‌دهد. هر شهري به اعتراضات به نحوي متفاوت اثر مي‌گذارد؛ هر كدام از اين شهرها سياست‌هاي شهري، طراحي، استفاده از زمين و الگوهاي مالكيت مختص به خود را دارند. توانايي اعتراض موثر در فضاي عمومي، امروز از هميشه ضروري‌تر است. طراحي شهري مدرن در فضاي واقعا عمومي در درجه اول در اطمينان يافتن از امكان اعتراضات دموكراتيك، ضروري است. معماري خصومت‌آميز و قوانين برنامه‌ريزي، بر گزينه‌ها و انتخاب‌هاي ما در ريختن به خيابان و سر دادن فرياد تغيير، مُهر رد مي‌زنند. روابط اجتماعي و تغيير، ارتباط تنگاتنگي با فضاي شهري دارند و اين موضوعي است كه بايد برنامه‌ريزان و معماران شهري به آن توجه داشته باشند.
دانشجوي دكتراي علوم سياسي