روزنامه خراسان
1402/07/03
آیا بهانه صدام برای حمله به ایران، جلوگیری از «صدور انقلاب» بود؟
18 آذرماه سال 1370، بالاخره خبری که همه ایرانیان در انتظارش بودند، منتشر شد؛ خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در نامهای به شورای امنیت، اعلام کرد که عراق آغازگر جنگ هشتساله تحمیلی است و باید به عنوان متجاوز شناختهشود. این خبر، البته برای مردم ایران نقطه مبهمی را روشن نمیکرد؛ همه میدانستند که آغازگر جنگ کیست و چه کسی را باید متجاوز نامید. با این حال، بیش از یک سال قبل از این اتفاق، صدام در نامهای رسمی به ایران، در 14 اوت سال 1990 / 23 مرداد 1369، ضمن پذیرش خواستههای کشور ما، رسماً به اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت اعلام کرد: «با این تصمیمِ ما، همه چیز روشن و تمام خواستهها و مسائلی که بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد و چیزی نماندهاست مگر آن که موافقت نامهها آماده و امضا شود تا هر یک از ما برای ورود به زندگی جدید، اشراف واضح داشته باشیم.» این کوتاه آمدن، البته ناشی از شرایط سیاسی جدید و رویکرد نظامی تازه صدام بود؛ 12 روز قبل از ارسال این نامه، ارتش بعث به کویت حمله کرد و این کشور را به تصرف درآورد. این اتفاق، شروع وقایعی بود که از آن ها با عنوان جنگ اول خلیجفارس یاد میشود. شورای امنیت نیز، بعد از صدور دستور حمله به عراق، گزارش دبیرکل را مبنی بر متجاوز بودن این کشور در جنگ هشتساله با ایران، مورد توجه قرار داد. اما با گذشت سالها از آن رویداد و نیز، سالهای پرافتخار دفاع مقدس، بازار شبهه همچنان داغ است؛ کسانی که سعی دارند به انحای مختلف، درباره چگونگی آغاز جنگ تحمیلی و اصل تجاوزگری صدام، تشکیک کنند و بر آتش این شبهه بدمند که این مسئولان نظام جمهوری اسلامی بودند که با اتخاذ سیاستهای اشتباه، باعث هجوم سراسری ارتش بعث به مرزهای ایران شدند. موضوعی که طی این سالها، بارها و بارها با پاسخهای مستدل پژوهشگران تاریخ معاصر و نیز تصمیمگیرندگان ارشد آن دوران روبهرو شده، اما این پاسخها مانع از شیوع دوباره شبهات در فضای مجازی نبودهاست. در این بین، موضوعاتی مانند مسئله «صدور انقلاب» به کشورهای دیگر، همواره به عنوان یک عامل جدی و گاه تنها عامل بروز جنگ مورد توجه معاندان و مخالفان جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته؛ موضوعی که به رغم شهرت، عملاً نقشی در آغاز جنگ تحمیلی نداشت و حتی بسیاری از کارشناسان بیطرف و غربی نیز، بر آن تأکید کردهاند؛ مانند آنچه که «جف والِنْفِلت» ذیل عنوان «جنگ ایران و عراق» در دایرةالمعارف «بریتانیکا» آورده؛ او بعد از اشارهای مختصر به مسئله «صدور انقلاب»، نوشتهاست: «دولت ایران ظاهراً گرفتار بینظمی و آشفتگی و مشکلات داخلی بود. نیروهای مسلح این کشور از هم پاشیده بودند و روحیه ضعیفی داشتند. صدام که نمیخواست به قرارداد 1975 پایبند بماند، این وضعیت را فرصتی مناسب برای طرح مجدد ادعاهایی دانست که درباره آن ها طی قرارداد 1975 [الجزایر] توافق کردهبود. او بر این ادعاها، تسلط بر منطقه نفتخیز خوزستان را که بخشی از جمعیت آن عرب بودند، افزود و [برای جلب نظر کشورهای حاشیه خلیج فارس،] ادعای مربوط به جزایر سهگانه را هم مطرح کرد.» با این حال، آنچه بعدها از سوی اطرافیان صدام، اعم از نظامیان و دیپلماتهای عالی رتبه حکومت وی اظهار شد، زاویهای واضحتر از ماجرای آغاز جنگ تحمیلی را نشان میدهد؛ زاویهای که شاید گفتههای «صلاح عمر العلی»، عضو سابق مجلس رهبری انقلاب عراق در دوران استیلای صدام و نماینده این کشور در سازمان ملل متحد، بین سالهای 1978 تا 1981 بیش از صحبتهای دیگران آن را آشکار کند و به این شبهه تاریخی پاسخ دهد. گواهی شاهد در برنامه «شاهد علی العصر» برنامه «شاهد علی العصر»، برنامهای تاریخی سیاسی بود که پخش آن در شبکه «الجزیره» قطر، از سال 1999م / 1378ش آغاز شد و اجرای آن را «احمد منصور»، کارشناس و برنامهساز مصریالاصل ساکن دوحه برعهده داشت. در این برنامه که یکی از مشهورترین برنامههای سیاسی تاریخی در جهان عرب به حساب میآمد، افراد برجسته و فعالان سیاسی عرب و غیرعرب دعوت میشدند تا درباره آنچه به چشم دیدهاند، صحبت کنند. یکی از مهمانان این برنامه در سال 2003م / 1382ش، دکتر صلاح عمر العلی بود، هم او که پیشتر درباره سمت و جایگاهش در حکومت صدام، صحبت کردیم. وی طی سخنانی در این برنامه، شاید برای نخستینبار، به خاطراتی اشاره کرد که پرده از حقایق مربوط به شروع جنگ تحمیلی بر میداشت. اظهار این حقایق از سوی یک مقام رژیم بعث، میتواند به عنوان سندی تاریخی در نظر گرفته شود. در ادامه با هم مشروح صحبتهای وی را درباره آغاز جنگ تحمیلی در برنامه «شاهد علی العصر» میخوانیم: آن فرصت بسیار مهم «هنگام برگزاری نشست جنبش عدم تعهد در بغداد، به من اطلاع دادند که دکتر ابراهیم یزدی، وزیر خارجه وقت ایران، تمایل دارد با صدام دیدار کند. بر اساس سلسله مراتب اداری، با دکتر سعدون حمادی وزیر خارجه وقت تماس گرفتم و موضوع را با وی در میان گذاشتم. دکتر حمادی از پذیرش اظهار این مسئله به صدام خودداری کرد و حاضر نشد با وی در اینباره صحبت کند؛ من خیلی اصرار کردم، اما نمیدانم چرا قبول نکرد که در اینباره با صدام حرف بزند. خیلی تلاش کردم؛ به او گفتم که این کار بزرگی است و میتوانیم به راحتی مشکلات ایجاد شده میان خودمان و ایرانیها را حل کنیم، اما فایدهای نداشت. به همین دلیل خودم نزد صدام رفتم و موضوع را به او گفتم. پس از کمی فکر کردن و تردید، بالاخره پذیرفت. البته پیش از آن، نظر مرا خواست. به او گفتم: این فرصت بسیار مهمی است و از این نظر اهمیت دارد که پیشنهاد گفتوگو از سوی ایرانیهاست. ما دو کشور همسایه هستیم. نیازی نداریم که میان ما و ایران مشکلی وجود داشتهباشد. ایران [از نظر ما] مشکلاتی دارد، اما قرار نیست همیشگی باشد. صدام گفت: [بسیار خب،] فردا بعد از جلسه جنبش عدم تعهد، بگو که با وزیر خارجه ایران دیدار میکنم.» خوشبینی کمدوام! «دکتر یزدی در زمان مقرر آمد و من از او استقبال کردم. صدام هم از او استقبال کرد و ما جلسهای سه نفره تشکیل دادیم. صحبت درباره مشکلات دو کشور بود. گفتوگو در فضایی کاملاً مثبت، از سوی هر دو طرف، پیش میرفت. ایرانیها به دنبال حل مشکلات بودند؛ یعنی نمیخواستند با عراق وارد درگیری و جنگ شوند. این برداشتی بود که من از صحبتهای دکتر یزدی کردم. صدام هم رویکرد مثبتی داشت و با دیپلماسی خوبی در گفتوگو شرکت میکرد. در انتهای کار به این نتیجه رسیدیم که کارگروههایی برای حل و فصل اختلافات ایجاد شود. جلسه تمام شد و من بعد از بدرقه دکتر یزدی، نزد صدام برگشتم که داخل باغ، در کنار استخری انتظار مرا میکشید. مقابل او نشستم. چند دقیقه به سکوت گذشت. ناگهان صدام از من پرسید: صلاح! به چه فکر میکنی؟ گفتم: حقیقت این است که از برگزاری جلسه راضی هستم. خوشحال و خوشبینم و ان شاءا... مشکلات و اختلافات به زودی حل شود؛ به خصوص اینکه اینبار همه چیز در دست شماست و قرار نیست وزیر یا کارمند وزارت خارجه و ... در این کار دخالت کند. جوری حرف زدم که به صدام حس مثبت خودم را انتقال بدهم. واقعاً به عنوان یک عراقی خوشحال بودم. حرفم که تمام شد، او درباره دیدگاهم حتی یک کلمه حرف نزد. لحظاتی سکوت کرد و بعد گفت: صلاح! چند سال است کار دیپلماتیک انجام میدهی؟ گفتم: حدود 10 سال! ناگهان جملهای بر زبان آورد که برایم غافلگیرکننده بود؛ گفت: صلاح! میدانی این دیپلماسی چقدر تو را خراب کردهاست [و قادر نیستی اصل موضوع را ببینی؟!] تعجب کردم ... گفتم: چرا این را میگویید؟ ناامیدی همه وجودم را فرا گرفت؛ [با خودم گفتم یعنی منظورش چیست؟] صدام ادامه داد: کدام مشکل بین ما و ایرانیها حل شدهاست؟! تو داری از چه حرف میزنی؟! این فرصتی است که شاید طی یک قرن، فقط یک بار اتفاق بیفتد. اینها اهواز را از ما گرفتند، شطالعرب را از ما گرفتند ... حالا دچار از هم گسیختگی هستند، دچار تفرقه شدهاند و بین آن ها درگیری است. این را باید یک فرصت تاریخی بدانیم که بتوانیم همه آنچه را که میخواهیم، از ایرانیها بگیریم. حالا به تو میگویم که برو و خودت را آماده کن تا در کنار ما و به عنوان نماینده عراق در سازمان ملل، ضربهای به ایرانیها بزنیم که صدایش در همه کره زمین بپیچد. صدام این جملات را به من گفت. این یک حقیقت است؛ آن روز، یکی از روزهای سپتامبر سال 1979 بود و صدام در 22 سپتامبر سال 1980 دستور حمله به ایران را صادر کرد.» درباره اظهارات دکتر صلاح عمر العلی، ذکر دو نکته ضروری است: نخست: زمان گفتوگو میان صدام و دکتر ابراهیم یزدی، شهریورماه سال 1358، یعنی حدود هفت ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است؛ یعنی زمانی که دولت موقت هنوز بر سر کار بود و سیاست خارجی کشور را اداره میکرد. دوم: اینکه سعدون حمادی، وزیر خارجه وقت عراق حاضر نشد واسطه دیدار میان دکتر یزدی و صدام باشد، میتواند بر این امر دلالت کند که قطعی بودن طرح حمله به ایران، حتی پیش از این دیدار به ذهن صدام خطور کرده و آن را با مقامات عالی رتبه دولت خودش مطرح کردهبود. احتمالاً سعدون حمادی به همین دلیل، زیر بار تدارک این دیدار نرفت.
سایر اخبار این روزنامه
خراسان رضوی خشکترین استان ایران
آیا بهانه صدام برای حمله به ایران، جلوگیری از «صدور انقلاب» بود؟
باهنر: ارائه لیست مشترک لاریجانی و روحانی محتمل است
جوابیه شرکت گاز استان به گزارش «یخ زدگی وعده های گازی»
دولت پای کار حذف دیو سیمانی پشت گنبد!
خانه 25 متری خوب است یا بد؟!
ضرب شست به ترورهای خوشهای
مدال باارزش تنیس روی میز بعد از 65 سال
ارمنستان بحرانی، عزم «جو» برای 2024 و طرح سلطان عمان، همچنان روی میز
رویاهای آیندهساز کودکان
رسما اعلام می کنیم «موشک اسرائیل زن» داریم
هجوم شبکه «موریانه ها» به پیکر تجارت
زمزمه رفع برخی محدودیتهای اینترنتی