پاسخ به برخی ابهامات و شبهات درباره علت رحلت یا شهادت رسول خاتم (ص)
[شهروند] رحلت جانگداز پیامبر اعظم(ص)، یکی از اندوهبارترین حوادث تاریخ اسلام بهشمار میرود. به قول مشهور علمای شیعه، پیامبر اکرم(ص) در روز دوشنبه، 28صفر سال 11هجری قمری و به قول مشهور عامّه در دوازدهم ربیعالاول همان سال، رحلت کرد. شیخمفید مینویسد: «پیامبر در روز دوشنبه، بیستوهشتم صفر سال یازدهم هجری رحلت فرمود و در این هنگام شصتوسه سال داشت». آنچه در ادامه میخوانید روایتهایی درباره توطئه برای شهادت ایشان است. همچنین فرازهایی از مکارم اخلاقی ایشان. همچنین بحرانی که پس از رحلت رسول (اکرم) دامنگیر جامعه اسلامی شد.
رحلت یا شهادت؟!
درباره چگونگی مرگ پیامبر (ص) و نیز تاریخ شهادت آن حضرت، در میان نویسندگان و مورخان اختلاف است. برخی نویسندگان، فقط به بیان این جمله اکتفا کردهاند که پیامبر (ص) بیمار شد و از دنیا رفت. در کتابهای تاریخی، نقل شده است که یهودیان چندین مرتبه تصمیم گرفتند پیامبر اکرم(ص) را به شهادت برسانند ولی هربار جبرئیل، پیامبر (ص) را از این توطئه آگاه میکرد و یهودیان به مقصود خود نمیرسیدند. در پایان جنگ خیبر نیز گروهی از بزرگان قوم یهود، زینب، دختر حارث را که از اشراف یهود بود و پدر، برادر و شوهرش را از دست داده بود، تحریک کردند تا شاید به مقصود خود که نابودی رسول خدا(ص) و در نتیجه، نابودی دین تازهتأسیس اسلام بود، برسند. اگرچه این عمل به شهادت فوری آن حضرت نینجامید ولی موجب مسمومیت آن حضرت شد و سرانجام در درازمدت، به شهادت آن حضرت انجامید.
چرا یک زن غذای حضرت را مسموم کرد؟
مورخ بزرگ، محمد بن عمر واقدی در کتاب مغازی، واقعه رحلت پیامبر (ص) را چنین نقل میکند: «چون رسول خدا(ص) خیبر را فتح کرد و آرام گرفت، زینب، دختر حارث، از افرادی پرسید: «محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟» گفتند: «شانه و سردست را.» زینب گوسفندی را کشت و سپس زهر کشنده تبآوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود، به تمام گوشت و بهویژه شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا(ص) به خانه خود آمد، زینب را دید و از او پرسید: «کاری داری؟» او گفت: «ای ابوالقاسم! هدیهای برایت آوردهام.» هرگاه چیزی را به پیامبر (ص) هدیه میکردند، حضرت از آن تناول میکردند و اگر صدقه بود، برای خود نمیپذیرفتند و به دیگران میبخشیدند. از اینرو، پیامبر (ص) دستور داد هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آنگاه حضرت فرمود: «نزدیک بیایید و شام بخورید!» یاران آن حضرت که حاضر بودند، نشستند و شروع به خوردن کردند. همین که آن حضرت از گوشت بازوی گوسفند خورد، به یاران خود فرمود: «از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر میدهد که مسموم است.» بشر بن براء گفت: «ای رسول خدا! به خدا سوگند! من نیز فقط با یک لقمه فهمیدم و علت آنکه آن را از دهان بیرون نینداختم، این بود که خوراک شما را ناگوار نسازم و چون شما لقمه خود را خوردید، جان خود را عزیزتر از جان شما ندیدم و افزون بر این، امیدوار بودم که این لقمه کشنده نباشد.» بشر هنوز از جای خود بلند نشده بود که رنگش مانند عبایی سیاه شد. او یکسال بیمار بود و نمیتوانست حرکت کند و پس از یکسال به همین علت درگذشت. رسول خدا(ص)، زینب را فرا خواند و پرسید: «شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟» گفت: «چهکسی به تو خبر داد؟» حضرت فرمود: «خود گوشت.» زن گفت: «آری.» پیامبر(ص) فرمود: «چه چیزی تو را به این کار واداشت؟» زن گفت: «پدر، عمو و همسرم را کشتی. با خود گفتم اگر محمد(ص) پیامبر (ص) باشد که خودِ گوشت به او خبر میدهد که چه کردهام و اگر پادشاه باشد، از او خلاص میشویم.»
مجموع روایات در اینباره چه میگویند؟
البته واقدی، ابن هِشام، طبری و ابن اثیر هم این واقعه را نقل کردهاند، ولی گفتهاند رسول خدا(ص) لقمه را بیرون انداخت و آن گوشت را تناول نکرد اما آن زهر خطرناک، با آب دهان حضرت درآمیخته بود و همین، موجب شهادتشان شد. یعقوبی، تاریخنگار بزرگ جهان اسلام، نیز این ماجرا را در تاریخ خود بیان کرده، ولی فقط به مسمومیت آن حضرت اشاره کرده و از شهادت ایشان سخن نگفته است. مورخان و محدثان شیعه نیز بیشتر معتقدند علت مرگ رسول خدا(ص)، همان گوشت مسمومی بود که زینب، دختر حارث، به آن حضرت خورانید. علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون چنین نقل میکند: «در احادیث معتبر، وارد شده است که آن حضرت، با شهادت از دنیا رفت، چنان که صفار، به سند معتبر، از حضرت صادق(ع) روایت کرده است.» ثقهالاسلام کلینی نیز در کتاب اصول کافی، از قول امام باقر(ع) به اصل توطئه، اشاره کرده است. در کتاب فروغ ابدیت نیز پس از نقل این واقعه، در پاورقی چنین آمده است: «معروف این است که پیامبر (ص) در کسالت خود فرمود: «این بیماری، از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح، برای من آورد.»
درواقع از مجموع آنچه بیان شد، میتوان نتیجه گرفت که مرگ پیامبر اکرم(ص) طبیعی نبود و آن حضرت، با شهادت از دنیا رفته است.
صدقه فقط پول نیست
درباره مکارم اخلاقی آن حضرت فراوان نوشتهاند، اما در این بخش به نمونههایی اشاره خواهیم کرد. بهعنوان مثال روزی پیامبر اکرم(ص) در جمع اصحاب خود فرمود: «بر هر مسلمانی در هر روز صدقه لازم است.» برخی اصحاب پرسیدند: «یا رسولالله! چهکسی طاقت و توان این کار را دارد؟» حضرت برای رفع ابهام فرمود: «برطرف کردن موانع راه مردم، صدقه است. راهنمایی جاهل، عیادت بیمار، امربهمعروف و نهیازمنکر و جواب سؤال، صدقه است. با این حساب، همگان میتوانند صدقه بدهند.»
رعایت حقوق دیگران
ابوایوب انصاری، میزبان پیامبر(ص) در مدینه میگوید: «شبی برای پیامبر(ص) غذایی همراه پیاز و سیر آماده کردیم و به حضور پیامبر(ص) بردیم. آن حضرت از غذا نخورد و آن را رد کرد. من بهسرعت به حضور آن حضرت رفتم و عرض کردم: «پدر و مادرم به فدایت! چرا از غذا نخوردید؟!» حضرت در پاسخ فرمود: «غذای امروز سیر داشت و چون من در اجتماع شرکت میکنم و مردم از نزدیک با من تماس دارند و با من سخن میگویند، از خوردن این غذا معذورم.»
هوشیاری در انتخاب میزبان
پس از مهاجرت حضرت رسول اکرم(ص) به مدینه، دو قبیله اوس و خزرج که مشکلات ریشهدار تاریخی با هم داشتند، هر کدام میخواستند افتخار میزبانی پیامبر (ص) را از آن خود کنند. پیامبر (ص) اما در این میان، تدبیر و درایت ویژهای به خرج دادند. موضوع به این دلیل اهمیت دارد که باید به شدتِ تعصبات قومی در میان اوس و خزرج دقت کرد. آنها با وجود گرویدن به اسلام، همچنان به آن پایبند بودند، اگر پیامبر (ص) سیاستی خاص را برای تحریکنشدن آن تعصبات پیش نمیگرفت، چهبسا سرور و شادی استقبال از پیامبر خدا، جای خود را به جنگ و خونریزی میداد. به خوبی میتوان تصور کرد که پس از رسیدن شتر پیامبر (ص) به آستانه شهر، چگونه انبوهی از مسلمانان اوس و خزرج با سبقت از یکدیگر و با اشتیاق تمام، به افسار شتر چنگ میزدند و هر کدام میکوشیدند پاسخ دعوت میزبانی را از زبان پیامبر خدا بشنوند. رسول خدا(ص) که همه این رفتارها را پیشبینی کرده بود، در برابر فریادهای دعوت، پاسخ داد زمام شتر را رها کنند تا حیوان هر کجا که خواست برود؛ یعنی هر جا شتر زانو زد، من همانجا فرود خواهم آمد. این تدبیر چنان شایسته و بجا بود که همه را ساکت کرد، ولی تمام قلبها به تپش افتاد. شتر پیامبر خدا از کوچههای مدینه گذشت و سرانجام در زمینی متعلق به دو یتیم زانو زد. وقتی شتر پیامبر (ص)، زمین یتیمان را برای غمخوار و حامی یتیمان برگزید، انصار نیز رضایت دادند تا رسول خدا(ص) به طور موقت، در خانه ابوایوب انصاری که در کنار آن زمین قرار داشت، اقامت کند.
حفظ ارتباط حتی با کسی که قطع رابطه کرده
شخصی نزد رسول خدا(ص) عرض کرد: «یا رسولالله! بستگانم با من قطع رابطه کرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار دادهاند. آیا من هم با آنها قطع رابطه کنم؟» پیامبر(ص) فرمود: «با این وضع، خداوند نظر رحمتش را از همه شما برمیدارد.» آن مرد پرسید: «پس چه کنم؟» حضرت فرمود: «رابطه برقرار کن با آن که با تو قطع رابطه کرده و ببخش به کسی که تو را محروم ساخته و درگذر از آن که به تو ستم کرده است. در این صورت، خداوند تو را در برابر آنها پشتیبانی خواهد کرد.»
بحران پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)
با وجود تمام فضائل پیامبر اکرم(ص)، پس از رحلت ایشان، جامعه با مشکلات خاصی روبهرو شد؛ چنانکه امام علی(ع) میفرماید: «... تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشتند و میخواهند دین محمد(ص) را نابود کنند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنهای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سختتر از رهاکردن حکومت بر شماست.» این بیان مولا علی(ع) بر این واقعیت دلالت داشت که فرصتطلبان بهتدریج مسیرها را برای فتنهانگیزی هموارتر میدیدند. درباره ویژگیهای این فرصتطلبان نیز به چند مورد اشاره شده:
1) به ظاهر ساکت و آرام به نظر میرسیدند. 2) اهل عیش و خوشگذرانی بودند. 3) راحتطلب و رفاهزده بودند. 4) پیشامد بدی را برای پیامبر (ص) و اهل بیت انتظار میکشیدند. 5) اخبار و رویدادها را دنبال میکردند تا به لحاظ اطلاعاتی در فرصت مناسب بتوانند وارد عمل شوند. 6) در جنگها عقبنشینی یا فرار میکردند.
پیامدهای رحلت رسول اکرم(ص)
به این ترتیب همزمان با رحلت رسول اکرم(ص)، جامعه مسلمانان دچار تنشهایی شد که از یکسو بازگشت به بعضی سنتها و رفتارهای جاهلی بود و از سوی دیگر نیز به خاطر فتنهانگیزی فرصتطلبان. اما در مجموع پیامدهای رحلت آن حضرت از زبان حضرت زهرا(س) چنین است:
1) ایجاد ضعف و سستی در میان مردم. 2) به وجود آمدن تفرقه و اختلاف. 3) به ناامیدی تبدیلشدن امید و آرزوهای مسلمانان. 4) بیحرمتی به حریم پیامبر (ص) و اهل بیت(ع). 5) آشکارشدن خط نفاق و دورویی. 6) کمرنگشدن دین و معنویت. 7) بیتوجهشدن مردم به مسائل جامعه. 8) پیمانشکنی مردم. 9) گرفتارشدن مردم به فساد و وسوسههای شیطانی. 10) شتاب در شنیدن حرفهای بیهوده و بیاساس. 11) شکل گرفتن نطفه فساد در جامعه. 12) بر سر کار آمدن فرصتطلبان.
منبع: سایت حوزه