روزنامه جوان
1402/06/26
اپوزیسیون: به قهقرا رفتیم
چالشبرانگیزترین و تأسفبارترین بخش ماجرای رسانههای فارسیزبان بهعنوان بازوی تبلیغاتی براندازان آنجاست که خبرنگاران و گزارشگران این شبکهها که شبانهروز ایران را ویران و روبهزوال، توصیف و مردم را دعوت به آشوب و براندازی با رهبری امثال رضا پهلوی و سلبریتیهای نانخور سازمانهای جاسوسی غرب میکنند، خود اعتقادی به این حرفها ندارند و در پشت و روی صحنه، نشان میدهند به براندازی به چشم یک کار احمقانه و به رهبران آن به چشم یک مشت «گاو احمق» مینگرند و بااینحال، گروهی از افراد سادهلوح آنها را جدی میگیرند. بعد از ماجرای رعنا رحیمپور و افشای ماهیت تجزیهطلبانه شبکه اینترنشنال، که منجر به اخراج رحیمپور از بیبیسی شد، روزنامه جوان نوشت مطابق برخی اسناد، بسیاری از خبرنگاران شبکههای فارسیزبان اصولاً باورهایی خلاف آنچه پشت تریبون میگویند، دارند. حالا نوبت به مسعود بهنود و حسین باستانی و هوشنگ امیراحمدی رسیده که به براندازی و به پهلوی و مصی و اسماعیلیون بخندند و براندازان و افراد سادهلوح دنبالهرو آنها را «خرانی که دنبال گاوان افتادهاند»، بنامند. بهنود و گاوان و خرانبهنود در یک جلسه خصوصی که ظاهراً برای عدهای از جوانان صحبت میکند، با توهین به ملت ایران میگوید «پهلوی بهاندازه یک گاو هم نمیفهمد و چقدر یک ملتی باید خر باشد که بیفتد دنبال او». بهنود البته احتمال کمی هم داده که صدایش به دیگران برسد، به همین خاطر به جای آن دسته قلیل رفقای سلطنتطلب و برانداز خود در همان شبکهها و در خیابانهای اروپا و نام بردن از آنان، از اسم «ملت ایران» بهعنوان کسانی که «افتادهاند دنبال رضا پهلوی» استفاده میکند، وگرنه او منظورش از خرانی که افتادهاند دنبال رضا پهلوی همان دارودسته رفقای خودش در لندن و امریکا است: «حرف من را قبول کنید. رضا پهلوی بهاندازه یک گاو هم نمیفهمد. بهاندازه یک گاو مهربان هم نمیفهمد! اون ملت بدبختی که راه میافتد و میگوید ما همه امیدمان به اوست... آخه چهل سال هیچ کاری نکرد، اسم شاهزاده هم با او بوده است. چقدر باید یک ملتی خام و مجموعه یک ملتی خر باشد که بیفتد دنبال او.» بهنود البته به همان جوانان مخاطب خود در توهینی دوباره و اینبار به ایرانیان خارج از کشور میگوید: «خواهش میکنم ذرهای به این حرفی که میزنم فکر کنید، میدانم پذیرفتن حرف دیگران وقتی آدم سخت زیر فشار است، کار بسیار مشکلی است، اما مرفهترین کشور دنیا که بریتانیا است و قدرتمندترین کشور دنیا که امریکا است، همه اینها مثل خر تو گل ماندهاند. این را شما از من داشته باشید. بهخاطر اینکه مشکلاتی را که در ۶۰ سال گذشته به وجود آمده است، آنچنان بزرگ کردند که همه مثل خر در آن ماندند. شما فکر نکنید که فقط ماها هستیم، به همین جهت یک لحظه خود شما فکر کنید چگونه است که کشور کوچولویی مثل ایران توانسته چهل و چند سال دنیا را دست بندازد. چگونه توانسته است؟! خیلی سؤال خوبی است، دیگر جوابی نداریم. چراکه وضع مخالفان و کشورهای دیگر خرابتر از این حرفهاست. بنابراین اینکه شما در یک نقطهای گیر کردید که در آن نقطه راه حل پیدا نمیکنید، بعد فکر کنید به یک جای دیگری مهاجرت کنید که نه زبان آنجا را میدانید و نه مقررات و نه چیزهای دیگر، بعد مشکل شما حل شود، بدانید همچنین جایی در دنیا وجود ندارد. در همین لندن حدود یکونیممیلیون نفر زندگی میکنند که تا ۲۰ سال پیش پنج تا شش کتابفروشی فارسی بزرگ داشته است، هم کتابفروشی و هم ناشر وکتابخانه با پول آدمهای ثروتمند اداره میشد. دو تا کتاب فروشی رایگان هم وجود داشت. یعنی هر ایرانی میتوانست در آنجا بشیند و هر کتاب، مجله و روزنامهای را که میخواست بخواند. خوبه اینها؟ ولی زمانی که داریم من و شما صحبت میکنیم، هیچ کدام از اینها نیست. همه اینها تعطیل شده است! بهخاطر اینکه ایرانیهای محترم نه کتاب دوست داشتند بخوانند و نه دنبال این کار رفتند و نه دنبال شعور رفتند! و اول اینکه ایستادند دنبال یکی رفتن و راهی آماده پیداکردن؛ کلاهبرداری کردند! واقعیت این است که از من بپذیرید الان همسنوسالهای شما در ایران جزو خوشبختترینها هستند. درحالحاضر همین افراد در امریکا هم به اندازه شما خوشبخت نیستند. شما هر جای ایران را مدنظر قرار دهید، بالاخره همسنوسالهای شما زیر یک سقفی میخوابند. در هیچ جای دنیا یک سیستم مادر به اسم دولت وجود ندارد که این قدر کمک کند. من انواع کمک عمومی را میگویم و با کمکهای شخصی کاری ندارم. یعنی یک بیمارستان هست که وارد شوید شما را پذیرش کند.»
این حرفهای بهنود را وقتی که احساس میکند با چند جوان ایرانی حرف حق و خصوصی دارد و باید آنها را از عواقب مهاجرت یا درافتادن با نظام ایران به رهبری کسی مثل رضا پهلوی آگاه کند، مقایسه کنید با حرفهای معمول او و همکارانش در بیبی سی تا معلوم شود رسانههای لندنی چه ماهیت کثیف و دروغینی دارند.
بهنود در اکانت توییتری که منسوب به اوست، فایل صوتی لورفته را تأیید کرده، اما گفته آن صفت مذکور (گاو مهربان) را با دستکاری در سخنان او گنجاندهاند! جالب است که بهنود مدعی شده «گاو»گفتن به رضا پهلوی کار او نبوده است، اما یادش رفته که درباره «خر» خواندن ملت هم همین ادعا را بکند و بگوید جاسازی شده است! ادعایی که موجب شد کاربران به او بگویند:خودتی! رضای خائن صهیونیست!
هوشنگ امیراحمدی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه راتگرز امریکا هم که از اپوزیسیون شناختهشده است، گویا فاتحه پهلوی و سلطنتطلبها را خواندهشده میداند. او در یک برنامه تلویزیونی میگوید: «برنامه رضا پهلوی بهطورمشخص این است که از این سالگرد خانم امینی استفاده کند، در ایران جریانی را ایجاد کند تا در سایه آن جریان بهصورت تدریجی اسرائیلیها به همراه جمهوری آذربایجان آقای پهلوی را به سمت ایران بیاورند. آقای پهلوی از نزدیک با اسرائیل کار میکند. اسرائیل آنقدر دربهدر است که افتاده به دنبال رضا پهلوی و امید این رژیم به پهلوی است تا برای آن کاری انجام دهد! اسرائیل بهدنبال آن است که رضا پهلوی را به ایران برگرداند تا او با اقداماتی مثل جمعکردن هستهای، ایران را دوباره تبدیل به مزدور امریکا و اسرائیل کند؛ روز از نو روزی از نو! اصلاً حکومت در ایران هم سرنگون شود، آیا رضا پهلوی جرئت برگشت به ایران را خواهد داشت؟! قطعاً نه، همانند پدرش یکی باید او را به ایران برگرداند! آرزو بر جوانان عیب نیست! اگر چه آقای پهلوی دیگر جوان نیست. آقای پهلوی از شما و من بهتر میداند که در ایران نیرویی نیست که در خیابان حضور پیدا کند و حکومت را سرنگون کند. اصلاً من نمیدانم آقای پهلوی چه کسی را در نظر دارد و گویا کسی هم در نظر ندارد جز خودش! پهلوی سر اسماعیلیون، مصی قمی و بقیه کلاه گذاشت و به بقیه خیانت کرد تا خود را مطرح کند.»
آنچه خواندید سخنرانی پیشاز خطبههای نماز جمعه نبود! اینها اعترافات کسانی است که سال پیش و سالها پیش هم همین عقاید را داشتند. خود پهلوی نیز بر همین باور است؛ و این آسیبهایی که کشور با فریب این اوباش سیاسی میبیند، برعهده آنها و کسانی است که آنها را دنبال و باور میکنند. حسین باستانی ناامید از براندازی
حسین باستانی، تحلیلگر ارشد بیبیسی که از دفتر رئیسجمهور اصلاحات به لندن رفت نیز غم سنگینی از پرتشدن براندازان به پس پشت آنچیزی که قبلاً بودند، دارد که خارج از اندازه و مقدار است. او نیز به خود بیبیسی فارسی میگوید: «اپوزیسیون ایران نتوانسته از اتفاقات سال پیش در جهت شعارهای خود استفاده کند. شاید اغراق آمیز نباشد که بگویم اپوزیسیون درحالحاضر در نقطه عقبتر از زمان شروع جنبش سال گذشته قرار دارد؛ بهلحاظ تجربه تشکیلاتی و همکاری با هم و همچنین تأثیرگذاری در جامعه بین المللی عقبتر است. در واقع اقدامات اپوزیسیون تناسبی با عمق جنبش داخل ایران نداشت. شاید چیزی را که در سطح اپوزیسیون اتفاق افتاد، بتوان براندازی بیخطر توصیف کرد. براندازی که شعارهای محکم و سازشناپذیری دارد، اما درعینحال در حوزه عمل نمیتواند پیشرفت زیادی ایجاد کند. در این یک سال اپوزیسیون سعی کرد به تجربههای دیگر کشورها رجوع کند و موارد آسان تحولات این کشور را مدنظر قرار دهد و این تصور را ایجاد کند که گویا همه چیز تمام شده است. بهعنوانمثال تجربه آفریقای جنوبی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. روایت آسان این ماجرا این گونه است که غرب تحریم کرد و حکومت آفریقای جنوبی تغییر کرد. درحالیکه به تشکیلات با سابقه و مؤثری که در این کشور وجود داشت، اشارهای نمیشود. اپوزیسیون ایران فاقد این تشکیلات است. تمجیدهای زیادی در این یک سال از جنبشهای بیسر صورت گرفت. البته این قابل فهم است و تجربه هم شده است که جنبشهایی وجود داشته باشند که پیروز شوند، بدون اینکه رهبر واحدی داشته باشند. ولی تصور پیروزی یک حرکت انقلابی بدون وجود تشکیلات رهبریکننده یک تصور غیرواقعی است. ما تا به امروز همچین تجربهای را نداشتیم. ممکن است که رهبر واحد وجود نداشته باشد، اما باید تشکیلات واحد رهبریکننده که اعتراضات خیابانی را تبدیل به تغییر حکومت کند، وجود داشته باشد. ممکن است در شبکههای اجتماعی فراخوان داد و افراد جمع شوند، این اتفاق رخ داده است ولی اعتصابهای بزرگ با هدف سرنگونی یک حکومت به تشکیلات رهبری بزرگ نیاز دارد. تشکیلات رهبری لازم است تا قسمتهای مختلف یک انقلاب را رهبری کنند، هم مذاکره و حل اختلاف کنند، هم در سطح یک جنبش بهمیزان زیادی مذاکره و حل اختلاف کنند، هم با قدرتهای خارجی و هم با کسانی که داخل حکومت هستند تا در مراحل آخر انتقال قدرت [مذاکره کنند تا]با هزینه کمتری انجام شود. اینها در صورتی است که یک تشکیلات رهبریکننده معتبر وجود داشته باشد که به رسمیت شناخته شود. هر چیزی که فعالان بگویند مشخص نیست که ضمانت اجرا داشته باشد یا اصولاً عملیاتی نشود.»
آیا باستانی و دوستانش در بیبیسی بعد از یکسال به این صرافت افتادهاند که در ایران ظرفیت براندازی وجود نداشته است و کسی دنبال براندازی نیست و این براندازی، رهبر و تشکیلات رهبری نداشته است؟! نه آنها از ابتدا به این مهم واقف بودند، اما دستوری که به آنها داده شد، به آشوبکشاندن خیابانها برای تضعیف نظام و تحمیل کشتهها و آسیب اجتماعی و سیاسی به کشور بود تا ایران را در عرصه جهانی یک کشور درگیر مسائل داخلی نشان دهند؛ و حالا بهیکباره ژست روشنفکری و تحلیل دقیق مسائل را بهخود میگیرند! آنهم نه از چند هفته پیش که همچنان امید داشتند آشوب در سالگرد آن بازگردد- و صفحات بیبیسی همین را نشان میدهد- بلکه در آستانه سالگرد که از بازگشت آشوب کاملاً ناامید شدند، به فاز تحلیل ضعفهای آن بازگشتند! این اوج خیانت امثال باستانی و بهنود و دیگران است. خیانتکارانی که در تاریخ بشریت مانند آنان انگشتشمارند. مهتدی هم اعتراف کرد
عبدالله مهتدی، سرکرده گروهک کومله نیز به تازگی افشا میکند که جریان ضدایرانی چطور قصد نابودی ایران با اتحاد گروههای تجزیهطلب را داشتهاند. او همانی است که در روزهای ناآرامی تأکید میکرد «کومله دنبال تجزیهطلبی نیست». بخشی از صدای مهتدی که بهنظر در جلسات داخلی احزاب تجزیهطلب ضبط شده است، به توضیح اختلافات سران پیمان موسوم به همبستگی اشاره میکند، آنجا که رضا پهلوی از بیاحترامی علینژاد ناراحت شده و گفته «دیگر نمیآیم»، اما بخش اصلی و اعتراف هولناک او در جایی است که مهتدی توضیح میدهد «گر یک هفته صبر میکردند کار تمام بود» و دلیل موفقیتآمیز نبودن این پروژه «ناکافی بودن تجربه سیاسی» آنان بوده است. مهتدی در این جلسه به فردی بهنام کاک حمید توضیح میدهد که «سران حزب رادیکال عرب و بلوچ» نزد او آمده و خواستهاند در آن منشور «جایی هم برای آنان باز کند»! رئیس کومله در ادامه به شرفش (!) قسم میخورد که چطور قصد داشته بزرگترین ائتلاف ضد ایرانی را دور خود جمع کند، اما اعتراف هم میکند که «بزرگترین فرصت تاریخی» را از دست دادهاند. مهتدی همچنین اعتراف میکند که «جمهوری اسلامی از مخالفانش عاقلتر و دوراندیشتر بود که توانست ائتلاف ضدایرانی را نابود کند». پهلوی و مصی چه میگویند
ناامیدشدن از رضا پهلوی و دیگر سلبریتیهای کارگزار سیا و موساد البته در اظهارات خود آنها نیز منعکس است. پهلوی در روزهای گذشته از مردم خواست به سفر نروند و پای انقلاب بایستند! این اظهارنظر او بهشدت مورد تمسخر کاربران فضای مجازی که شاهد سفر و تعطیلات و عزاداری میلیونها ایرانی بودند، قرار گرفت. مصی علینژاد هم در سالگرد آشوب خبر داده که دولت امریکا از او خواسته با هویتی جعلی برای همیشه از انظار پنهان شود! هرچند برخی مدعی هستند اگر چنین چیزی درست باشد، بهمعنی آن است که امریکا میخواهد او را معدوم کند و سپس مدعی شود که برای همیشه از انظار پنهان شده است!
فیالجمله سالگرد آشوب پاییزی پارسال در سال جدید تبدیل به اعتراف و حمله اپوزیسیون به خودشان شد. اپوزیسیونی که سال پیش بدون آنکه خود باور به شدنیبودن براندازی داشته باشند، عدهای را در طمع آن تهییج کردند و حالا که اقتدار ایران در پیشبردن سیاستخارجی و پیوستن به نظامهای بزرگ جهانی و بازگرداندن قدرتها به توافقات، منجر به قطعشدن آلافوالوف اپوزیسیون شد، روحیه دوستان خود را تخریب میکنند! چنین خائنانی که حزب بادند و حتی بدتر از حزب باد!