روزنامه جوان
1402/06/29
رشته اپوزیسیون با کنشهای ورزشی و اجتماعی پنبه شد
وسط اغتشاشات سال گذشته بخش زیادی از جریان رسانهای معاند در تلاش بود تا هر طور شده با ایجاد حاشیه برای تیمهای ملی حمایت مردمی از آنها برداشته شود که در نتیجه آن مخصوصاً تیم فوتبال ایران در جامجهانی توسط عدهای مورد بیمهری قرار گرفت، ولی امروز با وجود تبلیغات فراوان در مورد سالگرد آن اتفاقات مردم هم پیگیر مسابقات کشتی هستند هم از رونالدو استقبال گسترده اتفاق میافتد. علیرضا بلیغ، جامعهشناس و پژوهشگر حوزه دین و فرهنگ است، در گفتوگوی «جوان» با این عضو پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی این تغییرات اجتماعی را مورد بررسی قرار دادهایم. از نظر جامعهشناسی چه اتفاقی افتاده که سال پیش برخی به دعوت براندازان ورزشکاران را تحریم میکردند، ولی الان در سالگرد آن اتفاقات نهتنها حرفی از تحریم نیست از ورزشکاران حمایت هم میشود؟از نظر جامعهشناسی دلیل اصلی آن خیلی به خود حوزه ورزش باز نمیگردد، بلکه بهدلیل ماهیت وقایعی است که پارسال اتفاق افتاد و به واسطه حمایتهای بیرونی، فضای تبلیغاتی و رسانهای و فشاری که از طریق رسانهها وارد میشد، این اتفاق تقویت شدهبود. پیش از بررسی این مسئله باید پذیرفت که به هرحال نارضایتیهایی در سطح اجتماع وجود دارد، ولی مسئله این است که چقدر این نارضایتیها منجر به چیزی میشود که آنها اسم آن را انقلاب یا حتی یک مرحله پایینتر «جنبش» میگذارند. به لحاظ تعاریف کلاسیک از انقلاب یا جنبش در فضای اجتماعی این حرکت بر هیچکدام صدق نمیکند شاید مثلاً یک شکلی از شورشی باشد که مقداری از لایحههای اعتراضی جامعه را که سالها انباشته و توسط رسانه تحریک و تقویت شده نشان میدهد.
واقعیتی که در مورد رسانه وجود دارد، این است که از هیچچیز نمیتواند چیزی را بسازد، ولی مسئله این است آن چیزی را که میتواند از یک زمینهای که وجود دارد، بسازد نمیتواند از ماهیت واقعی خود آن چیز خیلی بزرگتر شود و اگر بزرگتر شود، امکان دوام ندارد. کما اینکه ما امروز میبینیم که به سالگرد اتفاقات پارسال رسیدیم، ولی کنشی که پارسال بود، وجود ندارد، مثلاً به ورزشکاران فشار بیاورند که سرود ملی نخوانند. غیر از اینکه این فشارها وجود ندارد، از اول هم در آن تناقضاتی وجود داشت، مثلاً چند دوره قبل جامجهانی، ما با گل دقیقه آخری به آرژانتین باختهبودیم، عدهای خوشحال بودند که با یک گل باختیم و در جامجهانی دوره قبل هم عدهای خوشحال بودند که تیم ملی ایران باخته میگفتند شما خائن هستید و رفتید مسابقه دادید، حالا همین افراد هم عزادار هستند که چرا در مسابقات تیم کشتی مثلاً حسن یزدانی نتوانست طلا بگیرد. یعنی کلاً مسئله اصلی این است که شما نحوی از مخالفت با سیستم را سامان بدهید اینکه مبانی آن یکی باشد یا نه موضوعیت ندارد.
این مخالفتها زمانی میتواند تبدیل به یک نیروی منسجم برای یک حرکت تغییردهنده شود که انسجام داشتهباشد، دلیل اینکه عرض میکنم این حرکت با جنبش و انقلاب همخوانی ندارد، این است که در هر دو آنها ویژگی رهبری و جهتگیری ایدئولوژیک مشخص مهم است. شما باید حداقل اجمالاً بگویید مانیفست این حرکت چیست، ولی وقتی شما تمام مخالفان جمهوری اسلامی را به شکل کولاژوار دور هم جمع میکنی، مشخص است بلافاصله بعد از اینکه فشاری که انتظار داری در نقطهای وارد شود و سیستم را از هم بپاشاند، موفق نمیشود از همان نقطه واگرایی شروع میشود. مثلاً سلطنتطلبها سر جمهوریخواهان میریزند یا همجنسگرایان با گروههای دیگر به مشکل میخورند. دلیل اینکه نمیتوانند کنار یکدیگر بمانند، چیست؟
چون انسجام درونی ندارند و شما با نیروی رسانه اینها را کنار یکدیگر نگه داشتهاید. یک چیزی را به عنوان نقطه مخالفت با جمهوری اسلامی شناسایی کردهاید، ولی این را متوجه نشدهاید که صرف مخالف داشتن اگر از زوایای مختلف و پراکنده باشد، به واسطه قالب رسانه قابل جمع شدن با یکدیگر نیست. انسجام باید درونی باشد، مثلاً فرض کنید در انقلاب خود ما لزوماً چپها با اینکه خودشان هم مخالف رژیم شاه بودند، از اول همراهی نداشتند، ولی وقتی اتفاقاتی از درون جنبش نیروهای مسلمان افتاد، فهمیدند هر چند قابلیت رهبری این جریان را ندارند، ولی میتوانند به رهبری امام یا روحانیت تکیه کنند. حالا برخی از آنها بعداً به انقلاب نزدیک شدند و بعضی هم که تفاوت نگاهها را دیدند، فاصله گرفتند ولی این حرکت از درون آغاز شده بود. یک جریان قوی از مردم و بطن اجتماع بیرون آمده بود که توانست این کار را انجام دهد و یک سابقه طولانی مبارزه هم داشت. تصور کنید از زمان نهضت تنباکو یا حتی از زمان جنگهای ایران و روس که علما فتوای جهاد دادند روحانیت، مردم و بخشی از بازار همراه این نیروی اجتماعی به مبارزه میپرداختند و پیروزیها و شکستهایی هم تجربه کردهبودند تا به نقطه انقلاب رسیدند و بیش از ۱۵۰ سال مسیر طی شدهبود. وقتی ورزشکاران را تحت فشار قرار میدهند که حتی سرود ملی را هم حق نداری بخوانی، ولی بعد کاری با او ندارند، آیا اگر دوباره بخواهند همان فشار را روی ورزشکار و مردم بیاورند پاسخ قبلی را میگیرند؟
به هر حال در یک سطحی اتفاق میافتد، بالاخره شما اگر بروید نظرات را بخوانید یک عدهای در مورد حسن یزدانی هم میگویند تو آن موقع با مردم نبودی، پس الان هم حقت است که باختی ولی اینکه تبدیل به یک فشار گسترده مانند دفعه قبل شود، نیاز به همان میزان سازماندهی و هزینه از طرف رسانههای خارجی است و فکر نمیکنم در یکبازه کوتاهی امکان چنین بازسازی وجود داشتهباشد. آیا این مسئله که میفرمایید مرجعیت علما از نهضت تنباکو و قبلتر از آن شروع شد تا به انقلاب اسلامی رسید با اقداماتی ضدانقلاب مثل اینکه چند روز به ورزشکاران فشار میآورند تا روند شود، قابلمقایسه است؟
همانطور که نیروهای ما در طول انقلاب با تجربه این پیروزیها و شکستها به یک سامانی رسیدند و توانستند به یک نقطهای برسند که حکومتی را تأسیس کنند، آن نیروهای تجددخواه نیز به هر حال در یک فرآیند مبارزهای بوده و اینگونه نیست که بیرگ و پی باشند، ولی مسئله این است که انقلاب و جنگ را طی کردهایم و به لحاظ فرهنگی یک دگرگونیهای گستردهای پیش آمدهاست که طبعاً این نیروها را تضعیف میکند.
از سوی دیگر باید توجه کرد که در کل جمهوری اسلامی خودش یک نوعی اپوزیسیون نظام جهانی محسوب میشود و از این جهت نیروهایی که مخالف جمهوری اسلامی باشند حمایت بیرونی را با خود خواهند داشت ولی یک بدنه اجتماعی فعال ندارد؛ یعنی آن تصویری که ارائه میشود جمعیت کثیری از مردم ایران با این جنبش همراهی دارند، واقعی نیست. واقعیت این است که جمهوری اسلامی هرگز به لحاظ ابزار حکمرانی توان حکومتی مانند امریکا یا چین ندارند که دولتهای بزرگ و قدرتمند هستند، بنابراین اگر نیروی اجتماعی مردم در تعارض با جمهوری اسلامی به شکل جدی قرار میگرفت، خیلی بعید بود که حکومت بتواند خودش را نگه دارد و وقتی که این اتفاق نمیافتد، نشاندهنده این است که بدنه اجتماعی لزوماً با کنار رفتن جمهوری اسلامی موافق نیست، ولو اینکه اعتراضاتی هم به مسائل اقتصادی یا به بعضی از مسائل حوزه سیاسی اجتماعی داشتهباشد، ولی اینکه به نقطهای برسد که تبدیل به سرنگونی سیستم شود، انرژی بسیار متراکمتری به لحاظ اجتماعی میطلبد.
شرایط الان را با اتفاقی که زمان شاه افتاد، مقایسه کنید. بالاخره توان فنی کار وزارت اطلاعات و سیستمهای امنیتی ما در حد همان چیزی است که ساواک قدرت داشت، ولی چرا آنجا ساواک نمیتوانست کنترل کند برای اینکه همراهی اجتماعی با او نبود، وقتی که حرکت تبدیل به یک خیزش عمومی میشود، نمیتوان با کار امنیتی و گرفتن چهارتا آدم جلوی آن را گرفت و الان هم اگر این اتفاق نمیافتد، به دلیل این است که تبدیل به خیزش عمومی نشدهاست. این میزان از همراهی اجتماعی اصلاً با این قضیه وجود ندارد، ولو اینکه اعتراضاتی هم باشد، این اعتراضات در همه سیستمهای دنیا وجود دارد. وسط سالگرد اتفاقات سال گذشته یکدفعه شاهد هستیم که جو جامعه بحثهای ورزشی است که رونالدو آمده یا کشتیگیرهای ما چه کردهاند، آیا این اتفاق نشاندهنده این است که مردم حداقل الان از این فضا خارج شدهاند؟
وقتی که این انتظار در فضای رسانهای وجود دارد که سالگرد اتفاقات پارسال است و بیایید بیرون و اعتراض کنید، ولی اتفاقی نمیافتد نشاندهنده این است که همراهی وجود ندارد، البته این ناهمراهی را میتوان به وجوه مثبت و منفی هم تفسیر کرد. وجه مثبت آن این است که جامعه مایل به همراهی با ضدیت جمهوری اسلامی نیست و در نقطه مخالفت با جمهوری اسلامی نیست، وجه منفی استقبال از چنین موضوعاتی نیز همان کارکردی است که ممکن است ورزش در کل دنیا داشتهباشد، آن هم این است که میتواند به ابزاری برای سیاستزدایی تبدیل شود.
وقتی که شما دامنه سرگرمی را گسترش میدهید، به معنی این است که من احتمالاً نمیخواهم مردم به یکسری از حوزهها ورود پیدا کنند. این آسیب در خود جمهوری اسلامی هم هست و در شرایطی که شما میبینید وضعیت اقتصادی چگونه است میلیارد میلیارد قرارداد در فوتبال بسته میشود که معلوم است مورد پذیرش قرار گرفتهاست تا مردم به یکسری از چیزها کاری نداشته باشند و توجهشان به این چیزها باشد. این در حالی است که جامعه ما یک جامعه سیاسی است و کشوری که در آن انقلاب شده حداقل تا شش الی هفت دهه نیروی سیاسی کار میکند، حالا شما میتوانید این نیروی سیاسی را در خودت جذب کنی، مثل کاری که در جنگ کردیم و الا نمیتوانستیم در جنگ موفق شویم یا میتوانید منحرفش کنید، تمرکزش را از بین ببرید. به یک معنای آن فرآیند سیاستزدایی را اینجا داری انجام میدهی. اینکه ورزش در بخش اعظمی از دنیا جمعیت زیادی را جذب میکند و ورزشکاران سلبریتی مسئله اصلی خیلی از جوامع هستند با همین هدف انجام میشود یا خاصیت ورزش اینگونه است؟
بخشی از شکلگیری ورزش در دنیای مدرن زاییده پیدا شدن چیزی به اسم اوقات فراغت است یعنی آدمهایی که میتوانند از کار اصلی خود فارغ باشند و به تفریحات بپردازند؛ مثلاً اگر بروید تاریخچه آن را مطالعه کنید بخشی از ورزشها یا از دل تفریحات طبقه متمول درآمده یا اگر ورزش سنتی در کشوری بوده تبدیل شدن آن به ورزش حرفهای که بخش زیادی از مردم را در نقاط مختلف دنیا سرگرم کند، حاصل سرمایهگذاری نظام سرمایهداری در کشورهای مختلف است مثلاً بروید تاریخچه فوتبال برزیل و امریکایی جنوبی را بخوانید و ببینید چطور این قضیه محملی برای منحرف کردن نیروهای سیاسی و سرگرم کردن جامعه به چیزی است که مسئله اصلی آن نیست. عملاً ورزش چنین کارکردی دارد و اگر مسئله ورزش سلامتی بود، طبعاً ورزش قهرمانی موضوعیتی نداشت، چون رابطهای با سلامتی ندارد و برای سلامتی از جهاتی مضر هم است و شاید حکومتها باید میآمدند روی ورزش همگانی سرمایهگذاری میکردند. چرا این اتفاق نمیافتد؟
برای اینکه شما در آنجا میتوانی شخصیتهایی را معرفی کنی که تحت کنترل و مدیریت خودت باشند، مثلاً در برخی از کشورهای اروپایی یا سلبریتی به آن معنایی که در امریکاست ندارند یا اگر دارند آنقدر چارچوبها و قوانین جدی برای مشخص کردن حدود فعالیتهای آنها در مورد کنشهای سیاسی و اجتماعی وجود دارد که ترجیح میدهند بروند پولشان را دربیاورند تا اینکه بخواهند درگیر چنین فرآیندهایی شوند، ولی این اتفاق وقتی در ایران میافتد، چون کل آن سازوکار وارد ایران نمیشود به آنها اجازه رشد میدهی ولی آنها را کنترل نمیکنی. به غیر از این شاید کار اشتباه میدان دادن به چهرههای ورزشی یا هنری تا آنجایی باشد که مرجعیت اجتماعی پیدا کنند. مرجعیت اجتماعی برای کشوری که مسئله اصلی آن حفظ استقلال است و این استقلال را باید در زمینههای اقتصادی و سیاسی تأمین کند باید بهدست کسی ایجاد شود که نیروهای مؤثر حفظ این استقلال است نه نیروهایی که آن را تضعیف میکنند. خب جذابیتی که این سلبریتیها دارند، خودش عامل مرجع شدن این افراد است.
بله اگر جذابیت نداشتند که نمیتوانستی از آنها مرجع بسازی. طبیعی است فردی که صبح تا شب دارد روی یک آزمایش علمی کار میکند، جذابیت زیادی ندارد و از او یک چهره جذاب ساختن کار سختتری است، حتی وقتی که در کشورهای دیگر نیز چنین چهرههایی را معرفی میکنند و میخواهند سلبریتی از فناورها بسازند، میآیند بیل گیتس یا ایلان ماسک را معرفی میکنند. اینها هم در نقاطی معرفی میشوند که کار مقداری فانتر و مخاطبپسندتر است و البته اینها همگی کار شدهاست؛ یعنی چیزی است که دارند به خورد ما میدهند، در حالی که اگر ته و توی کار ایلان ماسک، استیو جابز و بیل گیتس را در بیاورید، میبینید که اگر حمایت دولتی پشت اینها نبود نمیتوانستند تبدیل به این افراد شوند، ولی چیزی که تبلیغ میشود این است که چهرههای کارآفرینی هستند که از زیرزمین خانه خود شروع کرده و به اینجاها رسیدهاند. این در حالی است که عمده پروژههای بزرگ فناوری در امریکا یا زیرنظر پنتاگون است یا طرف دیگر «سلیکون ولی» است که یک نهاد فان برای معرفی کردن همین سلبریتیهای حوزه علم و فناوری است.
میخواهم بگویم این برجسته شدن ورزش یا هنر و چیزهایی که جذابیتهای ذاتی در آنها هست، برای عموم مردم دنیا کاملاً هدفمند و آگاهانه است. چرا هر چقدر که میگذرد، جایزههای هنری مانند اسکار و گرمی برجستهتر میشود، حالا دایره ورزش که خیلی از این هم گستردهتر است. شعارهایی که میدهند هم کاملاً تهی از مواضع سیاست است و اساساً میخواهند جهان را سیاستزدایی کنند. البته شعار صلح را روی المپیک میگذارند، ولی به راحتی روسیه را از المپیک بیرون میاندازند، به خاطر اینکه پشت همین کار هم ایدئولوژی است، هر چند میگویند من فارغ از ایدئولوژی هستم.
سایر اخبار این روزنامه
کیفرخواست علیه امریکا
رشته اپوزیسیون با کنشهای ورزشی و اجتماعی پنبه شد
آسفالت رونالدو!
خانههای عمودی روی اعصاب
عملیات باکو برای پاکسازی نژادی ارامنه در قرهباغ
زارع: برای خوشحالی مردم هر کاری میکنیم
نمونه بارز مدیر ستارهشیفته!
ائتلاف قدرتمند جهانی علیه صهیونیستها شکل گرفته است
۱۱ ماه در زندان بیپنجره آفتاب ندیدم
صدای بهنود باشید!
وزیر دفاع روسیه با سرلشکر باقری دیدار کرد
تحقیر براندازان ازسوی پدرخواندهها و کارفرمایان